|
دعا به یار
دستی که با تو جور نماید بریده باد چشمی که بد کند نظرت کور دیده باد حر فی که در قفای تو گوید به کینه غیر در گوش های عا شق تو نا شنیده باد دارم دعا به درگه یزدان بی نیاز مهر ت به کار خانه ای دل ها تنیده باد هر قا متی که همسری با قد تو کند با باد یاءس و غصهء تو فان خمیده باد خال تو نقطه را به الفبا ودیعه کرد هر حرف نقطه دار ز رویت کشیده باد گر آهوان ز چشم سیاه ات حسد برند در کوه و دشت و دامن صحرا رمیده باد هر کس ملامتم کند از عشق روی تو مثل ظفر وصال جما لت ندیده باد
یاد وطن
نبض دل در ورق یاد وطن پیچیده عطر این گل به سرا پای چمن پیچیده کشته گان؛ لاله صحرای جنون تو شدند سرخ رویان تو؛ شیدا به کفن پیچیده طاهران حرم عشق تو هر گو شه مقیم مشک مهر تو به صحراو دمن پیچیده واژه ها را پی وصف تو مر صع کردم لیک تو صیف تو در متن سخن پیچیده تار و پود ظفرت با فته از خاک تو شد عشق تو در تن غمدیده من پیچیده
هیزم
ادبی ـ هنری
|