|
داکتراسدالله حبیب
متن
فشردۀ سخنرانی در سومین کنگرۀ بین الملی عرس بیدل
سه آرایۀ سبک شناختی شعر بیدل دراین گفتارسه آرایۀ شعری را ازحوزۀ سبکشناسی شعربیدل برمی گزینم ، بااین ملاحظه ها که : مناسبت ریشه یی با هنرشاعری بیدل دارند. هرچند یکی ، در کتابهای بلاغت به شمار صناعات ادبی نیامده ودیگری برخلاف ازمعایب شعرشناخته شده ، مگر درشعر بیدل تا جایگاه صنعت یا آرایۀ شعری رسیده ، رنگ هنری یافته و بعدی از ابعاد زیبایی شناختی شعر را آراسته است وسومین گاه ازشمارسجع آمده وگاهی وابستۀ ترصیع پنداشته شده و درشعر دیگران چنان چشمگیر نبوده است ، با آن همه ، هرسه آرایه راازارکان سبک شعری بیدل می شمارم .
نخستین صنعت ، بازی با واژه هاست که من افسون واژگان نامیده ام .
بازی با واژه ها درادبیات جهان بیشتربرای تفریح و تفنن صورت می گرفته ومی گیرد . وشاعران درهرزبانی ، برای افزایش گیرایی وکشنده گی کلام ازآن کارگرفته اند . اگرژاک پره ور کمابیش برای نمایش زیباییهای نهفتۀ بیان ، زبان را به بازی گرفته باشد ، پیترریوم کورف ( ۱۹٢٩ـ ۲۰۰۸Rühmkorf Peter) بلند جایگا ه ترین شاعرجرمنی پس از جنگ جهانی دوم ، نیزبرای طنزآمیزی شعرهایش دست به ساختن عبارتها و ساختارهای ناآشنای کلامی می زد و در بلاغت اروپایی نیز نامی برای آن وجود ندارد ؛ زیرا درشمار صناعات ادبی نیامده است . عبداقادربیدل ، برکنارازهرگونه هزل گرا یی وملاحظۀ تفریحی ، برای بیان جدی ترین مضامین وگفتنیها، واژه هارا درزنجیره های نا آشنای زبان می نشاند ، که من درکتابهای ادبی فارسی ودرشمار صناعات ادبی چنین شگردی را سراغ ندارم . بنا برآن کشف آن درشعرهای بیدل با بسامد اعتنا انگیز ؛ نخستین بار توسط این خامه صورت گرفته و با نام واژۀ « افسون واژگان » برای پژوهندگان شعر بیدل پیشنهاد می شود. پیش ازورود به بحث باید یاد آورم که بازی با واژه ها را درشعر شاعران دیگر ندیده ام و نامی هم برای آن درکتابها ی بلاغت فارسی ؛ چنان که نوشتم نیست . هدف بیدل ازبازی با واژه ها ابهام آمیز کردن شعراست، سلاست زداییست که برآن اندکی روشنی خواهم افگند وبا آن وصف ، گاهی ودرچند بیتی کاربیدل نیزرنگ تفنن می گیرد . ازآن شمار این بیتها را نمونه می آورم:
دورازان در چند درهر دشت ودر گرداندم *
زقید لفظ ومعنی فارغم لیک این قدردانم *
غیربارعشق هرباردگرافگندنیست *
بیدل از علم وعمل گرمدعا جمعیت است
درهمین بیتها ، جناس ها و همحروفی موسیقی انگیز ودومعنایی ایهام ساز واژه ها تجلی یافته اند . افسون واژه ها درسروده های بیدل، نه یکی دومورد ونه تصادفیست . شاعر با ساختن عبارتهای خلاف عادت ذهن وزبان ، سخنش را ابهام آمیزوپیچیده می سازد . یا به تعبیر ویژۀ خودش «سکته خیز » می سازد: «سکته خیز افتاده چون موج گهر تقریر من .» سکته خیز ، یعنی سلاست زدایی شده ، زیرا می پندارد