© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 


               
 

 

 

 

 

      
 

صبورالله سـیاه سنگ

Hajarulaswad@yahoo.com

 

 

 

دیدن هـمچــو ســرنامـه آدم را به یاد افسـانه هـای کـوه قـاف، چـاه بابل و دربار ســکندر مقــدونی می اندازد. اگـر گـفته شـود کـه شـاه این داسـتان در سـده بیسـت میزیسـت، از کـهن بودنش بسـی کاسـته خـواهـد شـد. و اگـر افـزوده شـود کـه چشـم، چشـم محمـد ظاهـر، واپسـین شـاه افغانسـتان اسـت، سخن از درازای سـده به کـوتاهـی چند دهـه خـواهـد رسـید.

 

شـام بیسـت و پنجم جـون 1973، در رسـانه هـای کابل آمـده بود: "المتوکل عـلـی الله ذات هـمـایونی اعلیحضرت محمـد ظاهـر شـاه خلدالله مـلکـه و سلطنته جهـت تداوی بیمـاری چشـم صبح امـروز به صوب اروپا تشـریف فـرمـا گـردیدند."

 

شـاید بسـیاریهـا پرسـیده باشـند: "آیا شــاه ناگهـانی به بیمـاری چشـم دچـار شـد؟ چـــرا؟ چگـونه؟" آن روز، دسـتکم سـه تن پرسشـی بر لب نداشـتند، زیرا آنها زودتر و زیادتر از هـمگان میدانسـتند کـه این رشته سـر دراز ندارد و تازه آغاز شـده اسـت.

 

مـاه گذشته، کسـی کـه نمیخـواهـد نامش اینجـا بیاید، از Adam Curtis و پروژه هـای ارجناکـش در پیرامـون برخـی رخـدادهـای افغانسـتان یاد کـرد. در میان کارهـای برازنده این گزارشگـر نسـتوه انگلیسـی، تلگـرام پنهـانی کـه سـی و هفت سـال پیش در ســفارت امـریکا در کابل تایپ شـده بـود، به چشـم میخـورد.

 

                

 

"تلگـــــــــرام

وزارت امور خارجه

12:00/26 June 1973

نهـانـی: 385/2613062

 

از: سفارت امـریکا/ کابل 04728

به: وزارت امـور خـارجه/ واشـنگـتن

پیام: ســـفـر پادشـاه به لندن برای معـالجـه

 

1) ظاهـر شـاه بامـداد روز بیست و پنجم جـون، ناگهـانی از راه روم رهسپار لندن شـد. والاحضرت جنرال سـردار عبدالولی، والاحضرت شـاه محـمـود با هـمسـرش شـاهـدخت محبوب غازی، دکتور ابراهیم مجید سـراج وزیر پیشـین صحیه، رحیم پنجشـیری حاضرباش شخصی و محرم راز پادشـاه و دیگـران او را هـمـراهی کـردند.

 

2) سفـر ناگهـان پادشـاه نتیجه نیازمـندی به مـداوای خـونریزی چشـم اسـت. گزارشـی میگـوید: به گـمـان زیاد، روز هـژدهـم مـاه جـون 1973، چشـم وی با توپ والیبال زخمی شـد. تداوی نه چندان قناعت بخش از سـوی یک دکتور افغان سبب گـردید کـه شـاه صبح وقت روز بیسـت و سـوم جـون به کلینیک نور برود. دکتور [Herb] Friesen دایرکتر امـریکایی کلینیک او را معاینه کـرد. (یادداشت برای وزارت: رخداد خـوشقدمی کـه میتواند در بهبود آینده لرزان کلینیک نور نقش داشته باشـد...)

 

3) به گـفته دکتور مجید سـراج، زخم آنقدرهـا جدی نیسـت و نباید مـداخله جـراحی ضرور باشـد. نامبرده به مقامـات سفارت گـفت: چنان مینمـاید کـه شـاه و هـمـراهـانش یکی دو هفته را در لندن و پس از آن یک یا دوهفته را در ایتالیا سپری کنند./ Lewis"

 

دیدگاههـا و گمـانهـا

 

از تلگـرام بالا چنین برداشت خـواهـد شـد: محمـد ظاهـر شـاه در واپسـین مـاه فـرمـانروایی، در یکی از ورزشگاهـهـای شهـر به تمـاشـای مسـابقه والیبال رفته بود. در جـریان بازی، توپ از هـوای میدان برون پریده، تصادفاً به رویش خـورده، در نتیجه چشـم وی زخم خـونین برداشته اسـت. سپس تیمـارداری سـاده از سـوی یک دکتور افغان، رفتن به کلینیک نور، معاینه شـدن از سـوی دکتور امـریکایی و تصمیم سفـرهـای اروپا پیش آمـدند. دنباله اش از کـودتای محمـد داوود و کناره نشـینی محمـد ظاهـر تا زنجیره مـاجراهـای هشت رهبر یکی پی دیگـر بر چه کسـی پوشـیده اسـت؟

 

آیا چنین گمـانی درسـت خـواهـد بود؟ برای دانسـتن راسـت و ناراسـت، به کجا و چه کسـی باید روآورد؟ چـند و چـون رویداد پیشگفته تا هـمین دم در رسـانه هـای درونمـرزی و برونمـرزی بازتاب نیافته اسـت. مگـر نباید از آقـای ولـی احـمـد نوری نویسـنده و تحلیلگـر سـیاسـی افغـانسـتان در فـرانسه کـه حافظه رشک انگیزی دارد، پرسـید؟

 

کـاریــز مـیر

 

روز بیسـتم مـارچ 2010، آقای نوری پس از شـنیدن پیام فشـرده تلگـرام، به شــمـاری از تاریکیهـا روشنی انداخت. او گـفـت:

 

"زخمی شـدن چشـم اعلیحضرت محمـد ظاهـر شـاه نه در جـریان تمـاشـا، بلکـه هـنگام ورزش با دوسـتان در تفـریحگاه کاریز میر رخ داده بود.

 

شـام یک روز تابسـتان، شـاه و سه دوسـت نزدیکش در کاریز میر مسـابقه والیبال را برپا سـاختند: یکسـو خـودش با دکتور عبدالفتاح نجم (طبیب شخصی/ خانوادگی) و سـوی دیگـر محمـد حسن کشتیار رییس جنگلات وزارت زراعت و آبیاری با انجنیر سـید هـاشـم میرزاد رییس معادن و جیولوجی افغانسـتان

 

درسـت وقتی کـه شـاه بلند قامت میخـواسـت توپ را آن سـوی جال پرتاب کند، هـاشـم میرزاد برای جلوگیری از ضربه خیز برداشت و مشتش را با شـدت به سـوی توپ کـوبید. آن مشت کـه گـویی سـرنوشت افغانسـتان در میانش گـره خـورده بود، به جای توپ، به چشـم پادشـاه حواله شـد و رویش را خـونین سـاخت.

 

هفـته بعـد، اعلیحضرت برای تداوی به انگلسـتان رفـت، زیرا دکـتور چشـمش در لندن بود. پس از آن، برای چند روزه اسـتراحت رهسپار ایتالیا گـردید.

 

روز هفدهـم جـولای 1973، سـردار محمـد داوود قدرت سـیاسـی را به دسـت گـرفت و پایان دسـتگاه سلطنت و پیروزی نظام جمـهـوریت را اعلام کـرد.

 

سعدالله غوثی رییس تشـریفات وزارت امـور خارجه و از هـمـراهـان شـاه در جزیره Ischia ایتالیا، گزارش کـودتا را به آگاهی اعلیحضرت رسـاند."

 

شهزاده احمـد شـاه

 

روز بیسـت و سـوم مـارچ 2010، دکتور عبدالفتاح نجــم در پاسخ به پرسشهـایی گفت: آنچه جناب نوری صاحب گفته، کامـلاً حقیقت دارد. والیبال چهـار نفـری مـا نزدیکـهـای شـام به راه انداخته شـده بود. نورآغـا زکـریا و یونس خان هـم آنجا بودند، امـا بیرون از میدان. آنهـا بازی نمیکـردند.

