در خط بی خاصيت زمان

 

مجموعهء شعر های تازهء فريدون ابراهيمی

 

 

 

 

«در خط بی خاصيت زمان» نام سروده های جديد شاعر جوان شرين کلام و باريک انديش معاصر سيد فريدون ابراهيمی است که اخيراً به کلوپ يا انجمن قلم افغانها رسيده است.

اين مجموعه پارسال (1382) از سوی انتشارات ميوند ـ کتابخانهء سبا ـ به تيراژ يکهزار جلد در کابل به نشر رسيده است.

اشعار فريدون ابراهيمی از چند سال به اينطرف در معتبرترين مجلات فرهنگی فارسی زبان در افغانستان و خارج از افغانستان بازتاب يافته و در حوزه فرهنگی ما اکنون کمتر کسيست که اين شاعر صاحب قريحه و بلند انديشه را نشناسد.

بررسی تمام زوايای آشکار و پنهان سروده های ابراهيمی محتاج فرصت و دقت فراوان است. با تقريظی مختصر و فشرده نميتوان ادای دين کرد و ژرفای نکته سنجی ها و تأملات او را برملا نمود.

تا جائی که برای اين قلم دريافتنی بوده است او رفته رفته از شعر های ليريک و تغزلی به مفاهيم پيچيده تری روی آورده و با زبانی صاف، آهنگين و شاعرانه قضايای مبرم زمان ما را برشته کشيده است. يکی از زمينه های سخن او توجه به مصيبت فراگير و عاميست که درين فضای آبنوسی گريبان مردم ما را گرفته است. برخی از شعر های اجتماعی ابراهيمی در قياس با ديگر شاعران همسن و سالش اگر بی نظير نباشد کم نظير است. برعکس کثيری از شاعران متعهد و يا به ظاهر متعهد که با تکلف و زورِ دل مطلبی را در قالب های شعر قديم و جديد می پرورند و با کلام موزون يا نيمه موزون سياست می کنند ابراهيمی خودجوش و بی زحمت و بی برنامهء قبلی شعر هايی فراتر از مفاهيم سياستزده و تعهدزده تحويل خوانندگانش ميدهد که خبر از کشف افقهای جديد و بکر ميدهد و همين قابليت می رساند که او يکی از اميد های درخشان شعر ماست.

نامهء فردا چاپ «در خط بی خاصيت زمان» را گامی فراخ در تعالی شعر معاصر افغانستان می شمارد و برای اين پيامبرزادهء صاحب حال و قال کاميابی های بيشتری آرزو ميبرد.

و اين هم مصداق مدعای ما از مجموعهء حاضر:

 

من در برابر طوفان ايستاده ام

در برابر گلوله های سربی تو

من در برابر مرگ بی امان ايستاده ام

جنازهء خون آلود برادرانم را

                            در همين خاک

                            نهاده ام

        اين حيطهء مقدس

                      به نام پدر من تسجيل شده

من اين جا ايستاده ام

                آيت « نه» را

                از سورهء شهادت تلاوت ميکنم

مادر!

اين « نه» حماسهء قرن من است

و من اين هجا را با تمام جوانی فرياد کشيدم

                          چنانکه شانه های تاريخ تکان خورد

 

10 اکتوبر 2003 

 

 

 

 

 


 

 

 

 

صفحهء اول