|
|
|
|
عزیز الله نهفته در سال 1351 خورشیدی در شهر کابل زاده شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را تا صنف یازده در لیسه استقلال خواند . او سپس بنابر جو سیاسی حاکم، در سال 1367 به هجرت روی آورد و تا سقوط سلطه ی طالبان در شهر پشاور پاکستان زندگی نمود. او که سرودن و نوشتن را در کابل آغاز نموده بود، در هجرت ادامه داد و شعر هایش را که بیشترینه در قالب غزل بودند در نشریه ی "وفا" چاپ پشاور به نشر رسانید. غزل نبض شقایق یکی از شعرهای اوست:
نبض شقایق به مردم وطنم من رجوع خواهم کرد (به ريشه های تنم من رجوع خواهم کرد)* اگر سپيده بيايد اگر قيامت شب به گوشه ی چمنم من رجوع خواهم کرد شيار نبض شقايق دروغ نيست نگر به داغ پيرهنم من رجوع خواهم کرد ز سنگراهه ی فردا مگو نمي ترسم به روح کوهکنم من رجوع خواهم کرد اگر چه از گذر اخگران جدا شده ام به کوره های تنم من رجوع خواهم کرد کنون که سبزترين جا سکوت پاييز است به کوچه ی سخنم من رجوع خواهم کرد * از رضا براهنی ................................................................................................................. گفتوگو با عزیزالله نهفته، شاعر و نویسنده افغان هیچ درختی بیرون از خاک نزیسته است به نظر من، شاعر و نویسنده نسل جوان این ویژ گی را داشتند و دارند که با رویدادها و وقایع مانند سوژههای بالقوه برخورد بکنند و از برابر آنچه روی داده است بیتفاوت نگذرند. البته ویژ گی دیگر نسل ما برخورد غیر رومانتیک با رویدادها بود. قبلاَ شاعر و نویسنده ما وقایع اطرافش را به طور رمانتیزه شده بیان میکرد که البته «آه و ناله»اش خیلی زیاد بود اما، تحلیل و تجزیه در کارهایشان کمتر دیده میشد. عزیزالله نهفته، شاعر و نویسنده متولد کابل از افغانهایی است که در دوره حکومت طالبان مجبور به مهاجرت و زندگی در پاکستان شده است. همین سفر اجباری و آنچه از زندگی در هجرت تجربه کرده در بسیاری از آثارش انعکاس داشته است. خودش میگوید: «برای اینکه درد خود و مهاجرین را انعکاس دهم، شاعر شدم.» در داستانهایش هم از رنجهای مردم کشورش در افغانستان میگوید و آنها را بازتاب میدهد. اما جز این شاید یکی دیگر از ویژگیهایی که آثار او را خواندنی کرده، تسلطش بر سبکهای ادبی، هم در داستاننویسی و هم در شعر است. عزیز الله نهفته هرچند ابتدا به عنوان شاعر شناخته شد اما نخستین داستان نیمه بلندش «روایت آینه» که منتشر شد، توانست خود را به عنوان نویسندهای جدی در ادبیات فارسی معرفی کند و بعدها مجموعه داستان «دست شیطان» او که در ایران منتشر شد، جایزه ادبی نوروز در افغانستان را به دست آورد. وی تاکنون مجموعه شعرهای «سفر به حجم بیکران شط»، «خواب چشمههای صبح»، «ماه و شرنگ شب» و «زندگی را مه گرفته است» را منتشر کرده و داستان و رمانهای «نقشهای موهوم»، «روایت آئینه» و «سنگها و کوزهها» و «دست شیطان» را چاپ کرده و البته داستانها و شعرهای منتشرنشده بسیاری هم دارد. نهفته هشت سال بعد از مهاجرت به پاکستان به کشورش بازگشت، اما این دوره زندگی در وطن هم زیاد دوام نداشت و اکنون ساکن اروپاست. خودش میگوید: «حالا هم دور از کشورم به سر میبرم. سه سال و اندی است که در شهرک کوچکی در جنوب شرق سوئد زندگی میکنم، دوستان افغان و ایرانی دارم و شبان طولانی که با خواندن آثار ادبی به صبح میرسانمشان.» هرچند خود در یکی از شعرهایش یادآوری میکند: «هیچ درختی بیرون از خاک نزیسته است!» عزیز الله نهفته در گفتوگو با شرق پارسی از شاعر و نویسنده شدنش، از تجربه مهاجرت و از نگاهش به شعر و داستان امروز افغان میگوید: شرق پارسی: شما سالها به عنوان مهاجر در پاکستان زندگی کردهاید. این زندگی در مهاجرت آن هم در کشوری مثل پاکستان چه تاثیری بر سیر ادبی شما داشته است؟ عزیز الله نهفته: زندگی در آب و هوایی که انسان با آن انس ندارد، طبیعتاً دشوار است. فرد مهاجر، ضمن اینکه از وطن و دوستانش جدا شده است، مجبور است در جامعه جدید برای فراهم ساختن امکانات زندگی، آنهم به صورت حداقل، با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کند، زبان کشور میزبان را فرا بگیرد و در پهلوی دغدغههایی چون بیهویتی و مهاجرت به فکر پیداکردن نان باشد. چنین مسایلی مرا هم متاثر ساخت. برای رفع این مشکل چه میکردید؟ احساس تنهایی مرا به طرف مطالعه بیشتر شعر سوق داد و برای اینکه درد خود و مهاجرین را انعکاس دهم شاعر شدم. پیشاور، شهر مرکزی ایالت صوبه سرحد پاکستان که حالا به پشتونخواه تغیر نام داده است، تعدادی از شاعران و نویسندگان افغانستان را از قبل در خود جا داده بود. بیشتر این شاعران و نویسندگان ادبیات را با دید کلاسیک میدیدند. از همین رو من هم به سرایش غزل رو آوردم و تا زمانی که با تعدادی از شاعران نوپرداز و بیشتر نیمایی سرا آشنا نشده بودم، کارم غزلسرایی وآن هم به شیوه کلاسیکش بود. اماآشنایی با «میرویس موج» که با شعر معاصر افغانستان و ایران آشنایی ژرفی داشت، من را متحول ساخت و به شعر نیمایی علاقهمند شدم. از همین رو نخستین مجموعه شعرم که در پیشاور پاکستان به نشر رسید «سفر به حجم بیکران شط» مجموعهای از غزل و شعر نیمایی است. البته شما هم شعر میگویید و هم داستان مینویسید و در واقع از نسل جوان نویسنده و شاعر هستید. چی شد که به جز شعر، داستان هم نوشتید؟ زمانی که طالبان قدرت را در افغانستان به دست گرفتند، از زبان کسانی که از جنگ فرار کرده و به پیشاور پناه آورده بودند حکایاتی شنیدم که هرچند کوشیدم آنها را در لباس شعر دوباره بیان کنم درماندم، چیزهایی نوشتم اما هربار تصور اینکه حرفهای بیشتری از قلم ماندهاند مرا ناراحت میکرد. برای همین تصمیم گرفتم دردهایی را که شنیدهام در قالب داستان کوتاه بنویسم. نتیجه این تلاش، داستانهای کوتاه «دیدار در گورستان» و «زهر وسگهای هار» بودند که در مجله سپیده به مدریت گلنور بهمن به نشر رسیدند. این داستانها نوعی مستندسازی وقایع افغانستان بودند. به نظرتان شعر و داستان نسل جوان افغان چه ویژگیهایی دارد؟ به نظر من، شاعر و نویسنده نسل جوان این ویژ گی را داشتند و دارند که با رویدادها و وقایع مانند سوژههای بالقوه برخورد بکنند و از برابر آنچه روی داده است بیتفاوت نگذرند. البته ویژ گی دیگر نسل ما برخورد غیر رومانتیک با رویدادها بود. قبلاَ شاعر و نویسنده ما وقایع اطرافش را به طور رمانتیزه شده بیان میکرد که البته «آه و ناله»اش خیلی زیاد بود اما، تحلیل و تجزیه در کارهایشان کمتر دیده میشد. آیا ویژگی شاخص دیگری هم دارد؟ از دیگر ویژ گیهای شعر و داستان نسل من، از دید محتوا، پرداختن به درگیرهای خونین در افغانستان بیرون از تعلقهای حزبی و سازمانی است، چیزی که آثار نسلهای قبلتر را به شعار و مانفیستهای سیاسی مبدل کرده بود. آشنایی با زبانهای بیگانه و استفاده از آثار دست اول ادبیات جهان نیز در فهم و درک آثار به بسیاری از نویسندگان ما کمک کرد و از همین رو داستان و رمان نسل جوان با معیارهای جهانی همخوانی دارد و مشکلات تکنیکی و ساختاری را که آثار نویسندگان قبلی داشتند ندارد. چه تفاوتی بین آثار ادبی نسل جوان مهاجر که از کشورهایی مثل ایران و پاکستان به افغانستان برگشتهاند با آنهایی که در هجرت ماندهاند وجود دارد؟ بیشتر نویسندههای افغانستان که در حوزه ادبی ایران فعالیت داشتهاند به شکلی تلاش کردهاند که بومی گرا باشند، هم در نثر و هم در شیوه بیان و حتی ساختار روایی خود، شاید در تلاش رهایی از نفوذ و تاثیر نویسندگان ایرانی که بالای آثارشان داشته است، در حالی که نویسندگان داخل افغانستان بدون این دغدغه به نوشتن آثارشان پرداختهاند. از این رو میتوان تفاوتهایی میان آثار تعدادی از نویسندگان که در ایران مهاجر بودهاند و انانی که در افغانستان باقی ماندهاند قایل شد. تعدادی از داستان نویسان پیشکسوت افغانستان در دیار غرب به سر میبرند که حس غربت و بیهویتی را بیشتر از آنانی که در ایران و یا پاکستان مهاجر بودهاند احساس میکنند و این حس در آثارشان برجسته است. شاید در آینده با توجه به این تفاوتها ما ادبیات حوزههای مختلف ادبی را بشناسیم وبررسی کنیم. کدام آثار در افغانستان با استقبال بیشتری روبه رو شدهاند؟ کتاب های نویسندگان و شاعران مهاجرمانده یا آنها که در کشور هستند؟ در افغانستان ما بامشکل چاپ ونشر رو به رو هستیم. بیشتر آثار نویسندههایمان تا هنوز در افغانستان چاپ نشده و مردم افغانستان با نامشان آشنا نیستند یا کمتر آشنا هستند. با این وجود آثار نویسندههای افغان که در ایران چاپ و نشر شده کم و بیش به افغانستان به خصوص شهرهای بزرگ میرسند و خوانندگان خاصشان را دارند. با این همه چون آثاری که بیرون از افغانستان چاپ و نشر شدهاند پراکنده و اندک به دست خواننده افغانی رسیدهاند نمیتوان در مورد استقبالشان حکم قطعی داد. از این رو هنوز هم نویسندههای مورد پسند خوانندگان افغانستانی همان نویسنده هایاند که آثارشان در دهه شصت در افغانستان به چاپ رسیده بوده است. نویسندههای جوان، آنانی که آثارشان در افغانستان چاپ میشود آهسته آهسته جایگاهشان را در متن جامعه میباند و استقبال از آثارشان تا حدی مثبت است، اما در صورت موجودیت بنگاههای حرفهای نشر و توزیع، نقد و بررسی آثارشان این روند سریعتر خواهد شد. چرا از بین همه کارهای تان مجموعه داستان «دست شیطان» را در ایران منتشر کردید؟ آیا شما هم فکر میکنید کتابهای فارسی زبان در ایران بیشتر دیده و خوانده میشوند؟ با تاسف در افغانستان ما نشر حرفهای نداریم. در افغانستان نویسنده با پول شخصیاش آثارش را چاپ میکند و از فروش آن هم چیزی عایدش نمیگردد. نشر مجموعه داستان «دست شیطان» که برنده جایزه بهترین مجموعه داستان سالهای ۱۳۸۸ و ۱۳۹۰ افغانستان شد، تنها به همین دلیل در ایران به نشر رسید. من تا هنوز هم منتظر هستم تا ناشری قدم جلو بگذارد و این مجموعه را در کابل به نشر برساند. از دیگر سو، ایران با جمعیت در حدود هشتاد میلیونی و نرخ بالای سواد باید که بازار بزرگی برای ادبیات فارسی باشد. به نظر من برای رشد ادبیات در سه کشور همزبان افغانستان، ایران و تاجیکستان باید همکاریهای نشر و چاپ کتاب بطور جدی مورد غور و بررسی قرار گیرد. این اظهارنظر از رهنورد زریاب، نویسنده افغان است که در دهه هشتاد در مورد داستان نویسی امروز افغان گفته: «در چهار یا پنج سال اخیر، نویسندههای بسیار پر کار ما، هیچ کاری را عرضه نکردند… خالد نویسا اثری ارایه نکرده، حسین فخری که بسیار پرکار بود، جز یک سفرنامه حج اثری ارایه نکرده، رزاق مامون حتی جلد دوم «عصر خودکشی» را نتوانسته به پایان برساند و به همین ترتیب، بازار داستاننویسی سخت کساد است. این وضعیت، کاملا در تضاد قرار دارد با وضعیت دهه ۶۰ افغانستان، مخصوصا نیمه دوم… اما حالا در جامعه یک نوع رخوت، کرختی و بیپروایی در برابر فرهنگ و ادبیات و بیعلاقگی به فرهنگ و ادبیات رواج یافته است.» نظر شما در این مورد چیست؟ با آن موافقید یا مخالف؟ فعالیتهای رسانهای بیشتر نویسندههای پرکار ما را از پرداختن به ادبیات داستانی واداشته است. زمانی که نویسنده ده ساعت برای یک رسانه کار میکند دیگر وقت این را که به فعالیت ادبی بپردازد، ندارد. نویسا، مامون و جناب فخری به گونهای در این سالها مصروف بودهاند و کمتر مجال این را داشتهاند که به نوشتن آثار ادبی فکر کنند. البته این روند حالا در حال تغیر است. اما مشکل دیگری که وضعیت امروز را دشوارتر از قبل ساخته است، نبود و کمبود طبقه متوسط کتاب خوان و نشر حرفهای در افغانستان است. با پیروی از سیاست بازار آزاد حکومت افغانستان به نشر و چاپ بودجهای را اختصاص نمیدهد و بنگاههای نشر با تاسف به شکل فعلیشان توان این را ندارند که به خود اکتفایی برسند. وقتی نویسنده از قبل میداند که اثرش بازار ندارد و نشر آن سالها طول خواهد کشید، از تلاش به نوشتن دست میکشد، یا کمتر تلاش میکند. بنا براین من فکر میکنم آنچه استاد رهنورد گفته است در حدودی درست است اما مشکل اساسی بیپروایی در مقابل ادبیات و فرهنگ نه، عدم موجودیت ناشر حرفهای است. آقای نهفته دقیقا چند سال در پاکستان بودید؟ من در حدود هشت سالی را در پاکستان پناهنده بودم و با سقوط طالبان دوباره به افغانستان برگشتم. آنجا در چه شرایطی بودید؟ افغانها در پاکستان آن گونه که در ایران معمول است، مورد آزار و اذیت قرار نمیگرفتند و نمیگیرند. افغانها آزاد بودند و هستند که به تجارت بپردازند و یا فعالیت آزاد اقتصادی داشته باشند و یا هرکار دیگری. رفت و آمد افغانها در سراسر پاکستان آزاد بود و هیچ ممانعتی وجود نداشت. مزیت دیگری که پاکستان داشت، داشتن روابط خوب با کشورهای غربی بود. تقریباً همه کشورهای غربی برای مهاجرین افغان در شهرهای بزرگ پاکستان فعالیت میکردند و با ایجاد نهادهای غیردولتی (NGOs) به کمک افغانها میپرداختند. من شخصاً در مرکز فرهنگی فرانسه برای افغانها کار میکردم. چنین نهادهایی ضمن فراهم ساختن فعالیتهای اجتماعی و کمک رسانی، منبع اشتغال افغانها بودند. از همین رو تعدادی زیادی از شاعران و نویسندگان در این گونه نهادها فعالیت داشتند و بدون دغدغه معاش، به نوشتن و نشر آثارشان میپرداختند، درحالی که بیشتر نویسندههای ما در ایران مجبور بودند که برای زنده ماندن به کارهای طاقتفرسا بپردازند و البته که چنین فعالیتهایی بیشتر آنان را مجبور ساخت که کمتر به ادبیات بپردازند.
1. از آقای نهفته این آثار به نشر رسیده است: 2. سفر به حجم بیکران شط مجموعه ی شعر 3. خواب چشمه های صبح مجموعه ی شعر 4. ماه و شرنگ شب مجموعه ی شعر 5. نقش های موهوم مجموعه ی داستان کوتاه 6. روایت آیینه رمان کوتاه 7. سنگ ها و کوزه ها رمان کوتاه 8. دست شیطان مجموعه ی داستان کوتاه 9. پیگم رمان دست شیطان برنده بهترین مجموعه داستان شده و جایزه ادبی نوروز را از آن خود کرده است.
|