برای شنيدن اين اشعار به پروگرام Real Player نياز است که با کليک نمودن روی اين نوشتار می توانيد آنرا بدست آريد.

 

-----------------------------------------------------------------------------

فريده انوری || حامد نويد || بهار سـعيد || انيسه لطيف دورانی || رفعت حسينی

-----------------------------------------------------------------------------

 

عزيز شنونده ی زمزمه ها را مهمان می کنيم

 به شنيدن اشعار دلپذيری به صدای  اکـــــرم عثمان

 

 

 

بسم الله رحمن الرحيم     هست کليد درگنج حکيم

« نظامی گنجوی»

خدايا گرفتار آن دردم که تو دوای آنی ...

«خواجه عبدالله انصاری»

 

الهی به عنايت ازلی تخم هدايت کاشتی....

«خواجه عبدالله انصاری»

 

چند رباعی از ابوسعيد ابوخير

 

مناجــــات

 

 

********

 

 

صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم

«مولانا»

آن نفسی که با خودی يار چو

«مولانا»

يار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا

«مولانا»

دزديده چون جان ميروی  اندر ميان جان من...

« مولانا»

من طربم طرب منم زهره زند نوای من...

« مولانا»

خوشا آنروز که ما معشوق را مهمان کنيم....

« مولانا»

سير نمی شوم زتو ای مه جان فزای من....

« مولانا»

پيرهن يوسف و بو ميرسد....

« مولانا»

دوست همان بهه که بلاکش بود....

« مولانا»

سير نشد چشم و دل از نظر شاه من...

« مولانا»

باز فرو ريخت عشق از در و ديوار من...

« مولانا»

باز برآمد ز کوه خسرو شيرين من...

« مولانا»

 

اشعار مولانا در بالا را پيهم بشنويد

 

 

 

********

 

 

ساقی به نور باده برافروز جام ما

«حافظ»

سالها دل طلب جام جم از ما ميکرد

«حافظ»

ساقيا برخير و درده جام را

«حافظ»

رسيد مژده که ايام غم نخواهد ماند...

«حافظ»

سحرم دولت بيدار به بالين آمد...     

«حافظ»

دست از طلب ندارم تا کام من برايد...

   «حافظ»

صبا به تهنيت پير می فروش آمد...

«حافظ»

گفتم غم تو دارم  گفتا غمت سرايد....

«حافظ»

ای صبا نکهتی از خاک ره يار بيار...

«حافظ»

ای که با سلسلهء زلف دراز آمده ای...

«حافظ»

ديشب به سيل اشک ره خواب می زدم...

«حافظ»

روز هجران و شب فرقت يار آخر شد ...

«حافظ»

سحرگاهان که مخمور شبانه ...

«حافظ»

ديريست که دلدار پيامی نفرستاد

«حافظ»

ای صبا نکهتی از کوی فلانی بمن آر...

«حافظ»

 

 

اشعار حافظ در بالا را پيهم بشنويدا

 

 

********

 

 

چو آفتاب که در اوج جاودان جاريست...

 

دی ابر و قود از گهر ديده بباريد...

 

ايام عمر رفته و باری نبسته ايم ...

                         «حسين معادی امـيد»

من نمی گويم که از خود ساز و تارم ميبرد...

 

شعر تری من از لب دريا سروده ام ..

 

تو شعر تازه ی جانپرور گلستانی...

 

 

-----------------------------------------------------------------------------

فريده انوری || حامد نويد || بهار سـعيد || انيسه لطيف دورانی || رفعت حسينی

----------------------------------------------------------------------------

 

 

 

صفحهء اول