 

پس از آنکـه چشــم راسـت اعلیحضرت با مشت انجنیر میرزاد زخم برداشـت، فـوراً داخل اقـدام شـدیم. اوضاع دقیق بررسـی گـردید. اول خـواسـتیم دکتور اسمـاعیل عـلم را پیدا کنیم. زیاد تلاش کـردیم، او را نیافتیم. اینکـه در تلگـرام از کدام داکتر چشـم افغان یاد شـده، هـر چه بر حافظه فشـار می آورم، نامش در ذهنم تازه نمیشـود.

 

اعلیحضرت دو روز در کلینیک نور مـاند. دکتور ابراهیم مجید سـراج برادرزاده امـان الله خان مـنظـم به عیادتش مـی آمـد. دکتور فـریسـین و مـا هـمـه مطمین شـدیم کـه اوضـاع عــادی اسـت.

 

خـود اعلیحضرت کـوچکترین مـلاحظه یا نگـرانی نداشت، امـا شهـزاده احمـد شـاه جان به تکـرار میگفت: خـونریزی چشم مـوضوع عادی نیسـت. او با پافشـاریهـای پیهـم خـواهش کـرد کـه پدرش نزد داکتر متخصص چشم در انگلسـتان برود.

 

در حقیقت، پادشـاه نه به خـواسـت خـود، بلکـه به اصرار پسـرش روانه اروپا شـد. سعـدالله غوثی، سـردار عبدالولی، سـردار شـاه محمـود خان، نورآغا زکـریا، شمس الدین یاور، محمـد رحیم شـاغاسـی، محمـد صدیق، اینجانب فتاح نجـم و یکی دو نفـر دیگـر از هـمـراهـان حضور بودیم.

 

وقتی به لندن رسـیدیم، خبر شـدیم کـه متخصص چشم (نامش را فـرامـوش کـرده ام، امـا بسـیار شبیه داکتر فـریسـین بود) برای سپری کـردن رخصتیهـا به کدام شهـر دیگـر رفته اسـت. مـلکـه الیزابت امـر کـرد کـه هـرچه زودتر برایش اطلاع دهند تا بیاید.

 

گـرچه حضور اعلیحضرت طـرفـدار خـواسـتن آن متخصص از جـریان تفـریحات شخصـی نبود، امـا او آمـد و به خـوشـرویی گفت: در مسلک طبابت تفـریح مـهـمتر از وظیفه نیسـت.

 

اعلیحضرت ده روز در لندن مـاند و بعد عازم ایتالیا گـردید. بقیه قسمی کـه نوری صاحب فـرمـوده، کـودتای داوود خان شـد و آقای غوثی در ظرف یکی دو سـاعت قضیه را به اطلاع شـاه رسـاند.

 

هـرگـز والیبال نخـواهـم کـرد

 

به گفته آقای ولی احمـد نوری، فـردای حادثه کاریز میر، انجنیر میرزاد به دیدار شـاه رفت تا علاوه بر بیمـارپرسـی، مـراتب تاسف و ندامت خـود را نیز اظهـار کند. نامبرده گفت: "دیگـر هـرگز والیبال نخـواهـم کـرد." شـاه به خنده گفت: "حالا کـه مـرا کـور سـاختی، نمیخـواهی والیبال کنی! باید با مـن بازی کنی، تا بتوانم قصد خـود را بگـیرم!" سپس او را در آغـوش کشـید و افـزود: "متاثر نباش. بازی چنین اتفاقات دارد."

 

آن روز و آن حـــادثه ...

 

شب سـوم اپریل 2010، انجـنیر محمـد هـاشــم میرزاد در پیرامـون آن والیبال یادمـاندنــی گـفـت: "اولاً نمیخـواهـم در آن مـورد یک حرف هـم به زبان بیاورم. تا امـروز در هیچ مصاحبه با هیچ ژورنالیسـت داخلی یا خارجی و برای هیچ نشـریه، چه شفاهی و چه تحریری، نه چیزی نگفته ام و نه میخـواهـم بگـویم. ثانیاً اگـر خـواسـته باشم کـه بگـویم، مـوضوع را به قـلم خـود در کتاب خاطرات خـودم مینویسم. صمیمـانه خـواهش میکنم در مـورد صحبت کـردن از آن روز و آن حادثه معـذرت مـرا بپذیرید. خـواهش میکنم."

 

سـتاره هـا و ســـپیده هـا

 

"شـام بیسـت و پنج سـرطان [16 جـولای 1973] قـوای فـرقه هـای هشت، پانزده و چهـار زرهـدار، بعضی از افسـران غند کـمـاندوی بالاحصار و تولی انضباط قـوای مـرکز و سـایر کسـانی کـه به کـودتا دعوت شـده بودند، تحت پوشش معاینه رژه و رسـم گـذشت توسط وزیر دفاع مـلی، قطعات شـان را مسلح سـاخته و در حال تیارسـی قــرار دادند.

 

داوود خان ناآرام و مضطرب در صفه مـنزلش کنار دسـتگاه مخابره کـه دو روز قبل توسط پاچاگل وفادار برایش آورده شـده بود، نشسـت. آسمـان صاف وهـوای کابل آرام و گـوارا بود. سـتاره هـا میدرخشـیدند. سـردار داوود خطاب به باز محمـد مـنگل (ناظر) گفت: "اگـر بچه هـا یک دفعه شـروع کنند، مـوفقیت از آن مـاسـت". سپس نگاهی به بند دسـتش انداخت. سـاعت دوازده شب را نشـان میداد.

 

اولین فشنگ قومـانده فضای کابل را روشن سـاخت. عمـلیات آغاز شـد. قطعات به طرف اهـداف حرکت کـردند. نقاط مـورد نظر تسخیر گـردیدند. جنرالان از مـنازل شـان بیرون آورده شـدند. خطوط تیلفونی کابل قطع گـردیدند. عمـلیات کـودتایی وقت زیادی را نگـرفت. تا سـاعت پنج بامـداد هـمـه چیز به دسـت آمـده بود." (برگ 95، "داوود خان در چنگال ک.ج.ب"/ الف هـارون/ ترجمـه، تصحیح و تذکـر از حامـد/ پاکسـتان، 1997)

 

ســــردار؟

 

"سـاعت هـفـت صبح [17 جـولای 1973]، مـتصدی رادیو افغـانسـتان از مـن توضیح خـواسـت کـه پس از تلاوت قـرآن کـریم، چـه پروگـرامـی را نشـر کـند. گـفـتم: "نغمـه هـای اتن مـلی و مـوسـیقی شـاد مـانند روزهـای عــید و جـشـن را پخش کـنید." رادیو به نشـرات آغـاز کـرد. ضیا مجـید به عجـله نزدم آمـد و گـفـت: "امـنیت سـتدیوهـا را بگـیرید. رهـبر تشـریف مـی آورد." مـن کـه اولـین بار کلمـه "رهـبر" را مـیشـنیدم، چـندان به دلم ننشــسـت. گـویی لقـب عـاریتی بود کـه به این مـرد مـسـن و طـاس چسـپانده بودند. به هـر حـال، چـنان کـردم کـه ضیا مـیخـواسـت.

 

سـاعت هـفـت و بیسـت، سـردار دیروز و رهـبر امـروز کـه پیراهـن و پتلون بهـاری عسکـری رنگ در بر داشـت، با حســن شـرق، ضیا مجـید، حـیدر رسـولـی و عـده یی از رهـبران و سـرگـروههـای کـودتا به رادیو رسـید و پس از قـبول احترام پرسـونل قطعه مـا وارد سـتدیو شـد. مـهـدی ظفـر نطـاق رادیو مـیخـواسـت بگـوید کـه اکـنون سـردار مـحـمـد داوود بیانیه مـیدهـد، امـا او گـفـت: "بـرادر! دیگـر مـرا و هـیچکـس را سـردار خطـاب نکـنید. سـرداری برای هـمـیش از افغـانسـتان رخت بسـته اسـت." مـهـدی ظفـر پس از انانس کـوتاه رشـته صحبت را به مـحـمـد داوود سـپــرد. او نطق قبلاً آمـاده شـده خـود را چنین شـروع نمـود:" (برگ 90، "اردو و سـیاسـت در سـه دهـه اخیر افغانسـتان"/ سـترجـنرال مـحمـد نبی عظیمی/ پاکسـتان، 1998)

