© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



 

نـــوی امــــــلا

 

ســرودپرداز: عـبدالغفـور لیوال

 

 

مـاین په "الف" لیکـی

چـی له "مین" ســره یی فــرق وشــی

هســی هــم نن سـبا په دی وطـن کـی

له مینانو نه مـاینونه دیر دی

او

"توپک" مذکر مفـرد دی

"توپکونه" یی جمـع

دی ته "توپکی" کارول ناســم دی

حکه "توپکی" د مـاشـوم مندو رامندو ســره

شــی شــکاری

ســـــپیحلی لوبه

                 په بدرنگ نومـونه

                                      مـه یادوی

 

[][]

اپریل 2009

 

نگـارش نـویـن

 

برگـــردان: صبورالله سـیاه سـنگ

 

 

"مـاین" را با "الف" بنگارید

که از "مین" (دلـداده) بازشــناخته شود

رویهمــرفته، این روزهـا درین ســرزمین

شمـار مـاینهـا بیشتر از تعـداد "مینهـا" (دلدادگان) است

 

نیز، "توپک" (تفنگ) مفـرد مـذکـر است

هنگام جمـع بستن بنویسـید: "توپکــونه" (تفنگهـا)

کاربرد "توپکی" (تفنگهـا) جــای "توپکونه" درسـت نیست

زیرا "توپکی" همـانا "جست و خیز کودکان" را زیبد

بازیهــای پاکـیزه را

                       نامهـای زشــت

                                          ننهــید

[][]

اپریل 2010

 

آویزه ها

 

1) غفور لیوال همیشه پر قدرت میسراید. تصاویر اشعار وی بکر اند و کمتر شاعر پشتو زبان را میتوان سراغ گرفت که تصاویری به این زیبایی را به کار برد. تعریف  برگردان بماند به جایش. سپاس از اینکه این را به اشتراک گذاشتید. (ضیا افضلی آتش)

 

آتش گرامی! تشکر. اگر بخواهیم برگزیده ترین پنج شعر پشتو در سه دهه پسین را نشانی کنیم، "نوی املا" یکی از آنها خواهد بود. پارادوکس همزمان ترجمه پذیری و ترجمه ناپذیری این سروده ارزشش را آشکاره تر میسازد. غفور لیوال بلندای توان هنری خویش را در همین چند مصراع ساده به تماشا گذاشته است. دست مریزاد لیوال گرامی.

 

2) زیباست. همیشه متوجه تاکید به "مفهوم" به شعر پشتو شده ام. اینجا زیبایی و نازکی "لفظی" خاص آن را نیز میتوان تماشاگر بود. درود بر شما.... (س یگانه)

 

سیر یگانه یگانه! از توجهت جهانی سپاس. ارزش این شعر، چنانی که فرموده ای، در پیوند استوار میان معنا و لفظ است. از سوی دیگر، "اپدیت" بودن یا "معاصر بودن با تاریخ" در این شعر برترین جلوه خود را یافته است.

 

3) اولین بار است که شعری را با این مضمون دلخراش میخوانم. ترکیب شعر خیلی جالب است. (فهیم خیری)

 

فهیم خیری عزیز! این را هم توجه کرده ای که شاعر از چه سوژه دلخراش و وجدانخراش شعری به این زیبایی آفریده است؟

 

4) بسیار ظریف و شاعرانه است. بدون اطلاع من از مسايل تخنیکی شعر و شاعری، تنها میدانم که بردلم نشست، پس شعر خوب است و اوضاع افغانستان را به درستی نشان میدهد، البته از نگاه شاعر شیرین سخن با تشکر. (عبدالتواب وهاب)

 

سلام جناب عبدالتواب وهاب! زیبایی این سروده در "بر دل نشستن آن" است، ورنه ماشاءالله آنقدر شعر که امروز فواره میشود، تنها خداوند میتواند شمارش را بگیرد.

 

5) "نوی املا"....!  واقعا داسی غلطي ډیری کیږی، او بیا د یو شعر په انداز ډیر اثر کوي. (محمد رییس مخلص)

 

دیر گران و او مهربان محمد رییس مخلص! له اخلاصمندی حخه مو دیره مننه.

 

6) او یو بل خوژ ژبی پشتو شاعر اجمل تورمان لیکی: "خدایا! دلی به من ده/ به بزرگی کوه/ ولی بی سنگ"/ این شعر البته ربطی به سروده ی آقای لیوال ندارد. فقط خواستم بگویم، با نخواندن شعر پشتو دریچه یی را به روی خود می بندیم (حضرت وهریز)

 

وهریز گرامی! آنچه در سطر پایان گفته ای (با نخواندن شعر پشتو دریچه یی را به روی خود میبندیم) خودش به تنهایی مصراع ارزشمندی هست. و آن شعر کوتاه اجمل تورمان که باشد به جای خودش: زیبا و ژرف و اندیشه برانگیز. زنده باشی دوست خوب.

