|
دکتور احمدسیر مهجور
افغانستان وضرورت ملت سازی یکی ازعلل اساسی تداوم بحران در افغانستان, عدم موجودیت احساس وابستگی افغانها به یک ملت واحد مبتنی بر ارزشها و منافع مشترک ملی است. واقعیت های تلخ جامعه امروزی افغانستان نشان میدهند که افغانها تا هنوز هم نیاز به تجسم ملت شدن دارند, اما عشق به وطن, روابط اجتماعی و پیوند های خانوادگی تنگاتنگ افغانها را محکوم و مجبور به داشتن زندگی مشترک و احساس به یک ملت میکند که این مأمول را فقط میتوان با اراده متین و به خاطر مصالح علیای مردم ومملکت میتوان تحقق بخشید. گنجینه های مشترک تاریخ گذشته ( فرهنگ, سرمایه های معنوی, تمدن و ...) مردم یک سرزمین, روح همبستگی, اراده و باور به ارزش های مشترک که متضمن زندگی باهمی در اجتماع است, ملت را بوجود می آورد. زیرا این گنجینه ها ارمغان مشترک همه فرزندان یک خطه بشمار میرود که برای استحصال آن رنج کشیده و قربانی های بی شمارداده اند. میراث ودست آورد های مشترک گذشته را نمیتوان دو باره به شکل دیگری رقم زد اما بدون تردید با ایفای نقش مثبت, آینده را میتوان به شکل دیگری ترسیم نمود و دریک افتخار تاریخی سهیم شد تا نسل های بعدی در سعادت, صلح و صفا زندگی کنند. علی الرغم اینکه اکثریت ملت های غربی با اعمال خشونت از طریق خلق «ناسیونالیسم» بوجود آمده اند. اما داشتن همچو تصور درعصرحاضر گویا با اعمال زور میتوان ملت را درست کرد, مطلقا از دیدگاه یک انسان متمدن قرن حاضر مردود است. زیرا ملت الزاما در حال از دست دادن مفهوم کلاسیک خود می باشد, دانشمندان و جامعه شناسان از دوران پسا ملت سخن میزنند بنابرین با تیوری ها و فورمول های کلاسیک بر اساس منطق قرون گذشته نمیتوان آینده زندگی مدرن انسانهای امروزی را رقم زد. احساس داشتن اراده به زندگی مشترک, اتباع یک کشور را به صوب وابستگی مطلق به یک ملت میکشاند. ملت به شکل طبیعی ظهور نمی کند, بلکه این پدیده اجتماعی طی یک پروسه طولانی شکل میگیرد و به ثمر میرسد. ملت اراده و احساس مشترک مردم را بر اساس منافع مشترک شان به شکل منسجم بازتاب میدهد. ملت در حقیقت, مظهر پروسه ایجاد هویت مشترک و وجدان جمعی بوده که بر محور ارزش های مشترک قبول شده میچرخد و زیربنای یک دولت ملی را تشکیل میدهد و دولت الزاما مشروعیت خود را از اراده همان ملت بدست می آورد. ملت سازی, پروسه ای است که بر اصول باوری یک اندیشه سیاسی استوار بوده که با ایجاد آن حکمروایان درایت و کمال استراتیژی خود را در امر تضمین منافع مردم و استحکام پایه های نظام سیاسی یک کشور تبارز میدهند. متاسفانه در گذشته سردمداران افغانستان نتوانستند و یا نخواستند کتله های مختلف باشندگان این مرزوبوم را به یک ملت تبدیل نمایند. بر آنان واجب بود تا این معجون نا هماهنگ را بدین شکل نا متجانس برای نسل ما به میراث نمی گذاشتند تا هر کس در بازی قدرت, بر سرنوشت افغانستان بازی کرده بتواند و اندیشه های سیاسی نا مأنوس, ایدیولوژی های بیگانه را علیه منافع ملی به کشور شان وارد نماید وهمه افتخارات تاریخی شانرا قربانی امیال وخواسته های سیاسی, ایدیولوژیکی و گروهی خویش گرداند. باید تذکر داد که افغانها تاهنوز هم این چانس را امروز از دست نداده اند زیرا آنها میتوانند با یک تصمیم قاطع با یک دیدگاه متمدن و آینده نگر دور از ذهنیت سنت گرایانه وسلطه جویانه و یا سکتاریستی, زمینه های لازم را با نورم و معیار های دوران خویش مبتنی برحقوق انسانی شهروندان یک جامعه مدرن را ایجاد نموده و با تعریف روشن ارزش های مشترک, ملت خود را تبارز داده و استحکام ببخشند. این ابتکار عمل نه تنها بقای شانرا حفظ میکند بلکه سرنوشت زندگی مشترک فرزندان این مملکت را تضمین خواهد کرد وهمچنان با برداشتن این گام دشوار و غرور آفرین, از همسایگان و سایر ملل جهان سوم میتوانند جلوتر قدم بردارند. وبرای دیگران نشان بدهند که افغانها قادر اند تا بر پایه ارزش های والای انسانی مبتنی بر تساوی حقوق فرد در جامعه دور از معیار های قومی, زبانی ,نژادی و مذهبی برای استحکام شیرازه وحدت ملی, ملت خود را سروسامان دهند. چنانچه اقبال لاهوری میگوید: بیا نقش دگر ملت به ریزیم که این ملت جهان را بار دوش است اگر مردم افغانستان ازهمین اکنون درجهت تحقق این آرمان متعالی سعی ننمایند, توطئه های بیگانه این کشور را متلاشی ساخته, قدرت شانرا مضمحل نموده, ارزش های هویتی, میراث فرهنگی و تمدن شانرا به تاراج خواهند برد و آنگاه هرکدام چون گوسفند دور از رمه طعمه و قربانی گرگان درنده و ستم پیشه خواهد شد و مهمترین این اهریمنان همسایگان حسود و آزمند افغانستان اند که در انتظار همچو روزی در کمین نشسته اند. پاریس 10 اگست 2010
«»«»«»«»«»«»
________________________________________________________
|