 

بسـم الله الـرحمـن الـرحیم

 

خـواهـران و برادران عـزیز سلام!
بنده در طول مـدت مسئولیتهـای مختلف در خدمت وطنم هـمیشه در جسـتجـوی هـدفی بودم کـه برای مـردم افغانسـتان، مخصوصاً طبقات محـروم و نسل جـوان ممـلکت مـا، محیط مثبت و واقعی نشـو و نمـای مـادی و معنوی میسـر گـردد و در آن، هـمـه افـراد بدون تبعیض و امتیاز، در راه تعالی و عمـران وطن خـود سهـم گـرفته و احسـاس مسئولیت نمـایند.

 

مـدتهـا سپری شـد و مسـاعی زیادی به عمـل آمـد تا عوامـلی را کـه نظر به تجارب، به شکلهـای مختلف مـانع رسـیدن به چنین هـدفی میشـد، تدریجاً از میان برداریم و مخصـوصاً در ممـلکـت امـنیت قـابل اعتباری قـایم سـازیم که تحـول مثبت اقتصـادی و اجتمـاعـی را به صـورت سـالم اجـازه دهـد، به نسـل جـوان احسـاس مصـونیت بخشـد و از نشـو و نمـای خـرافی و ارتجـاعـی جلـوگـیری نمـاید. پس از طـی این مـراحل دیگـر علـتی سـراغ نداشـتم که در وطـن مـا صفحـه جــدیدی به غـــرض رسـیدن به هـدف فـوق باز نگـردد.

 

برای سعادت آینده وطن جز قایم سـاختن یک دمـوکـراسـی واقعی و معقـول کـه اسـاس آن بر خدمت به اکثریت مـردم افغانسـتان برقرار باشـد، راه دیگـری سـراغ نداشتم و ندارم. به نظر بنده تهـداب اصلی چنین وضع اجتمـاعی تامین کامـل حقوق مـردم و اعتراف کامـل به اصل حاکمیت ملی اسـت. باید به دو اصل فـوق ظاهـر یا پوشـیده خلل وارد نشـود.

 

این آرزوی مقدس بود کـه مـرا وادار سـاخت ده سـال قبل مـن و رفقایم پیشنهـاد آخری خـود را به حضور شـاه پیش و تطبیق آن را برای خیر و سعادت مـلت افغانسـتان تمـنا کنیم. اینکه آن آرزوی مقـدس چـرا به این بیسـر و سـامـانی مملکـت مـنجـر گـردید و چـرا آن رفقـای ضعیف النفس از اصل هـدف مـنصرف شـدند و راه خطا را تعقیب کـردند، داسـتانی اسـت بس طـولانی کـه تفصیل آن در  این وقـت کـوتاه گنجـایش ندارد و در فـرصت مسـاعـد الـبته به اطـلاع هـمـوطنان عـزیز رسـانده خـواهـد شـد.

 

به هـر صورت، نتیجه آن شـد تا آن امیدهـای دیرینه و آن آرزوهـای نیک به یک دمـوکـراسـی قلابی که از ابتدا تهداب آن بر عقده ها، مـنافع شخصی و طبقاتی، تقلب، دسایس، دروغ، ریا و مردمفـریبی اسـتوار گـردیده بود، مبدل گـردید. امـا تمـام اینهـمه تبلیغـات دروغـین در ظـرف ده سـال نتوانسـت حقایق تلـخ را که عـبارت از انحطاط و ورشـکسـتگی مطلق وضـع اقتصـادی، اداری، اجـتمـاعـی و سـیاسـی مملکـت باشـد، از انظار ملـت افغانسـتان و دنیای خـارج بپوشـاند.

