بشير سخاورز

 

 

 

 

 


 

 

بشير سخاورز

لندن

 

 

 

صعود و نزول سبک هندی

 

 

 

 

 نورالدين عبدالرحمن جامی آخرين شاعری نام آوری است  که اصول و مبانی قدما در شعرش انعکاس يافته است و پس از او تا مدت ها اين مبانی و اصول به سبب رواج سبک هندی از رونق افتاده و تا دوران بازگشت ادبی در ايران احيأ آن شيوه ها اهتمام نشده است. برعکس در افغانستان نفوذ سبک هندی تا حدی بوده که چيزی بنام بازگشت ادبی به طور متبارز و مشخص نمی تواند جلوه کند. اگر چه منشی دربار امير عبدالرحمن خان و اصل کابلی دوباره به سبک عراقی رجوع می کند و يکی از پيروان جدی حافظ می شود و در چندين غزل خود به استقبال از شعر حافظ می پردازد و يا تضمين می کند، با وجود اين، شگرد او در مقابل هيمنه و ابهت سبک هندی و طرفداران وفادار آن مثل غلام محمد طرزی پدر محمود طرزی در افغانستان و ميرزا غالب در هند، خيلی کوچک می نمايد. زيرا که اين دو شخص در بدن سبک هندی روح تازه ای دميده اند.(1) بنابر همين سيطره و نفوذ سبک هندی است که حتی تا امروز شاعرانی به سبک هندی داريم که برای شان بازگشت ادبی يا مطرح نبوده و يا آن را کاملا ناديده گرفته اند. محمد عظيم الفت، محمد انور بسمل، سردار محمد حسن امضا، محمد ابراهيم صفا، سردار محمد عزيز، عزيزالله قتيل، عبدالعلی مستغنی، نديم، شيراحمد مخلص، غلام حيدر مذنب، محمد امين عندليب و نزيهی جلوه ای از شمار چنين شاعران اند.

در واقع هند، به سبب تشويقی که دستگاه فرمانروايان مغول بابری از شعر  و هنر می کرد برای شعرا و ادبای فارسی در اين دوره، نوعی سرزمين فرصت ها تلقی می شد. از اخلاف بابر تيموری (وفات 937 هجری قمری) که در هند کسب قدرت کرد کسانی چون امپراطور اکبر، نورالدين جهانگير و شاه جهان در تشويق شعر و ادب فارسی اهتمام کردند و حمايت و نواخت آنها موجب جلب عده ی قابل ملاحظه ای از شعرا و ارباب هنر به دربار هند شد.

غلبه ی نسبی عنصر فارسی در دستگاه حکام و امرای اين سلسله در اين ايام تدريجا به جايی رسيد که موجب اعتراض عناصر ترک و مغول شد و خان اعظم ميرزا عزيز که خويشاوند جهانگير پادشاه بود يک بار وی را از اين که کار ها جمله بدست خراسانی ها افتاده است تخدير کرد.(2)

در دستگاه حکومتِ هند، در اين ايام، فارسی زبان رسمی بود. به تشويق فرمانروايان و حکام اين سلسله، نه فقط کتب متعدد در تاريخ و تذکره و لغت و ادب به زبان فارسی نگارش يافت بلکه تعدادی کتب هم از زبان قديم هندی ب فارسی ترجمه شد و در تطبيق حکمت اسلامی با عرفان برهمنان هم کوشيده شد.

شعرای فارسی وقتی به  اين ديار آمدند، غالباً مناصب عالی يا لااقل عوايد عمده حاصل کردند. از سوی ديگر مستعدان هند هم تحت تاثير ذوق و ارشاد آن ها در شعر فارسی مخصوصاً غزل به سبک هندی، قريحه ی فوق العاده نشان دادند. شعر فارسی که ششصد سال پيش تحت تأثير صرف و نحو و عروض عرب پا به عرصه ی وجود گذاشته بود و از آن ديار بيگانه تغذيه می شد، اين با ميهمان دربار مغول شده بود و شانه به شانه شعر هند، در اين دربار می نشست.(3) در اين ضيافت اگر فرهنگ فارسی توانست توانايی زبانش را به رُخ بکشد، فرهنگ هندی نيز در مقابل توانست موسيقی، رقص و عرفانش را بنماياند.

داد و گرفت در ابعاد مختلف جريان داشت. موسيقی هند که همه بر مبنای ضرب است و آن را تال می نامند، توانست که 360 تال گوناگون را معرفی نمايد. معرفی اين تال ها مرز های محکم و متحجر عروض را عقب زد و در نتيجه شعر هی آن زمان چاشنی وزن هندی را پيدا کردند. از آن جمله بداعت ابوالمعانی عبدالقادر بيدل را می توان نام برد که با بهره گيری از موسيقی ضربی هند، وزن های ساخت خودش را به کار برد، و چنين نماياند که قاعده ی عروض ضرور نيست هميشه تطبيق شود.

از سوی ديگر عرفان بودايی هم اثر ژرفی بر انديشه ی شاعران ميهمان گذاشت. اين عرفان نه تنها توسط مؤبدان هندی جايش را در دربار مغول پيدا کرد و از آن جا بر فرهنگ ما اثر گذاشت، بلکه از طريق زبان گويای موسيقی هم تداخل ايجاد کرد. رقص کتک و کرناتک، دستگاه های موسيقی گوناگون، 360 نوع تال، عرفان تازه، معماری ناآشنا همه و همه بر گوشه ای از فرهنگِ شاعران ميهمان اثر گذاشت و شاعران ميهمان را مجذوب خود کرد. اين جاذبه از هر دو طرف پذيرفته می شد. شاعران هندی و فارسی بدون آنکه مقابل هم قرار گيرند، برهم ديگر تأثير می گذاشتند و نبايد فراموش کرد که چنين فضای همياری را مغولی فراهم کرده بود که سابقه ی بربريت داشت، اما حالا تتحت تأثير اين دو ملت با فرهنگ، پشتيبان و حامی هنر شده بود.

از جمله ی شاعران مهاجر، عرفی شيرازی، قدسی مشهدی، ظهوری ترشيزی، طالب آملی، کليم کاشانی، صايب تبريزی و چند تن ديکر را می توان بر سبيل نمونه ذکر کرد. از اشارات بعضی از تذکره های معروف مثل تذکره ی ميخانه و ماتر رحيمی و خزانه ی عامره و مرآت الخيل که در اين ايام در هند تأليف شد، کثرت شاعران فارسی هند و رواج فوق العاده ی شعر فارسی را در آن ديار ميتوان دريافت.(4) اختلاط دو فرهنگ، سبک هندی را پربار تر نمود. شعر دوستی صميمانه ی مغولان هند، موجب پرورش و رشد زبان فارسی در هند شد. تا آن جايی که هندی ها خود به پويش در اين زبان پرداختند و بعضی از آن ها از شعرای نام آور زبان فارسی شدند. برای اولين بار مذهب نمی توانست مرزی بين فرهنگ ها باشد. شاعران هند خود صاحبان ديوانی در شعر فارسی شدند. از آن جمله چندربهان لاهوری متخلص به برهمن را می توان نام برد. نويسندگان هندی تنها در مرز های شعر باقی نماندند و برخی از آنها در تدوين لغت و تاريخ و تذکره ی شعرا و يا در ترجمه ی بعضی از آثار قديم هندی همت گماشتند.

دربار مغول اسطوره ی بابل را به خاطر می آورد اما اين بار تنها با اين تفاوت که زبان های مختلف جدايی نمی آفريدند بلکه برای غنی نمودن فرهنگ به کار می رفتند.(5) بيرم خان (وفات 968 هجری) از امرای بزرگ اکبر و همايون که از اخلاف امرای قراقويونلو بود،شعر ترکی و فارسی می سرود. پسرش عبدالرحيم خان ملقب به خان خانان (وفات 1036 هجری) به فارسی، ترکی و هندی شعر می گفت.

