شریف سعیدی 

 


فراز و فرودهای پی‌گم

 


 

رمان پی‌گم اثر عزیز الله نهفته شاعر و نویسنده معاصر افغانستان مقیم سویدن توسط انتشارات‌های فردوسی و تاک در استکهلم در تیراژ صد نسخه به چاپ رسیده است.  به تاریخ یازدهم فبروری سال 2017 کلوپ قلم افغانهای مقیم استکهلم برنامه نقد این رمان را برگزار کرد. در این برنامه محسن نیکومنش نویسنده ایرانی، زلمی کاوه شاعر افغانستانی و این جانب در باره رمان صحبت کردند. متن زیل در برگیرنده سخنان من در این برنامه است.

1.فرازهای پی‌گم:

1.1 انتخاب نام برای کتاب کار آسانی نیست. پی‌گم نام گزیده و نیکویی است. فارسی اصیل، کوتاهی و دو هجایی بودن نام که که هجای اول باز و هجای دوم بسته است و گم شدن و غرق شدگی را تداعی می‌کند، بهره گیری از عبارت و اصطلاح زبان فخیم کوچه. باری روزگاری زبان کوچه نیز فخامتی داشت.

1.2 پی‌گم رمان خوش خوانی است. خواننده را وا می دارد که رد داستان را بگیرد و به انجامش برساند. قهار قهرمان داستان در بستر افتاده و معشوقه اش را جستجو می کند. او در این جستجو به تاریخ و جامعه خود می پردازد و خواننده را می کشاند در پی خود و در نهایت در یک جستجوی ناتمام رهایش می کند.

1.3 قصه ی که در داستان  نهفته است قصه تراژیک و قابل پرورش است. قصه ی عمیق و دارای قابلیت های فراوان برای شرح زندگی انسان امروز افغانستان. می تواند بلندتر از این باشد بی آن که از زیبایی اش کم شود.

2. فرودهای پی‌گم:

مشکل زبان:

پیش از این که وارد مشکلات زبان در رمان پی‌گم شوم ذکر این نکته ضروری است که نثر در یک تقسیم بندی اولیه به نثر روایی و نثر تصویری دسته بندی می‌شود.

 در نثر تصویری اصالت بر ایماژ و حس بصری در متن و خواننده است. نویسنده سعی می‌کند با کلمات نقاشی کند و البته عکاسی نه. این که می ‌گویم نقاشی، نه عکاسی به این منظور است که نقاش بر پدیده ها رنگ و خصلت درونی خویش را می‌زند در حالی که عکاس فقط می‌تواند تکه ی از واقعیت را همانطور که هست بازتاب دهد. در نثر تصویری، فخامت کلام، موسیقی، استحکام نحوی و صرفی، ابهت دایره واژگانی مقصد اول نیست بلکه بر عکس برای رساندن تصویر زبان ساده تر انتخاب می‌شود. نویسندگانی مثل ارنست همینگوی، کافکا و گاه به گاهی هاروکی موراکامی و دیگران به ارایه تصویر روی آورده اند و سعی شان ارایه تصویر زنده و خاص و تبدیل کردن تصویر به استعاره بوده است نه فخامت کلام و ابهت نثر. ارنست همینگوی به خاطر ساده سازی نثر دشوار انگلیسی جایزه نوبل را نیز از آن خود کرد. این هم سطرهای آغازین مسخ اثر کافکا:

یک روز صبح، همین که گره گوار سامسا از خواب آشفته یی پرید، در رختخواب خود به حشره تمام عیار عجیبی تبدیل شده بود. به پشت خوابیده و تنش مانند زره سخت شده بود. سرش را بلند کرد، ملتفت شد که شکم قهوه یی مانند دارد که رویش را رگه هایی به شکل کمان تقسیم بندی کرده است. لحاف که به زحمت بالای شکمش بند شده بود، نزدیک بود به کلی بیفتد و پاهای او که به طرز رقت آوری برای تنه اش نازک می نمود، جلوی چشمش پیچ و تاب می خورد.

