Dr. Arley Loewen
برگردان: صبورالله سیاسنگ
 

        

                                        روزن تازه برای تماشای فرهنگ افغانستان

ماه گذشته (اکتوبر 2016) برای پیشبرد سیمینارهایی در هرات بودم. آنجا شگفت‌زده آگاهی جوان روشن‌اندیشی از ادبیات امروز و دیروز شدم. هنگامی که از برخی داستانهای دکتور اکرم عثمان در گزینه "مردها ره قول اس" یاد میکردیم، خیلی فشرده گفت: "اکرم عثمان واقعاً فرهنگ مردم ما را میداند."

البته آشکارا چنین هست، ولی "واقعاً دانستن فرهنگ مردم"، ژرف اندیشیدن به آن و بازگویی/ بازآفرینی آن در داستانهای کوتاه نمایانگر توانمندی بیمانند است. اکرم عثمان ازین بینش و گنجایش ویژه بهره‌مند بود.

بیست‌ویک سال پیش، چند ماه در پاکستان بودم. برای آنکه آموزش فارسی خودم را بهبود بخشیده باشم، آموزگاری را به کار گماشتم. نامش یادم نمانده‌است؛ پیشنهاد کرد داستانهای دکتور اکرم عثمان را بخوانم.

اینک میبینم، چه فراوان وامدارش هستم، زیرا دریچه نوینی برای دیدن فرهنگ افغانستان را به رویم کشود. می‌نشستیم، داستانهای عثمان را میخواندیم و از سخنان عامیانه، ضرب‌المثلها، پرزه‌ها، شوخیها و کاربرد جلوه‌های گفتاری بازتاب یافته در کارهایش گپ میزدیم.

اکرم عثمان داستانپرداز برای من از افغانستان میگوید: از لایه‌های گوناگون مردم سرزمینش، از فراز و نشیب زندگی درین کشور، از شهر کهنه، از گذرگاههای پیچاپیچ و کوچه پسکوچه‌های باریک، از یادگارهای روزگاران پارینه، از خیابانهای بیروبار و ...

به تلخی میخندد هنگامی که از امید و نمایه روزگار روزمره کارمند پایین رتبه دولت میگوید، از جوانی که دل میبازد و خیلی زود زهر شکست و ناکامی عشق را میچشد.

از تو مینویسد، از من مینویسد، ازینکه در جستجوی هویت و معنویت راستین مان سرگردان هستیم و در راه آزادگی ـ درونی و بیرونی ـ میکوشیم. هر باشنده افغانستان خود را در میان یکی از آدمهای داستانی وی باز مییابد.

بسیار خوشایند است خواندن این داستانها که زندگی پیش از کشاکش ترساننده سیاسی 1978 (۱۳۵۷ خورشیدی) را نقش میبندد. افغانها از ته دل کار قهرمانانه شیر ـ در "مردها ره قول اس" ـ و کاکه اکبر ـ در "وقتی که نیها گل میکنند" ـ را میپسندند و پاکیزگی نهفته در قربانی دادنهای بخشایشگرانه آنان را میستایند. گرچه خوانندگان دارای چشم‌انداز باختری از خود میپرسند: شیر و اکبر با همچو جانفشانیها و وفاداریها چه دستاوردی به سود خویشتن داشتند؟

بسیاری از آدمهای کلیدی داستانی دکتور عثمان در پرتو هنجارهای سنگ‌شده اجتماعی در برابر سنگینی آشفته‌سامانی نوگرایی (مدرنیزاسیون) با شناسه‌ها و شناسنامه‌ها شان دست و گریبان میشوند.

در داستانهای "مغز متفکر خانواده"، "میانه رو" و "دشمن مرغابی"، اکرم عثمان با نیش کرکترهایش به آنانی که خود را سر و گردن برتر از مردم میپندارند، کنایه میفرستد. از روزن دیگر، نبی در داستان "از بیخ بته"، دریاب در "نقطه نیرنگی"، بابه علم در "آن بالا و این پایین" و منِ گوینده در "آنسوی دریا، آنسوی پل" آوارگان دربدر روستایی اند. اینان میجویند تا دریابند که چه کسانی هستند و در ساختار اجتماعی چه جایگاه دارند.