 

خلاصه آنکه دمـوکـراسـی یعنی حکـومت مـردم به یک انارشـیزم، و رژیم سـلطنت مشـروطه به یک رژیم مطلق العنانی مبدل شـد. هـر کدام از این قدرتهـا به جان مـردم و به جان هـمـدیگـر افتادند و به پیروی از فورمـول "تفـرقه انداز و حکـمرانی کن" آتشـی را در سـراسـر ممـلکت افـروختند تا بتوانند درسـایه این فضای مـلوث و تیره و تار و پر از بدبختی و فـقـر و فـلاکت، مقاصد شـوم مـادی و مـمـکن سـیاسـی خـود را حـاصل نمـایند.

 

وطنپرسـتان در هـر گـوشه و کنار مملکت که بودند این حالت رقتبار را با یک دنیا تاسف و تالم نگاه میکـردند و مـراقب احـوال وطن خـود بودند. مخصوصاً اردو، این درد را از هـمـه بیشـتر احسـاس میکـرد و به امید اینکه امـروز یا فـردا این دسـتگاه فاسـد و فـرسوده بالآخره از وضع بدبخت ملت مطلع گـردیده و به اصلاح خـود خـواهـد کوشید، انتهـای صبر و تحمل را به خرچ دادند. امـا نتیجه ثابت سـاخت که این امیدهـا به کلی بیجا بودند و رژیم و دسـتگاه دولت به حدی فاسـد گردیده بود که دیگر امید و انتظاری برای اصلاح آن باقی نماند. لـذا هـمه وطنپرسـتان خصوصاً اردوی وطنپرست افغانسـتان تصمیم گـرفتند کـه به این نظام فاسـد خاتمـه داده شـود و وطـن از این ورطه بدبخـتی رهـایی یابد.

 

هـمـوطنان عـزیز! باید به اطلاع شمـا برسـانم کـه دیگـر این نظام از بین رفت و نظام جدیدی کـه عبارت از نظام جمـهـوریت اسـت و با روحیه حقیقی اسلام مـوافق میباشـد، جاگزین آن گـردید.

 

رفقای مـن و مـن از صمیم قلب این اولین جمهـوریت افغانسـتان عـزیز را به شمـا تبریک میگـوییم و آن را برای سعادت و سرفـرازی افغانسـتان و ملت افغانسـتان مسعود و میمـون میخـواهیم.  

 

اردوی فـداکار افغانسـتان به هـر کجا و هـر گـوشه و کنار مملکت که هسـتید این مـوفقیت را به هـمه تان تبریک میگـویم. یقین دارم هـمچنان به وظایف خـود که عبارت از تامین امـنیت و حفظ حاکمیت ملی اسـت، مـواظب خـواهید بود. نظام نوین طبعاً با خـود ریفورمهـای بنیادی دارد که تفصیل آن در این فـرصت کوتاه ممکن نیسـت و در آینده نزدیک به اطلاع هـمـوطنان عـزیز خواهـد رسـید.

 

سـیاسـت خارجی افغانسـتان به اسـاس بیطرفی، عـدم انسلاک در پیمـانهـای نظامی و قضاوت آزاد خـود مـردم افغانسـتان اسـتوار خـواهـد بود. سـیاسـت بین المـللی افغانسـتان بر اسـاس تمـنیات مـلی کشـور برای حیات مـادی و معنوی مـردم مـا مطرح گـردیده اسـت.

 

از روی مسـاعی و آرزو مـندیهـای ملـی به طور واضح معلوم میشـود که بر آوردن تمـنیات مـا بیشـتر از هـمه چیز به صلح جهـانی نیازمـند اسـت. هیچ کشـور جـز در پرتو صلح گیتی نمیتواند به آرزوهای ملی خـود مـوفق شود. چـون مـا بیشتر از هـمه کس خـود را نیازمـند سعی در راه انکشاف مملکـت خـویش میدانیم، بیشتر از هـمه کس خـواهـان صلح و سلامت جهـان هسـتیم. از اینرو پایه نخسـتین سیاسـت افغانسـتان، صلح خـواهی و دوسـتی با هـمه مـردم و ملل جهـان اسـت. در این آرزو هیچگـونه تبعیضی در مـورد هیچ کـشور یا مـردم، چـه خـورد چـه بزرگ، چـه دور و چـه نزدیک نزد مـا وجود ندارد. این اراده مسـتقل از تمـنیات مـردم افغانسـتان سر چشمه میگیرد.