همانطور که گفته شد، بعداز استيلای عرب، اين دومين فرهنگ بيگانه بود که بر فرهنگ ما اثر می گذاشت. تنها به اين تفاوت که مهاجمان عرب با تمام فرهنگ عجم ضديت نشان می دادند و در پی آن بودند که تا زبان خود را جانشين زبان ديگران سازند. برعکس فرهنگ هندی و با وساطت و ميانجگری مغول ها دوشادوش فرهنگ فارسی معرفی می شد. در اين راستا شاعران و نويسندگان هردو جانب توانستند مستفيض شوند. اگر عرب ها با تعصب و عناد می کوشيدند تنها فرهنگ خود را مطرح نمايند، در مقابل هندی ها و فارسی زبانان اصل داد و گرفت هنری را مراعات می کردند و بنابر همين اصل است که پديده های هنری اين زمان از وسعت ديد هنر برخوردارند و توانسته اند اختلاط فرهنگ ها را بپذيرند.

می توانيم چند نمونه از اثر  اين اختلاط را بياوريم:

1 ـ پيدايش غزل در موسيقی  هند: تا پيش از آمدن شعر فارسی در هند، موسيقی کلاسيک در هند وجود داشت. اين موسيقی هرچند که شامل آوازخوانی بود، اما آواز خوان شعری را ارائه نمی داد و موسيقار با گلويش آواز هايی را می کشيد که مايه از عرفان بودايی می گيرد. اين آواز ها را «تان» می گويند.

موسيقی نوازان هند در زمان مغول ها شعر فارسی به خصوص غزل را به شکل تصنيف  استفاده کردند و روی آن آهنگ گذاردند و اين شيوه ی نو موسيقی را  غزل ناميدند. غزل در دربار مغول ها به وجود آمد و بعد ها راهش را در دورترين نقاط کشور پهناور هند گشود و امروز  غزل از شاخه های مهم موسيقی هند و افغانستان به شمار ميرود. چنانچه از غزلسرايان معروف می توان مهدی حسن، غلام علی، جگجيت سنگهـ و انوب جلوتا را نام برد.

2 ـ پيدايش وزن های نو شعری که بعضی از شاعران عروض فارسی را برای گويش شعر ساحت تنگ يافتند. در اين مورد ميرزا عبدالقادر بيدل بداعت هايی دارد.

3 ـ به وجود آمدن فلسفه ی جديد که ناشی از پژوهش جلال الدين اکبر است. اين فلسفه جديد بنام فلسفه ی الهی معروف است. کسانی که آنرا مطرح می کنند به اين باورند که دعا های تمام مردم جهان به يک نقطه معطوف می شود و آن نقطه ذات خداست. پس بر اين اساس بايد تفاوتی ميان مذاهب گوناگون وجود نداشته باشد و در نهايت امر مذهب هندو و مسلمان در يک نقطه با هم تلاقی می کنند. جلال الدين اکبر که طرفدار اين فلسفه بود، انديشه ی خود را در عمل پياده کرد و در دربار او، هندوان با مسلمانان و عيسويان پهلو به پهلو می نشستند.(7)

4 ـ تداخل ميناتوری هندی با ميناتوری فارسی و در نتيجه به وجود آوردن نقاشی ميناتوری جديد كه به ميناتوری مغول معروف است.(8)

5 ـ تداخل معماری اسلامی با معماری هندی و در نتيجه به وجود آمدن بناهايی مانند پادشاهی مسجد، باغ شاليمار، تاج محل و تعداد بيشمار ديگر.

 

ادامه دارد.

 

 

 

 


صفحهء مطالب و مقالات

 

صفحهء اول