ســـُرمه و خون

 

از قادر مرادی

 

 

 

«سرمه و خون» داستان بلندی از قادر مراديست که اخيراً به ادارهء «فــردا» رسيده است. اين داستان در 62 صفحه با قطع و صحافت بالنسبه مرغوب در شهر پشاور به چاپ رسيده است.

عبدالقادر مرادی يکی از بهترين های هنر داستان نويسی افغانستان است.

او از نادر نويسندگانيست که کار داستان نويسی را از همان آغاز بسيار جدی پی گرفته و خيلی زود خود را به عنوان آفرينشگری مبتکر، زيبانويس و دقيق النظر تثبيت کرده است.

تا حال هرآنچه من از اين نويسندهء صاحب قريحه و صميمی خوانده ام گيرا و دلپذير بوده اند و مؤيد چنين اقبال و استقبالی، طيف وسيعی از دوستداران داستانهای کوتاه و رمان می باشد که به گونه های مختلف آنها را ستوده اند.

در بارهء کار های مرادی قلمزدن اگر ناممکن نباشد زياد هم آسان نيست. شگرد کار او در شماری از پرداخته هايش به اصطلاح چند لا و چند پرده می باشد. اگر خواننده، بدون دقت و امعان نظر کافی آن آفريده ها را مرور کند در يکی از آن لايه های گير می ماند و از حاشيه به متن راه نمی کشايد چه حرکت مرادی در قصه هايش تک خطی و افقی نمی باشد و بيشتر اوقات رفتاری پيچيده و حلزونی اختيار می کند واز سطح به ژرفا می رود و با ناخودآگاهِ آدمی تماس می گيرد.

در «سرمه و خون» نيز مرادی چنان شيوه ای را بکار بسته است. اين داستان چه از نظر طرح، چه درونمايه، چه متن عاطفی و فلسفی و چه اشارات پوشيده و آشکارش به مسايل مبرم زندگی اجتماعی ما در حقيقت رمانی فشرده ايست که نويسنده از ايجاز نويسی بهره برده و به قول معروف: دريايی را در کوزه کرده است.

زبان اين رمان بسيار شسته و روفته است و نويسنده از حد اکثر ساده نويسی و کاربرد واژه های سليس و متداول کار گرفته است. برعکسِ آنهايی که متکلف نويسی پيشه کرده اند ـ و با خوانندهء متعارف از «برج عاج» يا بالای بالا تماس برقرار می کنند.

«سرمه و خون» ازحرف و حديث فراوان برخوردار است که ما به دليل محدود بودن صفحات «فردا» قادر نيستيم که همه را به تفصيل برکشيم.

«نامهء فردا» خواندن اين داستان ماندگار را به خوانندگانش توصيه می کند.

(فـــردا)