 

عنصری که سـیاست بیطـرفانه و عنعـنوی افغانستان را امتیاز میبخشد، صراحت و صمیمیت آشکار آن اسـت که از اسـتقلال اراده ملی مـردم افغانسـتان نمـایندگی میکند. به این اسـاس روابط مـودت افغانسـتان با دول متحابه بر پایه تزلزل ناپذیر اسـتوار نگهـداشته شـده و در توسـیع و تشیید مـزید آن از طریق دیپلومـاسی، تمـاسهـای شخصی ایجاد و جلب هـمکاری بین المللی به عمل خـواهـد آمد. آرزوی مـا این اسـت که از آن نتایج مثبت و عملی گرفته شود. این نظام اسـاسـات مـنشـور مـلل متحد را کـه هـدف آن سعادت و آرامش دنیای بشـری اسـت، مـلحوظ و محترم میشمـارد.

 

در مـورد روابط با پاکسـتان، یگانه کشـوری که روی قضیه پشتونسـتان با آن اختلاف سیاسـی داریم و تا کنون به حـل آن مـوفق نشـده ایم، سـعی دایمی مـا برای یافتن راه حل قضیه پشـتونسـتان دوام خـواهـد کـرد.

 

در خاتمـه، یک بار دیگـر این مـوفقیت بزرگ مـلی را به هـمـوطنان عـزیز خـویش تبریک گفته و از هـمـه وطنپرسـتان خاصتاً اردوی فداکار افغانسـتان کـه از هیچگـونه سـعی و کـوشش مقـدور و خالصانه دریغ ننمـوده اند، از صمیم قلب اظهـار تشکـر و امتنان خـود را تقدیم میکـنم.

 

چـون سـعی و آرزومـندی مـا نمیتواند نقطه انجام داشـته باشـد، دوام این هـمکاری از طرف هـمـه افـراد خاصتاً طبقه جـوان کشـور از تمـنیات قلبی هـمه مـاسـت و به دریافتن آن امید قـوی داریم. زنده باد افغانسـتان! پاینده باد جمـهـوریت!

 

نامـه محـمـد ظاهـر شـاه

 

بیسـت و پنج روز پس از نخسـتین سخنرانی نخسـتین رییس جمـهـور افغانسـتان، بیعـت نامـه شـاه پیشـین به رسـانه هـا داده شـد. این بخش را به دو شـیوه می آورند:

 

1) محمـد داوود گفت: "به اطلاع ظاهـر شـاه برسـانید کـه اگـر از سلطنت صرفنظر میکـند و جمـهـوریت جدیدالتاسیس را به رسمیت میشناسـد، آنگاه به خانواده اش اجازه سفـر [به ایتالیا] داده خـواهـد شـد." (برگ 180، "نگاهی به شخصیت، نظریات و سـیاسـتهـای سـردار محمـد داود"/ داکتر عاصم اکـرم/ انتشـارات میزان/ کلیفورنیا،2001)

 

2) "هـواپیمـایی کـه مـلکـه و خانواده پادشـاه را به روم رسـانیده بود، روز بیسـت و شش اگسـت 1973، هنگام بازگشت، نور احمـد اعتمـادی سفیر کبیر افغانسـتان در ایتالیا را به کابل آورد. نامبرده آرنده اسـتعفانامـه شـاه بود." (برگهـای 81 و 82، "رویدادهای نیمه اخیر سـده بیسـت در افغانسـتان"/ محمـد نذیر کبیر سـراج/ فـرانکفورت، 1977)

 

چه دیدن نامـه و سپس فـرسـتادن خانواده، چه فـرسـتادن خانواده و سپس به دسـت آوردن نامـه؛ آیا کسـی میداند که اسـتعفانامـه شـاه در چهـارده روز میان نوشته شـدن در ایتالیا و بازتاب یافتن در افغانسـتان در کجا بود؟ وانگهی، چرا باید نگارش پاراگـراف زیرین، بیشتر از سه هـفته را در برگـرفته باشـد؟

 

بسم الله الرحمـن الرحیم

 

برادرم جلالتمـاب رییس جمهـور!

از مـوقعـی کـه خـبر جـریانات اخیر را شـنیدم تا این دم فکـرم متوجه وطـن مـن بوده و برای آینده آن نگـران بودم. مگـر هـمینکـه دریافـتم مـردم افغانسـتان به غـرض اداره و آینده امـور مـلی خـود از رژیم جمـهـوریت با اکثریت کامـل اسـتقبال نمـوده اند، با احترام به اراده مـردم وطنم خـود را از سلطنت افغانسـتان مسـتعفی میشمـارم و به این وسـیله از تصمیم خـود به شمـا ابلاغ میکنم. در حالی کـه آرزویم سعادت و اعتلای وطن عـزیز مـن اسـت، خـود را به حیث یک فـرد افغان زیر سـایه بیرق افغانسـتان قرار میدهـم. دعای مـن اینسـت کـه خداوند بزرگ و توانا هـمـواره حامی وطن و هـمـوطنانم باشـد.

 

محمـد ظاهـر پادشـاه سـابق افغانسـتان

ایتالیا/ 21 اسـد سـیزده پنجاه و دو [12 اگسـت 1973]

 

نشـسـتن در خـون

 

اگـر فـردا در پابرگ تاریخ نوشته شـود: یکی از بزرگترین دگـرگـونیهـای سـیاسـی در سـرنوشت مـردم افغانسـتان با مشتی کـه میخـواسـت و نتوانسـت جلو پرواز توپ والیبال را بگیرد، پیوند دارد؛ آیا خـواننده کنجکاو چندین پرسـش خنجـری دیگـر را در کنارش نخـواهـد افـزود؟

 

البته، بدون پیامـدهـای ناگـوار و گـوارای آن ورزش تابسـتانی نیز دگـروارگی دسـتگاه سلطنت به جمـهـوریت شـدنی بود، ولی شـاید نه در سـپیده دم بیسـت و ششم سرطان/ هفـدهـم جولای 1973.

 

چکـه هـای گـرم خـون ریخـته در میدان ورزش، هـمـان دم خشکـیدند. جـویبارهـای خـون در میدانهـای جنگ هـمـواره داغ افغانسـتان چه وقت خـواهند خشکـید؟

 

آن روز چشـم شـاه در خـون نشسـته بود. امـروز کشـوری در خـون نشسـته اسـت.

 

[][]

 

آویـــزه هـا

 

1) محـمـد ظاهـر (15 اکـتوبر 1914 تا 23 جـولای 2007) واپسـین پادشـاه افغـانسـتان بود و چهـل سـال فـرمـانروایی کـرد. نامبرده بیسـت و نه سـال در ایتالیا مـاند و پنج سـال پسـین عمـرش را در زادگاهش زیسـت.

 

2) کاریز میر در هفده کیلومتری شمـال کابل، جایی اسـت سـرسبز دارای آب و هـوای خـوشگـوار در نزدیکی قشله عسکـری حسـین کـوت.

 

3) متن کامـل نخسـتین سـخنرانی محـمـد داوود پس از پیروزی کـودتا از برگهـای 145، 146 و 147 "تاسـیس و تخـریب اولین جمهـوری افغانسـتان"/ دکـتور محمـد حسـن شـرق/ پشـاور، پاکـسـتان/ سـال ؟" برگـرفـته شـده اسـت.

 

4) چگـونگـی کـودتای محمـد داوود، برخـورد رهـبر تازه با خـانواده شـاه، سـخنان محـمـد ظاهـر در پیرامـون تخـت و پایتخـت پس از خـودش، نقـش نور احمـد اعتمـادی در گـذرگاه میان سلطنت و جمـهـوریت و چند گـپ دیگـر را در شمـاره آینده خـواهید خـواند.

 

4) سپاس از مـهـربانی کـه بدون کمکـهـایش یادداشت کنونی نمیتوانسـت به نوشت آید.

 

ریجـاینا/ کانادا

چهـارم اپریل 2010

 

  


 

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول