ما باشند گان ديرينهء اين سرزمين

 

 

 

 

عنوان بالا، نام کتابی است که توسط محترم ايشرداس فرزند شاد روان اوتم چند دهون از هندوان افغانستان تأليف شده و توسط شورای فرهنگی افغانهای استوکهلم در سويدن، به نشر رسيده است.

مؤلف کتاب را به همسر وفرزندانش « ابيناش، اميت و اوستا» هديه کرده، تا بدينگونه باشد که نسل جديد هندوهای افغانستان، وطن شان را فراموش نکند و سرزمين آبايی و اجدادی خود را به ياد داشته باشند.

مؤلف «ما باشندگان ديرينهء اين سرزمين» که بآ افتخار قابل احترامی به ريشه های کهن تبار خود در افغانستان، اشاره دارد، به يقين که ضرورت تأليف اين کتاب را به خوبی دريافته و اين اقدام او جای بسی مباهات و بالندگی دارد.

«ما باشندگان ديرينهء اين سرزمين» در سه بخش تدوين يافته که بخش نخست شامل « نگاهی به گذشته تاريخی هندوان و سکه های افغانستان» است. مؤلف درين زمينه می نويسد:

روند اسلامی ساختن افغانستان از سال 650 ميلادی در زمان خلافت حضرت عثمان می آغازد و پيش از آن هندوييزم، بوديزم و آيين زردشت، اديان باشندگان اين سرزمين بوده، و از همان زمان گروهی از هندو هايی که به آيين اصلی شان يعنی هندوييزم معتقد باقی ماندند، ايشان اجداد و نياکان ما هندوان و سکهه های امروزی افغانستان می باشند.

... ابوريحان البيرونی از سلسله برهمن شاهان کابل ياد کرده، و برهمن شاهان از روی عقيده برهمن يا هندو بودند و از هنددوان بومی و محلی کابل به شمار می رفتند. معابد زيادی در کابل و ماحول داشتند و معبد سکاوند يا سجاوند در لوگر يکی از آن معابد معروف آنها بود. آنان در اثر فتوحات غزنويان از کابل و لوگر و گرديز عقب نشستند و بالاخره در مجاورت اتک خود را استحکام بخشيده و مرکز جديدی به ميان آوردند.

مؤلف درين بخش بر آثار باقی مانده برهمنيزم و هندوييزم در معابد مختلف و پيکره های بی شماری که از هر گوشه خاک بيرون شده و روزی موزيم افغانستان با آنها غنامند بود، اشاره دارد و اقامه می دهد که افغانها از نطر نژاد شناسی از تيرهء هندو آريايی اند و حتا تا امروز نام قبيله های افغانی از هندوييزم نشانه دارد.

مؤلف می نويسد: هندوها و سکهه های افغانستان منحيث عضو خانواده شريف افغانها و از کهن ترين باشندگان اين سرزمين می باشند که آيين نياکانی را در قلب و شعور خويش محفوظ داشته اند و منحيث اقليت مذهبی در کنار ساير مليت های افغانستان زندگی کردند.

مؤلف با گلايه مندی اظهار می دارد که عده يي به نادرستی هندو های افغان را، مهاجرين هندی می خوانند در حاليکه در اسناد تاريخی از مهاجرت اجداد ما به اين سرزمين ذکری نيست. و اگر گاهی بنابر عواملی که عرصه زندگی را بر هندوان افغان تنگتر ساخته، آنها ناگزير از مهاجرت شده اند. و دوباره برگشته اند، اين به معنايی مهاجر بودن آنها نمی تواند باشد. چنانچه در همين زمان ما شاهد مهاجرت و برگشت بسياری از افغانها و مردمانی هستيم که از تبار های مختلف افغانستان اند.

در بخش دوم کتاب از معابد و درمسال های هندوان در ولايات مختلف افغانستان تذکار به عمل آمده و از معابد معروف کابل و ساير ولايات نام برده شده و بعضا مشرح معرفی شده اند.

در بخش سوم کتاب « ما باشندگان ديرينهء اين سرزمين» برخی از چهره های درخشان و نامور هندوهای افغانستان معرفی شده اند. اين سيما های به ياد ماندنی، مردان کار و کوشش و دانش بوده اند و بسياری از آنها نقش های ارزنده يی در تاريخ اجتماعی، اقتصاد و فرهنگ افغانستان از خود بجا گذاشته اند.

برای مؤلف کتاب مؤفقيت های بيشتری را در راه معرفی هرچه بيشتر تاريخ و فرهنگ هندوان بومی افغانستان آرزو می داريم. چه واقعا آقای ايشرداس درين مولفه کوشيده اند تا تاريخ هندوان کشور ما را روشن سازند و چه بهتر ازين که بيشتر ازين درين جهت پيش روند و دستاورد های تازه يی خود را به هموطنان در ميان گذارند.

 

زلمی باباکوهی