اینها هر باری که به حقیقت دردناک و تلخ رویارویی با واقعیت انکارناپذیر تاریخ - ناهمانند بودن با گویا نخبگان/ "گلهای سر سبد" - میرسند، آژیر رسم و رواجهای دیرپا، با نوای این ضرب‌المثل به گوشها شان هشدار میدهد: هوش كن پایت را از گليمت فراتر نگذارى!

آیا نویسنده میخواهد آنان در لاک خویش بمانند تا بپوسند؟ یا با لبه تیز و بران طنز به ریش محافظه‌کاری میخندد؟ پاسخ برمیگردد به رای خواننده.

در داستان اندیشورزانه "دروندار"، عثمان نهان آدمها را میکاود و پرسش همواره دردناک و به اصطلاح شرم‌آور در زندگی را به میان می‌اندازد. کمتر کسی در کارزار روزانه همچو پیامهای خنجری را پیشروی خود میگذارد:

«صابر زاده در برابر استاد در میماند و به خود اندر میشود، به خودش که دلقک نقابداری بیش نبود و از مرگ، از خطر، از عتاب از بیماری، از افلاس، از پیری و از همه چیز میترسید. مدتها پیش حس کرده‌بود که کاواک شده، مثل چیزی که از درون میپوسد و فقط صورت ظاهر و پوستش باقی میماند.»

در بازتاب همچو مبارزه شدید شخصی برای هویت - نبردی که آدمها بار بار در متن جامعه میبینند و می‌آزمایند، زیرا چشمداشت همگانی از آنان خودگذری (به سود اجتماع) میخواهد - توانایی اکرم عثمان خوانندگان را یاری میرساند تا پرده از رخ خویش بردارند و دلیرانه چشم‌درچشم زندگی قامت افرازند.

داستانهای دکتور اکرم عثمان سرشار هستند از زبانزدها و گفتاوردهای عامیانه که برگردان شان به انگلیسی هم خوشگوار است و هم نیروی رستمانه میخواهد: اندک نمونه‌های زیرین تنها از چند برگه برچیده شده‌اند:
ـ بر سر پلوان رفتن
ـ كاواک
ـ زمين جايش نميداد
ـ دم پایش سبز میشود
ـ تف سر بالا
ـ شیر مرغ و جان آدم
ـ زبان سرخ سرسبز میدهد بر باد!

برگردان صدها اصطلاح عامیانه، فقره، ضرب‌المثل و کنایه‌های گفتاری ناممکن است، مگر اینکه مفاهیم شان با طول و تفصیل آورده شوند. البته، هر یک از این نمونه‌ها جهانی از معنا و زیرلایه فرهنگی را با خود میکشانند.

با آنکه از جایگاه بیننده/ گوینده بیرونی هرگز نخواهم توانست ژرفا و گستردگی زبان و فرهنگ افغانستان را درنوردم، خیلی زیاد سپاسگزارم از دکتور اکرم عثمان برای نقش بزرگی که در زندگی من داشته‌است. به کمک داستانهای او زیادتر آموختم و مردم افغانستان را بیشتر دانستم.

در پایان، چند یادداشت کناری در پیرامون برگردان گزینه داستانی "مردها ره قول اس": بنگاه نشراتی اکسفورد در 2005 به چاپ نخست و سپس چاپ دوباره این کتاب دست یازیده بود. همه نسخه‌ها نایاب شده‌اند. اینک روی پخش متن تازه انگلیسی گزینه پیشگفته با "انتشارات رحمت" در افغانستان کار میکنم. امیدوارم در 2017 دسترس شود.

انتشارات رحمت چاپ و پخش (بار پنجم) نسخه فارسی "مردها ره قول اس" را رویدست دارد.

با مهر،
دانشگاه تورنتو/ کانادا
اول نوامبر 2016

 

 

 

                      

 برگشت به صفحهء اول