در نثر روایی به فخامت کلام، موسیقی، استحکام نحوی و صرفی و سنگینی واژگانی توجه می شود و سعی می شود خواننده را  ضمن روایت و قصه به زیبایی نثر و ابهت قلم خویش جذب و شگفت زده کنند. از این گونه نثر برای روایت های تاریخی بیشترین استفاده شده است و در رمان و داستان نیز نمونه های فروان دارد. نمونه نثر روایی از ابوالفضل بیهقی:

فصلی خواهم نبشت در ابتدای این حالِ بر دار کردن این مرد، و پس به شرح قصه شد امروز که من این قصه آغاز می‌‌کنم، در ذی‌الحجة سنة خمسین و اربعمائه، در فرّح روزگار سلطان معظّم، ابوشجاع فرخزاد بن ناصر دین‌الله، اَطالَ‌اللهُ بقائَه، از این قوم که من سخن خواهم راند یک دو تن زنده‌اند، در گوشه‌‌ای افتاده، و خواجه بوسهل زوزنی چند سال است تا گذشته شده است، و به پاسخِ آن که از وی رفت گرفتار. و ما را با آن کار نیست ـ هرچند مرا از وی بد آمد ـ به هیچ‌حال. چه، عمر من به شصت و پنج آمده، و بر اثر وی می‌‌بباید رفت و در تاریخی که می‌‌کنم سخنی نرانم که آن به تعصبی و تربُّدی کشد، و خوانندگان این تصنیف گویند:«شرم باد این پیر را!» بلکه آن گویم که تا خوانندگان با من اندر این موافقت کنند و طعنی نزنند.

 

نانوشته نماند که ترکیب این دو نوع نثر نیز نا ممکن نیست و می شود در لابلای نثرهای روایی نیز از جملات و پاراگراف های تصویری بهره گرفت. بهره گیری از هردو نثر زمانی لذت بخش می شود که قواعد اولیه نوشتن در نثر رعایت شود و خواننده با ندیدن مشکلات اولیه جذب نثر شود و به عمق آن بیشتر برسد. اما زمانی که نثر با مشکلات ابتدایی مواجه باشد اعماق نا شناخته  آن نیز از نظرها پنهان می ماند. با توجه به این انتظارات مشکلات زبانی رمان پی‌گم را به بررسی می‌گیرم.

2.1 مشکل املایی: یکی از مشکلات این کتاب غلط‌های بیش از حد تایپی و املایی است. نمی‌دانم این مشکل را به حساب نویسنده گذاشت یا به حساب ویراستار یا به حساب هردو و یا شاید هم به حساب مشکلات تکنولوزیکی و نشر شدن فایل ابتدایی به جای فایل نهایی.  اشتباهاتی مثل تلاق به جای طلاق، روجوع به جای رجوع، شگفت به جای شکفت، اروسی به جای ارسی ، غفار به جای قهار و...

2.2 استراتژی واژگانی: هر نویسنده برای بهره گیری از واژگان نظرگاه خود را دارد. سنجش واژگان، نوآوری در واژه، پاسداری زبان با واژه و حفظ اصالت ها با بهره گیری از واژه قابل دیدن است. این که فردوسی زبان پارسی را با بهره گیری نود و شش در صدی واژگان فارسی در شاهنامه، زنده کرد برای همه ما روشن است. این که امروز زبان فارسی دری به بازار بنجل واژگان تبدیل شده است نیز واضح است. سیاست زبانی دولت افغانستان سیاست پاسداری از زبان هزار و اند ساله این سر زمین نیست بلکه تخریب زبان تاریخی ماست. امروز از شکوه نثر بیهقی و شعر فردوسی و سنایی و مولانا در وطن ما خبری نیست بلکه در سطح عام واژگان رفته بر شعر و نثر این بزرگان برای ما انگ و برچسپ بیگانه خورده است. در چنین شرایطی از وظایف ویژه نویسندگان آوردن واژگان سنجیده شده در رمان است. در رمان پی‌گم یک نوع سردرگمی واژگانی وجود دارد. واژه به شدت عربی مثل تسخین به جای گرم کردن، واژه های "زیگنال" و "ریموت کنترول" که بی جهت از زبان انگلیسی وارد شده اند. در یک مورد هم نویسنده سعی کرده واژه بسیار نو پارسی را به جای اصطلاح پزشکی یک بیماری به کار ببرد. بیماری " یادزدودگی پس گستر" که دقیقا برای ما مشخص نمی شود چه بیماری است. البته منظور نویسنده همان بیست و چهار ساعت فراموش شده از ذهن قهار قهرمان داستان است.

2.3 مشکل دستوری:

در پی‌گم گاه پی دستور نیز گم است. جملات به صورت سهل انگارانه دچار  اشتباه در مفرد و جمع بستن  و غلط ارجاعات دستوری است. ضمیرها به جای این که فاعل یا نهاد برگردند به مضاف الیه برمی‌گردند و گاه دستور زبان کوچه جای دستور زبان سره را می گیرد:

دوباره صدای مسلسل‌ها آغاز شدند ص37
اگر یک سرش سیاسی بودند سر دیگرش به بدگویی از خانواده پدرم و خرافات گره می‌خوردند ص74

چشمانم کاسه خون می‌شدند ص 74

او باری فکر کرد که با ستاره در اتاق کوچکی دیده است. ص 39

2.4 روایت های خشک:

بنای نثر داستانی بر جزیی نگری و ارایه تصویرهای زنده و تاثیرگذار است. وقتی بنویسیم صد مورچه را کشتند یک روایت آماری کلی و بی تاثیر ارایه می کنیم ولی وقتی بنویسیم ابتدا شاخک چپ مورچه را شکست و بعد شاخک راستش را کند. مورچه با یک شاخک شکسته روی کف دست  کودک  گرد خود می دوید و احتمالا دچار درد و سرگیجه شده بود... در این صورت شما با یک نثر حسی مواجه استید. با این که نثر نهفته نثر زیبا و خواندنی است اما گاه این نثر دچار کلی گویی خشک می شود:

" اما آنها در حدود بیست بار به دهکده حمله کردند و بمب های شان تمام قریه را زیر و رو کرد. این که کی زنده ماند و کی کشته شد معلوم نیست. حساب کشته ها را هیچ کسی نمی تواند داشته باشد. زن و دختر یکی و پسر دیگری، داماد از کسی و مادر و خسر از کسی دیگر و بسیار خانواده یک جا و با تمام اعضا زیر آوار مدفون شدند و هیچ اثری از آنها به جا نماند"

من خوش داشتم به جای کلی گویی این که دهکده بیست بار بمب باران شده است شرح  اولین بمب باران را با جزییات می شنیدم و شرح این حادثه شوم اگر اشکی از من نمی گرفت لا اقل آهی از بساط من می پراکند.

در واقع یک اثر هنری و ادبی خوب از سه بخش تشکیل می شود.1بخش تجربی 2 بخش علمی3 بخش خلاقیت. نویسنده یا هنرمند زمانی موفق می شود که آنچه را بیان می کند تجربه کرده باشد. در آن زمینه دانش کافی داشته باشد. آن تجربه ودانش را با خلاقیت و نوآوری بیان کرده باشد. در متن بالا تجربه یک بمب باران به چشم نمی خورد بلکه آمار یک بمب باران ارایه می شود. به عنوان نمونه تجربه یک بمب باران از قلم سید ضیا قاسمی می آورم:

 " شش يا هفت ساله بودم كه قريه اى در نزديكى قريه ما از سوى طياره هاى شوروى بمباران شد. دو خانواده همه زير خاك خفتند. از طفل چهار ماهه شان تا پير هفتاد ساله شان. به قبرستان آبادى كه سالى يكى دو قبر بيشتر اضافه نمى شد، ناگهان در يك روز دوازده قبر اضافه شد. سه چهار ماه بعدش زن و دو دختر كوچك همسايه ما كه از كابل به بهسود مى آمدند، موتر واگُن حامل آنها و ديگر مسافران در جلريز مورد حمله هلى كوپترهاى شوروى قرار گرفتند. زن و يك دخترش كشته شده بودند. طفلك فقط يك زخم در بيخ گوشش خورده بود اما مادرش را زن ها مى گفتند كه جاله جاله شده بود. آن يكى دخترش زنده ماند اما پاى  زخم اش جور نشد و دختر براى هميشه معلول شد. زينب را حالا نمى دانم كجاى جهان است اما تا همين چند سال پيش كه نزديك سى ساله بود، هنوز مجرد بود. به خاطر پايش كسى به خواستگارى اش نرفت"

  )https://www.facebook.com/sayedzia.qasemi (

 

3.مشکل زمان:

چهار دهه از زندگی قهار در ظرف چند ماه بیماری و افتادن در تخت شرح می شود. کودکی، نوجوانی، جوانی و اینک تقریبا میان سال مرگی اش. با این که یک دوره چهل ساله تاریخ افغانستان در این رمان به شرح گرفته شده است خواننده دچار سردرگمی زمانی می‌شود چون حوادث و اتفاقات به طور درست و دقیق زمان بندی نشده است. نویسنده خواسته است با دخل و تصرف در زمان و با پس و پیش کردن وقایع تاریخی نوعی نقد تاریخی یا بی اعتبار خواندن تاریج جعلی کشورش را ترسیم کند اما این مسله به صورت معما در سراسر رمان پخش و گم و گور شده است.

برای بیان ایده‌ها و اتفاقات در ادبیات دو شیوه را رسم می‌کنند. شیوه اول شیوه در میان گذاشتن اصل داستان در همان اول. در داستان قتل سهراب به دست رستم فردوسی از اول داستان را می‌گوید بعد این داستان را شرح می‌دهد با چنان قدرتی که بارها خوانننده را به گریه می اندازد. شیوه دوم هم این است که صاحب قلم اصل قضیه را پنهان نگه می دارد و خواننده را دنبال خود می‌کشاند. در داستان های نقد اجتماعی بهتر است نویسنده با استدلالات منطقی آمیخته با حس، نظرگاهش را بیان کند. یک نمونه خوب داستان شرط بندی از آنتوان چخوف است که در آن دو نظرگاه به بررسی گرفته می شود: اعدام یا حبس ابد کدام یک بهتر  است؟ نویسنده این موضوع را در آغاز مطرح می کند و به صورت هنرمندانه تفکر خودش را پیش می برد و شاهکاری در محکومیت اعدام می نویسد. به نظر می رسد مغلق ساختن به نفسه هنر نیست بلکه عمق دادن به متن هنر اصلی است. عمق دادن به کارکرد چند لایه یی روی ابعاد مختلف اثر هنری نیازمند است. این که در آغاز خوانننده را درگیر کند. بخنداند، بگریاند و فشار خونش را بالا و پایین ببرد و بعد او را دوباره به خواندن وادارد و بار دوم دریچه های تازه تری برای خنده و گریه اش وا کند. برای من کمتر پیش آمده است که با خواندن یک رمان یا داستان وطنی دچار غلبه احساسات و سپس ا فتادن در اندیشه شده باشم. پیش آمده است گاهی. من با خواندن رمان گلیم باف واقعا دچار درد دل شدم. احساس کردم کسی کلنگ به دست گرفته به جان صخره قلب من افتاده و تکه تکه اش می کند. جان مایه و اصل داستان پی‌گم ظرفیت این جان کنی را دارد ولی ساختن این کاخ نیز نیاز به جان کنی دارد. این که با زمان چه بازی کنیم تا بازی روزگار را نشان دهیم کاری است هنری و سخت نیازمند دقت. در سراسر رمان دوجا تاریخ نوشته شده است که آن هم یک موردش غلط تایپی دارد و به جای سال1354 آمده است0153

4. مشکل مکان:

حوادث واقعی و خیالی رمان پی‌گم در کابل و بالابلوک رخ می‌دهد. قهار برای یافتن معشوقه ی گم شده اش به بالا بلوک می رود. آنجا انفجاری رخ می‌دهد که قهار را از کمر فلج می سازد و او بیست و چهار ساعت بعد از انفجار را از یاد می برد. نام اولیه این رمان هم بیست و چهار ساعت گم شده بود.  در این رمان ما هیچ تصویر درستی از بالا بلوک نمی بینیم. بالا بلوک شهر است، ده است، کوه است و یا دشت؟ از کابل هم کنده کنده به نام ها قناعت می‌کنیم. خانه ی که قهار در آن  روی تخت افتاده است خانه روستایی و کثیفی است. خانه ی که نوریه زن اجباری قهار تشتی از گه و کثافات قهار را از پنجره به بیرون می اندازد. بعد  خانه ی پیدا می شود که تلویزون دارد و یخچال و مرغ های یخ زده. تصویر درهم آمیخته روستا و شهر و شکل نگرفتن یک خانه مشخص در ذهن خواننده. نویسنده بر این باور بوده است که این گونه شاید بتواند تبدیل شدن شهر زیبای کابل قدیمی را به یک روستای کثیف به تصویر بکشد اما به نظر نمی رسد توفیق القای چنین مفهومی به شکل قابل قبولی در رمان صورت گرفته باشد.

5. نژادگرایی و نژاد ستیزی

طبیعی است که وقتی از چهار دهه تاریخ افغانستان سخن به میان می‌آید باید منتظر باشیم که در این رمان چه نوع دیدی به مسایل نژادی انداخته می شود. با این که عزیزالله نهفته آدمی است خوش قلب و مهربان اما به دلایل فنی بعضی از اشتباهاتی در رمان رخ داده است که بیانگر واقعیت است. نظریه تحلیل ادبیات از دیدگاه روان شناسی که  با روشها و نظریه های فروید و یونگ، به شهرت رسیده اند، نشان می‌دهد که انسانهای دچار بحران های روانی و روحی بیشتر از همه بر چهره شان ماسک می‌زنند اما این ماسک ها از جمله به چهار شکل از رو می افتند. یکی در خواب و رویا، یکی در رفتارهای که اشتباهی از ایشان سر می‌زند و یکی در گفتارهای که اشتباهی از ایشان سر می‌زند و دیگری به شکل فرافکنی.  نهفته کوشیده است پشتون سالاری مسلط  در افغانستان را با تحقیر کردن تاجیک‌ها، ازبیک‌ها، ترکمن‌ها و ... از زبان یک فرمانده پشتون تبار بیان کند اما با یک غفلت تکنیکی توهین و تحقیر به اقوام بی سهم در حکومت از زبان خود نهفته بیان شده است:

" سربازی را که متهم به آتش سوزی شده بود، تا جایی می‌شناخت و او را  در حال استمنا دیده بود. اما هیچ گاهی نام اصلی را ندانسته بود. او پسر سر به زیری به نظرش می آمد که نمی توانست کلمات را درست ادا کند و در جمع به تتله مشهور شدهب ود. حقیقت این بود که پسری روستایی شاید ازبیک یا ترکمن بود که زبان های فارسی و پشتو را خوب نمی دانست و تلاش می‌کرد به زبان فارسی صحبت کند ا ما کلمات از دهنش فرار می کردند و در حالت آمیزه یی از شرم و هیجان به تته پته می افتاد و زبانش می گرفت. بعضی از سر شوخی می‌گفتند که خر پیش او افلاطون است."

نویسنده در این پاراف تصویر زشتی از اقوام ازبیک و ترکمن ارایه می‌کند. او سعی می‌کند این سخنان را از زبان یک فرمانده نژادپرست پشتون بیان کند اما این کار به صورت اشتباهی از ذهن و زبان خود نویسنده بیان می شود. همانگونه که می دانیم یکی از تصویرهای زیبای ادبیات فارسی چه در شعر چه در نثر زیبایی مغولی و ترکی است. بابا طاهر چشمان بادامکی یک دختر ترک تبار را اینگونه بیان می‌کند:

دل عاشق به پیغامی بسازد
خمار آلوده با جامی بسازد

مرا کیفیت چشم تو کافی است
ریاضت کش به بادامی بسازد

و یا صادق هدایت در بوف کور زن زیبای اثیری را این گونه وجهه ترکمنی می  دهد:

      ،از آنجا بود که چشم های مهیب افسونگر، چشم هایی که مثل این بود که به انسان سرزنش تلخی می زند، چشمهای مضطرب، متعجب، تهدید کننده و وعده دهنده ی او را دیدم و پرتو زندگی من روی این گوی های براق پرمعنی ممزوج و در ته آن جذب شد. این آینه ی جذاب همه ی هستی مرا تا آنجاییکه فکر بشر عاجز است بخودش می کشید. چشم های مورب ترکمنی که یک فروغ ماوراء طبیعی و مست کننده داشت، در عین حال می ترسانید و جذب می کرد، مثل اینکه با چشم هایش مناظر ترسناک و ماوراء طبیعی دیده بود که هر کسی نمی توانست ببیند؛ گونه های برجسته، پیشانی بلند، ابروهای باریک به هم پیوسته، لب های گوشتالوی نیمه باز، لبهایی که مثل این بود تازه از یک بوسه ی گرم طولانی جدا شده ولی هنوز سیر نشده بود. موهای ژولیده ی سیاه و نامرتب دور صورت مهتابی او را گرفته بود و یک رشته از آن روی شقیقه اش چسبیده بود. لطافت اعضا و بی اعتنایی اثیری حرکاتش از سستی و موقتی بودن او حکایت می کرد، فقط یک دختر رقاص بتکده ی هند ممکن بود حرکات موزون او را داشته باشد.

5. بینامتنیت

واژه متن برابر نهاد دقیقی برای واژه تکست انگلیسی نیست. تکست به معنی بافت است. بافت یک قالین، بافت یک دستمال ابریشم و ایجاد نقش ها و رنگ ها در آن. بافت تار و پود دارد و بافنده نقش دلخواه خودش را با آن می زند اما هم نخ های که برای بافت تهیه می کند از دیگران است و هم احتمالا نقشی که می زند ریشه در جای د یگر دارد. هرقدر این ریشه نحیف تر باشد سهم بافنده در خلق نقش خاص خود برجسته تر می شود. بینامتنیت به گونه های مختلف قابل مشاهده و بررسی است. گاه روشن و آشکار و گاه پنهان است. از یک ژانر به همان ژانر سرایت می کند گاه از ژانر دیگر به ژآنر دیگری. گاه از زمانی به زمانی دیگر می رود گاه از یک زمان تغییر مکان می دهد. و خلاصه این که گاه حتی یک نویسنده و شاعر متن های قبلی خودش را در متن های بعدی اش  به نحو آشکار یا پنهان می بافد. در رمان پی‌گم  نیز تداعی های از متون پیشین و معاصر دیده می شود. تارهای ارتباطی کافکا قابل یادآوری است، شباهت به عتیق رحیمی در سنگ صبور دور از ذهن نیست. تاثیر پذیری نهفته از آثاری که خوانده است پر رنگ نیست و قابل قبول است. تاثیر پذیری پر زنگ اصالت اثر را صدمه می زند. برای ایجاد کیفیت توجه کردن به پنح عنصر لازم است. 1.اصالت 2. مهارت در تکنک 3. نگاه عمیق 4. درجه درگیری 5. بی زمانی.

نهفته نویسنده دارای اصالت است و از خودش حرف و سخن و هنر دارد. از تکنیک داستان نویسی بهره مند است و نگاه او نیز عمیق است. شاید در ایجاد درگیری عمیق خواننده و متن نیاز به تکاپوی بیشتر داشته باشد. تلاش می کند اثر بی زمان بنویسد اما دریافت این نکته که اثر بی زمان چگونه اثری است کار ظریفی است. با این که تاریخ یک پدیده زمانی است تاریخ بیهقی یک اثر بی زمان است.

 

 

برگشت به صفحهء اول