 

7) ډېر ښکلې ډاکټر صېب. له اصل نه په ژباړه کې خوند لا زیات شوې. او انځور خو پسې نور هم زړه دردوونکې ښکاري. په درنښت (عثمان منصور انصاری)

 

گران او مهربان عثمان منصور انصاری! مگر اصلی ارزشت او نوشت په هماغه اصل کی شه شکاری. ژباره خو هنر نده. خدای دی تل بریالی لره.

 

8) "نگارش نوین" در باره غلطی املایی که وجود نداشت! ترکیب متناقص نما؟ از نگاه معنی ذاتی هیچ کدام ایراد در این شعر وجود نداشت، و این بود مشکل من در مرور اول با این شعر. اما این شعر را باید احساس کرد تا فهمید. (همایون یعقوبی)

 

همایون جان گرامی! چه زیبا گفته ای! "نگارش نوین در باره غلط املایی که وجود نداشت!" آری. اینجا همین ناسازه با سادگیهایش شعر میشود. تشکر از تبصره هنرمندانه ات.

 

9) از اينکه اين کارکرد عالی را با اين هيچمدان شريک ساختی تشکر میکنم. لذت زياد بردم از هردو متن به سلامت باشی. (نادر عمر)

 

نادر جان گل! به هر دو متن خوش آمدی، صفا آوردی. قدمها روی دیده.

 

10) بسیار جالب است این شعر. واقعاً همینطور است در تمام زبانها برخورد متضاد کلمات و معانی آنها با زبان های دیگر اتفاق میافتد که بعضا حتی معانی مخالف آن را بیان میکند. من شاهد این تناقص معانی در میان زبان های سویدی و انگلیس و فارسی همیشه بودم. (جلیله سلیمی)

 

دکتور جلیله جان سلیمی بسیار زیاد عزیز! درست فرموده ای. گزینش واژگانی در "نوی املا" نمونه خوبی از گزینش واژگانی است. گاه نرمش پذیری و گاه ترجمه ناپذیری برخی از ساختارها چنین رخ مینمایند.

 

11) سیاه سنگ عزیز ممنون! کمترشعر پشتو میخوانم، اما لیوال عالی میسراید و این پارچه زیباست زیرا برعلاوه مضمون و محتوا، کلمات نیز نقش مهمی را بازی نموده اند. برای برگردان شما هم یک لایک زدم! (شکیب سالک)

 

شکیب سالک گرامی! سخن شما درست است. شعر پشتو در میان خوانندگان ادبیات فارسی و سروده های فارسی در میان خوانندگان پشتو زبان نیاز به شناساندن و بازشناساندن بیشتر بلکه بیشترین دارند. مرزنشناسی هنر در میان خانه از همینجا آغاز خواهد شد.

 

12) سپاس فراوان به خاطر برگردان عالی و پست "نگارش نوین" که نه تنها چنانچه ا ز نامش پیداست، از لحاظ محتوا نو است بلکه زیباییش نیز تازه است. این پاره را با زبان روان و صمیمی که دارد، کم از کم پنج بار خواندم و هر بار زیباتر و غمینتراز پیشش یافتم. زیبایی این شعر افسونم کرد. سپاس از اینکه مرا از این راه با عبدالغفور لیوال آشنا ساختید و روزم را با یکی از انسانیترین پدیده ها آغازیدید. با واژه های اندک بزرگترین و بیشترین سخنان را گفتن: این یکی دیگر از برازندگیهای این شعر است در کنار نکاتی که شما با دیگر دوستان عزیز یادآور شدید. با محبت (نیلاب موج)

 

سلام نیلاب جان سلام بسیار زیاد عزیز! تبصره کوتاهت در پیرامون "نوی املا" هنرمندانه است. من هم گمان میکنم، زیبایی این سروده در تازگی "اپدیت" بودنش است. شماری از کارهای غفور لیوال آبروی شعر نو پشتو به شمار میروند.

 

13) از تکنیک شعر چیز زیادی نمیدانم، ولی دوست دارم دوری فاصله های میان زبانها پل زده شوند. (همایون مجیدی)

 

همایون جانه گله! ستا او زما خو هماغه پخوانی خبره ده که نه: خوبه راشه جانان ته می یوسه .... و به گفته خودت همان پل بستن میان زبانها.

 

14) چی کوتاه ست این شعر و چی سترگ است این شعر. جایی که احساس از آگاهی انباشته می شود. تصویرهایی به هم در پیوند و با رنگ و معصومیت و بوی تحرک. عشق تا بازی کودک در خراش تفنگ و ماین، دل اگاه بر زخمی ارزش هایی لطیف ومعصومانه. و نقش این "مفرد مذکر" بر جمع و جامعه و دنیا و هستی. زنده و پاینده بادا لیوال و سیاه سنگ (فرید بهمن)

 

فرید بهمن گرامی! زنده باشی دوست با گستردگی پندارهایت. راستی، چه فراوان زمینه هایی داریم برای با هم بودن و نیز چه فراوان بهانه هایی برای در برابر هم شمشیر کشیدن. به گفته لیوال گرامی "هســی هــم نن سـبا په دی وطـن کـی/ له مینانو نه مـاینونه دیر دی"/...  و چه دردانگیز!

 

15) به به! قلم تان پايدار بماند برادر جان! "حجر الاسود" هم  بسيار جالب بود. خوشم آمد از ترجمه حرفي تان. اما هوش كنيد برادر جان اگر در عربستان سعودى نام خود را حجر الاسود معرفى كنيد، خدا ميداند چى بلايى سرتان بياورند. (نبیله مجیدی)

 

سلام نبیله جان گل! تشکر از پیام کمک کننده ات. به خواهش خودت محتاطتر خواهم بود، نه تنها در عربستان که حتا در سرزمین فرنگ نیز. لیک یک پرسش کوچک: اگر در عربستان در گوشه خیابانی، اشاره کنند به یک پارچه معمولی "سنگ سیاه"، آن را چه و چگونه خواهند گفت؟ حجرالاسود یا چیز دیگر؟ همچنان میخواهم اعتراف کنم: حسودیم میشود که زبان عربی را مانند تو نمیدانم! فی امان الله... حجرالاسود

 

16) زنده باد! اگر صادقانه بگویم لذتی که در اصل شعر پشتو است، در برگردان زیبای شما دیده نمی شود، چون برای کلمه "مین" مجبور می شوید ازمفهوم آن (دلداده) و در توپکی از (تفنگ) استفاده کنید در حالیکه در خود اصل شعر، همرنگی دو کلمه مین/ وسیله انفجار و مَیِن/ محبت، توپک/ تفنگ  و توپک/  جست و خیز زیبایي دیگری دارد. البته نظر من است. (فتاح غفوری)

 

مهربانه په ما گرانه رحیم جانه! گوره که نه زرگیه! بیا دی راسره په پارسی پیل کر. آ گرانه، که چیری په پارسی کی "دلداده" ته "مین" او "جست و خیز" ته "توپکی" ویل کیده، خیر نو زه لیونی وم، چی ددی شعر په ژباره به می لاس پوری کاوه؟ او راغلو د خوند په هکله، ته و خدای په دی دنیا کی یوازی یو د ژباری بیلگه راته په گوته که چی خوند یی د اصلی شعر نه زیات وی؟ نه کیژی؛ زما د سترگو توره، نه کیژی. خدای دی تل راوله. ستا خپل: توره تیژه

 

17) سلام. مثل همیشه نکته سنجی های ظریف. (آصف معروف)

سلام آصف جان! مانند همیشه محبتهای بی پایان...

 

18) روز ها می آیم و این را دو سه بار میخوانم و گاهی هم جرات نکردم که کامنت بنویسم چون این شعر ضرورت به کامنت ندارد و فکر کنم کلماتی وجود ندارند تا با آن حق این شعر را ادا کرد... اما معنا و مفهومش در بدنم آتش میزند و مرا به جاهایی میبرد که در آن مدفون هستم. زنده باشید با این ترجمه (اجمل عبید عابدی)

 

اجمل گرامی! چه لطف و محبت و ژرفایی نهفته است در پیام کوتاهت: "مفهومش در بدنم آتش میزند و مرا به جاهایی میبرد که در آن مدفون هستم". مرا نیز شاید همین انگیزه به برگردان واداشته باشد.

 

19) مهم نیست که "زشت" را با "ت" فارسی بنویسیم یا با "ت " پاکستانی ، که منظورم زشت با "ط " است و اما زشت زشت است.چه پاکستانی چه افغانی یا که روسی. سیاه سنگ چیزی را که نمی شناسد، زشتی است، چه به " ط " چه با "ت ". عزیمت از انگارگرایی و اما تابعیت از واقع، کمترین وصف این مرد پنجاه ساله است. شناخت شعر خوب هنر است و برگردان آن دو چندان هنر. شاعر میگوید: آه دگر چه بگویم؟/ آه دگر هیچ. (واسع عظیمی)

 

جناب داکتر صاحب واسع عظیمی عزیز! تشکر از نظریات عالی و خوبت. اینکه مرا دو سال جوانتر از آنچه هستم، نمایانده اید، هم جای سپاس دارد. زنده باشید.

 

(برگرفته از برگه فیسبوک/ اپریل 2010)



 

    

«»«»«»«»«»«»

 

 

 

 


 

ادبی ـ هنری

 

صفحهء اول