دست فــــــرياد

 

 

 

دست فرياد در اينجا شده كوتاه

دست فرياد كنون می  لرزد                   

من قناری  اسيرم كه درين كنج قفس

سخن از دشتستان

سخن از آبشر عشق به پای  خطمی

سخن از باد ميان جلگه

سخن از شبنم نرمی  كه كند كاكل گل را خانه

می  گويم،

من روايات جهان را به قفس بخشيدم

من درين كلبه ی  دل

قصه اندوخته ام

 

 

دست فرياد دراينجا كوتاه

شده با تيغ شقاوت

اگرم پای  رهايی  می  بود

به مزامير كنار خندق

قصه می  كردم كه:

” چه كسی  بر رگ گل زد نشتر “

من به نای  هستی 

می  دميدم خود را

من اگر در قفسم

پر پرواز بلند نگهم

ايمن باد

من از اين دايره هم می  بينم

چشم من

می  شگافد تن ديوار به غيظ

اما،

دست فرياد درينجا كوتاه

شده با تيغ شقاوت.   

كابل   1358

« بشير سخاورز»

 

 


از همين قلم:


 ــ  گنگ خوابديده

 ــ  سبزينه ی شرقی

 ــ  از تاکستان شمالی تا بودای باميان


 

 

صفحتهء اول