© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


               
 


داکتر اکرم عثمان

 

 


                                          مساهله ومدارا یک راه حل کار ساز

تا امروز از ریشه ها وسرچشمه های استبداد در تاریخ ما حرف زدیم وگفتیم که سراسر تاریخ ما از خون ضعفا وبیگناهان رنگین بوده است. ما درتمام دوره های زندگی مردمی استبداد زده بودیم وهستیم.
همیشه اقلیت امرنهی کرده واکثریت فرمان برده است وقدرتمندان درمقام زورآور پیوسته از استبداد عریان سؤ استفاده کرده اند، چنانکه از کورکردن برادرخود هم پرهیز نکرده اند.( مانند شاه محمود که شاه زمان را کورکرد.)
در فرهنگ ما علایم رهنمایی سنتی موجود بودو مظلوم آزاری گناهی نابخشودنی تلقی میشد. ورد زبان همگان این بیت بود:
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد وجان شرین خوش است
ویا
به مردی که ملک سراسر زمین
نیرزد که خونی چکد بر زمین
در گذشته وقتی که دزدی شبهنگام وارد خانه ای میشد به زنها میگفت که خود را بپوشانند وهمیشه از کشتن زنها وکودکان وسالمندان پرهیز میکرد. ولی زمانی فرا رسید که تمام مقیاسها واندازه ها فروریختند ما مبدل به آدمهای نامیزان شدیم. نه فقط ترازو ها بلکه قلب های ما نیز قلب گردیدند.
در کسوت زورآور اشتهای سیری ناپذیر پیدا کردیم ومانند نهنگ، ملک و مال همکیش وهموطن خودخط بطلان کشیدیم.
به این صورت ما مبدل به آدمهای بی موازنه،بی پروا وبی مقیاس شدیم وراه افراط وتفریط راپیش گرفتیم ، یکی در قعر قرون وسطی باقی ماندیم ودیگری قرن بیست ویکم رانیز پشت سرگذاشتیم.
میگویند رضا شاه یکنفر کمونیست ویکنفر ملای افراطی را همزمان اعدام کرد.یکی از مشاورانش با تعجب علت آن کار غریب را پرسید. رضا شاه جواب داد: آن هردو درزمان شان زندگی نمیکردند!
همچنین در فرهنگ دینی ما از زبان حضرت علی خلیفه چهارم آمده است: فرزندان تانرا برای زمان شان تربیت کنید! پس یکی از مهمترین عوامل تعیین موقعیت عامل زمان است.
درادبیات نظامی ما اصطللاح معنی داری بنام «محاکمه وضعیت!» جا گرفته بود. یعنی همیشه چه در میدان جنگ وچه هنگام صلح رفتارو پندارت را خوب و خراب محیط اطراف محک بزن تا پیروز شوی. در سی سال اخیر با دریغ وتأسف این نصاب هارا زیر پا کردیم وبه عقایدی چسپیدیم که هیچ با سرووضع ما نمی خواند. چنان تند رفتیم که بفرق خوردیم و چنان مورچه وار حرکت کردیم که سنگ پشت هم بر حال ما خندید. یعنی بیولوژی وطاقت وتوان جسمانی ما به شدت با ایدیولوژی های ما نا همخوان گردیدو کسانی به میدان آمدند که پشرفت وترقی را حاصل نزاع طبقاتی قلمدادکردند. از قوم برتر، طبقه برتر، نژاد برتر، زبان برتر وتیره وتبار برتر حرف زدندوسرانجام دست و آستین برزدند تا به خاطر آن تفاوت ها مخالفان شانرا زنده بگور کنند.
میگویند وقتیکه چنگیز هرات را تسخیر کرد برسوارانش امر کرد که بر کثیری از کودکان پدر مرده ومادر مرده هجوم ببرند وکارشانرا یکسره نمایند. موسفیدان شهر گردآمدند وشکوه کنان به او گفتند : «اگر خدا باشی به بنده ، اگر پیامبر باشی به امت واگر پادشاه باشی به رعیت ضرورت داری. از قتل عام دست بگیر که»
چنگیز قهقه خندید وجواب داد نه خدا هستم که به بنده، نه پیغمبر هستم که به امت ونه پادشاه هستم که به رعیت ضرورت داشته باشم. من قهر خدا هستم که برشما نازل شده است!!
اکنون زمان تکرار تاریخ فرا رسیده است. بعید نیست که بخاطرمعاصی وغلط اندیشی های ما قهر خدا برما نازل شده باشد. چه بهتر که مردم گوش های شانرا بگیرند واز گناهان کرده نکرده شان طلب استغفار نمایند.
آورده اند که بر خان عبدالغفار خان رهبر بزرگ پشتونها خرده گرفتند که چرا فلسفه عدم تشدد را بین پشتونها تبلیغ کرده است! خان پاسخ داد: پشتونها همیشه مسایل شانرا با شمشیر حل وفصل کرده اند ومن رخ دیگر زندگی را به آنها آموختم!
و مهاتماگاندی درخشانترین سیمای فلسفه عدم تشدد گفته است: اگر برادرت قصد جان ترابکند بگذار اوترا بکشد تا اینکه تو او را بکشی.
همو آورده است: وقتیکه شمشیر را به دور افگنده ام دیگر چیزی جز جام محبت ندارم تا به آنانی که با من دشمنی میکنند ارمغان کنم.
به مرور در باطنم به اهمیت نخریسی پی می برم ، گویی هر روز به محروم ترین محرومان واز طریق آنان به خداوند نزدیکتر می شوم.
چهار ساعت نخریسی را سودمندترین بخش روز میدانم. درخلال این چهار ساعت هیچ اندیشه ناپاک در ذهنم خطور نمی کند. وقتی گیتا وقرآن را میخوانم خیالم سرگردان است اما وقتیکه چرخ نخریسی را میگردانم فکرم متمرکز است.
در حوزه فرهنگی ما در مقابل با خشونت، خونریزی وخودکامگی ، مفاهیم انسانی نیز بالنده شده است که یادکرد از آنها ضروری می باشد.
درجایی خوانده ام که تمام احزاب سیاسی موجود درجهان اصل عرضه آرام مطالبات سیاسی را پذیرفته اند اما این عدم خشونت ضعیف است لیکن عدم خشونت گاندی محتاج شجاعت است. گاندی می گوید: اگر مجبور بودم میان خشونت و بی غیرتی یکی را انتخاب کنم خشونت را انتخاب میکردم.
گاندی چنین ابرای ذمه کرده است: هند تنها جایی نیست که عدم خشونت را از خود به میراث گذاشته است، عدم خشونت از طریق آموزه های عیسای مسیح به سنت غربی هم تعلق دارد. عیسای مسیح بزرگترین مظهر عدم خشونت است. متأسفانه تمدن غرب از زمان انقلاب صنعتی ، دربرابر این میراث کور کر شده است. جدایی کلیسا و دولت کار خوبی بود اما این جدایی به جدایی زندگی اخلاقی و معنوی از زندگی جدید صنعتی راه داد.
به این خاطر است که این تمدن دچار بحران است. در جهان هیچ گروهی از کشورها وجود نداردکه به اندازه کشور های اروپایی با هم جنگیده باشند واین همه رنج برده باشند، این کشورها بیش از هر کشور دیگری نیازمند عدم خشونت است. البته منظور من مواجهه غرب و شرق نیست. باید آنهارا متحد کرد. غرض رد علم و دین و معنویت نیست بلکه دست یافتن به ترکیبی از این دواست.
درحوزه فرهنگی ما این جا وآن جا اندیشه های سالمی بالنده شده که بوی خون نمیدادند ومردان بزرگی به خاطر تالیف دلها، همزیستی و آشتی مذاهب قد علم کردند که افکار واذهان شان نفوذ عمیقی داشته اند. از آن جمله میتوان از شهزاده دارا شکوه پسر شاه جهان امپراتور هند یاد کرد.
بقولی ،دارا شکوه یک انسان استثنایی بود. سانسکریت، فارسی عربی وهندی میدانست. با صوفیان حشرو نشر داشت و میخواست به هر قیمت این دو مذهب را با هم آشتی بدهد. قتل دردناک او به دست برادر متعصبش اورنگ زیب انجام شد نقطه عطفی بود به مذاق روشنفکران دورانش بسیار تلخ تمام شد. سقوط او آغاز تجزیه هند بود. پایان کار داراشکوه در واقع پایان آشتی فلسفی میان هندویسسم واسلام بود. او که ولیعهد هند و حاکم بنارس بود کار عظیم ترجمه (اوپاینیشاد) را انجام داد ، اما کتابی که در باره آشتی این دو سنت نوشت وبه قیمت جانش تمام شد مجمع البحرین بود. (1)

(................................................................................................)
دیانت اسلام و مسیحیت را درست به اندازه (کیش هندوی خود) حقیقی میدانست او گفته بود:
مذهب خودم کاملا مرا راضی می کند. شامل هر آن چیزی است که برای تکامل خودم نیاز دارم. به تعلیم می دهد تا طوری نیایش کنم که باور دارم.
ممکن است دیگران بر آن باور نباشند، اما پیروان اسلام ومسیحیت هم می توانند در مذهب خویش به کمال تعالی دست یابند. از اینرو دعای همیشگی من آن است که فردمسیحی یا مسلمان،مسلمان یا مسیحی بهتری شود. معتقدم مورد پرسش خداوند قرار خواهیم گرفت واز ما می پرسد:«اکنون چه هستیم یعنی چه عملی انجام میدهیم ، نه آنکه چه برچسپی بخود میزنیم»
بدینگونه ما شدیدا محتاج مدارا و تساهل هستیم وشرایط اول نجات ما، پرهیز از هرگونه انانیت وخودبزرگ بینی می باشد.
به امید آنروز

 

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول