محسن نکومنش فرد

 

 

نگاهی به رمان "پی­گم"، از عزیزالله نهفته

 

 

رمان "پی­گم"  اثر عزیزالله نهفته  از نظر فرم و ساختار یک رمان مدرن است. تصویر سازی­های ماهرانه، رعایت اختصار و پرهیز از گزافه گویی و همچنین سیال بودن زمان و مکان همه مشخصات یک رمان مدرن هستند. از این گذشته نهفته بارها به دنیای درونی شخصیت­های داستانش نفوذ می­کند و خیال و ذهن آنان را می­شکافد و می­کاود. اما من در این جا عمدتا به محتوای رمان "پی­گم" و پیام­های اساسی آن خواهم پرداخت.

آغاز رمان "پی­گم­" یادآور مسخ اثر کافکاست و از همان ابتدا می­توان لحن و فضای عمدتا تراژیک رمان را دریافت. این همان فضای غالب بر ادبیات داستانی امروز افغانستان است، ادبیاتی که به شدت تحت تاثیر شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و به ناچار فرهنگی این جامعه­ی درگیر جنگ و ترور قرار گرفته است.

عزیزالله نهفته در سوئد زندگی می­کند اما آثارش عمدتا متاثر از شرایط افغانستان و به ویژه شرایط کابل، زادگاه و بستر رشد اوست. او از جمله­ی مهاجرانی است که اگرچه به لحاظ فیزیکی در خارج از افغانستان زندگی می­کند اما از جنبه­ی روانی در افغانستان مانده است و پیوسته دغدغه­ی کشورش را دارد. علاوه بر دلواپسی مشترک اهل قلم و فرهنگ نسبت به اوضاع درهم ریخته­ی افغانستان، نگاه سیاسی- اقتصادی و مشخصا دیدگاه عدالت­طلبانه­ی نویسنده در لابلای آثار ادبی­اش به چشم می­خورد. البته او بندرت در نوشته­هایش شعار سیاسی می­دهد اما حساسیتش نسبت به بیدادگری را زبردستانه به خواننده منتقل می­کند. بر کسی پنهان نمی­ماند که نویسنده سوسیالیسم را مطالعه کرده و سیستم اقتصاد سوسیالیستی را، دست کم، گزینه­ای ممکن برای مهار آزمندی اقتصادی و سیاسی بخش حاکم بر جامعه افغانستان می­داند. نویسنده نسبت به اوضاع کشورش نگرانی شدید دارد. این نگرانی نه تنها در متن کتاب، بلکه حتا در نقل قولی که از ابوالفضل بیهقی در آغاز کتاب آورده شده، مشهود است. او خون جگر می­خورد و آرزو می کند کاش زنده نبود، کاش شاهد چنین دردهایی برای میهن خود نمی­بود.

رمان "پی­گم" در 164 صفحه داستانی بسیار فشرده دارد، حتا فشرده­تر از رمان دیگر همین نویسنده "روایت آیینه". بسیاری از حوادث و معضلات تاریخی دهه­های اخیر افغانستان در این رمان، به طور مستقیم و یا غیرمستقیم، مورد اشاره قرار گرفته­اند. با توجه به حجم مسایل و انعکاس انبوهی از مشکلات افغانستان در یک رمان باید اذعان کرد که نهفته بسیار موفق عمل کرده است، اگر چه در برخی موارد می­توان کاست­هایی را در این اثر دید که زاییده­ی همین فشردگی کار است.

زبان این رمان سلیس و به ویژه برای خواننده­ی ایرانی کاملا قابل فهم است. نهفته متعلق به اقلیت نویسندگان امروز افغانستانی است که هرگز در ایران نبوده اند اما او آثار بسیاری از نویسندگان و مترجمان ایرانی را خوانده و به گویش ایرانی تسلط دارد. او در نوشته­اش طبعا از ضرب­المثل­های مصطلح در افغانستان استفاده می­کند اما آن چه توجه خواننده را جلب می­کند جملات شیوا، عمیق و در عین حال کوتاهی از خود نویسنده است که به دل می­نشیند و بعضا بار فلسفی و اجتماعی غنی دارد: "اعتقاد داشت که زندگی بدترین اتفاق ممکنی است که تنها یک پایان دارد." و یا "مرگ چیزی نیست جز از دست دادن عده­ای که همیشه هم به فکرت نیستند و تنها برای خودشان است که تو را به یاد می­آورند. در این رمان هم مثل رمان "روایت آیینه" مرگ و اندیشه­ی مرگ یکی از محورهای اصلی رمان است. این که اندیشیدن به مرگ گاه انسان را از حداقل ممکن بهره وری از زندگی هم باز می­دارد.

نگاه نویسنده به زندگی  تا حدودی یادآور نگاه بودا به زندگی است، ولو خود نویسنده به این تشابه نیندیشیده باشد. قهار قهرمان داستان "پی­گم" به دنبال یک انفجار فلج شده است. بیماری قهار بیانگر یکی از چهار چرخه رنجی است که بودا تفکرش را بر آن بنا کرده است. اگر چه به نظر نمی­آید قهار پیر باشد اما به هر حال از کار افتاده است و برای برآوردن کوچک­ترین نیازهای فردی­اش نیازمند کمک دیگران است. یعنی همان رنجی را که پیری بر انسان تحمیل می­کند بر او روا داشته می­شود. اندیشیدن به مرگ یادآور چرخه­ی دیگر رنج بوداست. و در نهایت این واقعیت که انسان توان برآوردن خواسته­هایش را ندارد چرخه­ی رنج را تکمیل می­کند.

نهفته در این رمانش به مقوله­ی تعلیم و تربیت هم می­پردازد و یکی از حلقه­های مهم مفقوده در روند رشد انسان در کشورهایی نظیر افغانستان را مورد توجه قرار می­دهد، مقوله­ای که علیرغم اهمیت آن کمتر در ادبیات فارسی به آن پرداخته شده است. مقوله­ی تربیت عمدتا در این منطقه از جهان با اعمال خشونت، تحکم و فرمانبرداری بی چون و چرای کوچک­ترها از بزرگ­ترها گره خورده است. اصولا کودک باید از ابتدا از پرسش­گری بپرهیزد و به علم و آگاهی والدین و اولیای مدرسه در هر زمینه­ای باور و اطمینان کامل داشته باشد. همان قدر که تنبیه مقبول و موجه است تشویق امری غالبا مذموم و در تضاد با سنت تربیتی جامعه است. ذهنیت مردسالارانه حاکم بر جامعه تحمل آلام و دم نزدن را با "مردانگی"، به مفهوم شهامت اخلاقی گره می­زند. در این نگاه پدر محبت خود به فرزند را به زبان نمی­آورد و حتا مادر هم در بسیاری موارد محبت و تشویق را از فرزند دریغ می­کند. تا جایی که یک "تبریک سر معلم پیر" برای همیشه در ذهن قهار می­ماند. وجه غالب در رفتار کلان­ترها همان رفتار کاکای قهار است که برای تنبیه کردنش به او می­خندد.

نهفته گاه برای ساختن صحنه­های داستانش خلاقیت­های ویژه­ای به کار می­برد. زمزمه­های زنان در حال جارو زدن یکی از این موارد است. زن­ها آن قدر مشغول و گرفتار کارهای خانه می­شوند که خلوت با خود را هم باید در حین انجام مسوولیتی دیگر انجام دهند. جارو زدن خانه آن قدر برایشان تکرار شده که برای انجام آن به تمرکز بالا نیاز ندارند. پس با توجه به تنگی وقتشان ناچار غم­هایشان را هم در چنین شرایطی مویه می­کنند. وضعیت زنان در گذر زمان تغییر کیفی پیدا نمی­کند. همان قدر که پدر "روشنفکر" قهار به همسرش و خواسته­های او کم توجه است قهار هم جایی برای نیازهای نوریه در قلبش باز نکرده است. او با رفتار سردش نسبت به نوریه به خود فرصت می­دهد تا با خیالات خوشش با ستاره سرگرم شود و در رویاهای شیرینش سیر کند.

می­شود در تئوری به اختیار باور داشت اما داده­های موجود در جامعه سرنوشتی محتوم را برای انسان گرفتار در سردرگمی­ها و محنت­های یک جامعه جنگ­زده، درگیر با ترور و فساد سیاسی-اجتماعی رقم زده است: "می­دانست که باید با در نظرداشت عوامل محیطی و بیولوژیکی این حقیقت را بپذیرد که اختیاری در کار نیست و زندگی سراسر جبر است که دمار از روزگار بشر می­کشد. اما چیزی در درونش می­خواست که این حقیقت را انکار کند." در انتخاب میان باور به یقین­های کلیشه­ای و تردید در باورها هم به نظر می­آید کفه­ی تردید به امور جاری در نگاه نویسنده بچربد: "از گذشته­ها باور داشت که هر حقیقتی را شک تازه­ای بی­رنگ می­سازد و هر یقینی با روایت جدیدی به ناباوری مبل می­شود."

شکست­های متعدد جامعه­ی افغانستان در مسیر راهی برای برون رفت از بحران­های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کام نویسنده را تلخ کرده است. شکست جامعه در این مسیر در نهایت شکست نیروهای ترقی خواه هم هست: "شکست، احساس ناتوانی خویشتن است. وقتی انسان به ناتوانی­اش پی میبرد، دچار یأس می­شود و وقتی دیگران او را مجبور می­کنند که متوجه ناتوانی­اش شود، می­شکند، نابود می­شود. درست همین موقع است که انسان قبول می­کند که شکست خورده است." او آگاه است که عوامل خارجی تاثیر زیادی بر سرنوشت تلخ امروز میهنش داشته­اند اما به دام تئوری توطئه و سلب هرگونه مسوولیتی از ملت و فرهنگ غالب بر جامعه نمی­افتد: "از دیری است که انواع و اقسام توطئه­های پشت پرده برای محروم کردن ما از استقلال، اندیشه و عمل به اجرا گذاشته می­شود، که مجری آن­ها هم ما هستیم."

با وجود تعلق شدید نویسنده به میهنش و با وجود هم­دلی پیوسته با هموطنانش، طبعا نویسنده از جامعه­ی سوئد تاثیر فراوان پذیرفته است. این تاثیر را می­توان در نوشته­های نهفته دید. او نگران آن است که خشونت و کشتار برای مردم کشورش به امری روزمره تبدیل شود و در چنین شرایطی است که واکنش جامعه به ترور و خشونت رنگ می­بازد. قهار که با نگرانی به اسلحه می­نگرد از طرف هم­قطارانش در دوره­ی سربازی مورد تحقیر و تمسخر قرار می­گیرد. این جا به جایی هنجارهای جامعه و در هم ریختن معیارها خود باعث تکرار چرخه­ی خشونت است. در نتیجه جا به جایی عناصر قدرت الزاما گرهی از مشکلات مردم باز نخواهد کرد.

اسلحه مولد تفکر آنارشیستی است و تفکر آنارشیستی تنها ممکن است در مقابله با قدرت حاکم کاربردی داشته باشد. برای ساختن نمی­توان از نیروی تخریبی سود برد: "وقتی مجاهدین، با تنبان­های برزده رسیده بودند، با نظم و حکومت­داری سر آشتی نداشتند. سال­ها با بی­نظمی عادت کرده بودند و حالا هیچ قانونی را نمی­شناختند. شکستاندن قانون، وقتی مخالف نظام بودند برای­شان بزرگ­ترین افتخار بود و حالا چنان به این کار عادت کرده بودند، که علیه خود قانون­شکنی می­کردند."   

با وجود لحن غم­انگیز غالب بر داستان، در نهایت عشق می­تواند منادی نجات و "نیروانای" رنج­های بودایی مسلط بر زندگی انسان گرفتار جنگ و ترور نیز باشد: "در چنین شب­هایی قطره قطره آب می­شد و به زمین فرو می­رفت. شاید در یکی از این شب­ها چنان آب شد و به زمین فرو رفت که هرگز سر بلند نکرد. منتها عشق، فصل دیگری را در زندگی­اش باز کرد که از او انسان زنده­ای ساخت."  

فشردگی رمان "پی­گم" موجب ضعف­هایی در کل روایت شده است. این طور برمی­آید که قهار از مادرش محبت زیادی ندیده و همین کمبود محبت به رنجی مستمر و جانکاه در زندگی­اش انجامیده است در مقابل اندیشه و رفتار قهار بسیار از پدرش تاثیر پذیرفته است. نمونه­های خوبی از کمبود محبت مادر در رمان آمده اما در مورد تاثیر پدر بر فرزند چندان شواهدی وجود ندارد. این نکته که پدر به دلایل سیاسی کشته می­شود به تنهایی تاسی پسر به پدر را توجیه نمی­کند. البته وجه مظلومیت و "شهادت" پدر می­تواند به خودی خود در جامعه­ا­ی با تفکر اسلامی از پدر در ذهن پسر قهرمان بسازد اما آیا قهار لاابالی­گری پدر در مقابل مادر و سرنوشت خودش را، با انتخاب راهی که در پیش گرفته بوده، مورد پرسش قرار نمی­دهد. به هر حال قهار یک انسان روشنفکر معرفی می­شود و متعلق به نسلی که به طور طبیعی باید بخشی از تفکر پدر را منتقدانه از نظر بگذراند، اتفاقی که گاه در بررسی گذشته در ذهن او هم می­افتد. در واقع شخصیت و افکار پدر، با توجه به سهم بزرگی که خواه ناخواه هم در فهمیدگی و هم در فلاکت پسر داشته است در هاله­ای از ابهام نگاه داشته شده است.

بسیاری از نظرگاه­های نویسنده در رمان "روایت آیینه" با همان لحن در "پی­گم" تکرار می­شود، از جمله نگاه نویسنده به زندگی و مرگ. این البته ایرادی ندارد. نویسنده می­خواهد بر نگاه خود تاکید کند. اما شاید تکرار این نظرات با همین لحن خواننده آثار نهفته را در دراز مدت خسته کند. نهفته در لابلای نوشته­های تلخ خود توان طنز پردازی­اش را هم نشان می­دهد. شاید آزمودن نوشتار طنز، حتا با بیان مجدد همان مقوله­های پیشین، وجه دیگری از توانایی­های نهفته را به خواننده بنماید.

عزیزالله نهفته یک نویسنده با تولید اندیشه است. او تنها افکار و نگاه پیشینیان را مصرف و تکرار نمی­کند. او خواننده را هم به اندیشیدن و تولید فکر وادار می­کند. از این جنبه او در میان نویسندگان فارسی زبان کم نظیر است. از سوی دیگر نهفته به شدت با دغدغه­هایش مشغول است و دست و پنجه نرم می­کند. با این حساب او باید تولید کند وگرنه در زیر آوار تفکراتش خفه خواهد شد. از او می­خواهیم بیشتر بنویسد. 

 

  

 

برگشت به صفحهء اول