که :« نظم عالی تأملی می خواهد + معذور که سکته نردبان سخن است . » وجایگاه سکته درشعربیدل ، بحثیست جدا و درآن باره درجای دیگری نوشته ام . بیدل با چنان بیان عادت ستیز وشگفتی انگیز که درنگاه نخست ، چگونگی با فت سخن چشم گیر می شود و معنا درفرا سوی شیشه های رنگین ساختارهای نو زبانی می ماند ، خواننده را وامی دارد تا بکوشد و با درنگ وتأمل راه به ژرفا بکشاید ، زیراکه « مفت غواص تأمل گهرمعنی بکر + فطرت بیدل ما خصلت قلزم دارد» . درشعر بیدل بازی با واژه ها یا افسون واژه ها ، جلوه های گوناگون می یابد . یکی استفاده ازچند معنایی واژه است ؛ مانند شنیدن به معنای بوییدن ، شنیدن به معنای استماع و شنیدن درک کردن ودریافتن را دراین چهار بیت ازچهارغزل بنگریم :
ماجرای بوی گل نشنیده می باید شنید *
ماجرای عرض ما نشنیده می باید شنید *
ماجرای خامشان نشنیده می باید شنید *
قصۀ فرهاد من نشنیده می باید شنید نگرش انگیز است که یک بافت غیرعادی زبان درچهاربیت از چهار غزل مختلف مکرر می آید . و این خود روشنترین گواهی دلبستگی شاعر به آن است . ازهمان فعل شنیدن درکنار دیدن « دیدن ندیدن ونشنیدن شنیدن » را می سازد :
یاران فسانه های تو ومن شنیده اند وهمین عبارت ناآشنای « نشنیدن شنیدن » را که کشف تازۀ زبانی اوست ، دربیت دیگری هم می آورد :
بیدل همه معنی نظران پنبه به گوش اند
برآمدن به معنای بیرون رفتن و برآمدن به معنای شدن دراین بیت ، زمینۀ تبلورچنین افادۀ ناشنیده شده است :
فریب کسوتِ وَهمت ( رۀ ) یقین زده بیدل ازرنگ خودی وخویشتنی و انانیت بدرآی تا مانند خود شوی ، خود درذات و دراصل . شماری ساختارهای زبانی با دست بردن به رابطۀ همسویی وناهمسویی واژه ها شکل می گیرند . عادت زبانی وذهنی ما چنان است که یا چیزی را بی عیب بشناسیم یا مقابل آن ، با عیب ، مگر بیدل تعبیر بی عیب نبودن را می سازد که صورت نو ساختۀ باعیب بودن است .
ننگ خفت مکش ازخلق به اظهار کمال یا : تعبیرهای پیش بردن کاری وپیش نبردن کاری شناخته و عا دیست ، « مگرپیش بردن پیش نبردن » شگفتی انگیز و تأمل طلب است .
جایی که بود پیش بری پیش نبردن گم شدن ویافتن ، فعلهای آشنا اند . نایافتن گم کردن ، یعنی یافتن وگمشدن گم کردن ، یعنی گم نکردن را درشعر بیدل می خوانیم :
موج دریا درکنارم ، ازتک وپویم مپرس
یافتن گم کردنی می خواهد اما چاره نیست چشم کشادن ومقابل آن مژه بستن دو فعل آشنا درزبان اند ، مگر « چشم کشادن بروی مژه بستن » ، بیانیست تازه و نا آشنا و معنای آن همان مژه بستن است :
چشم کشا لیک بر رخ مژه بستن تعبیر همانند آن « نرسیدن نرسد » است دراین بیت :
زین خمستان ، هوس نشۀ وهمی دارم نرسیدن نرسد ، یعنی رسیدن برسد که در زبان عادتی و مأنوس می گویند «برسد » . اکنون برای آشنایی بایسته تربا بازی واژگان ، چند نمونۀ دیگر می آورم ومی گذرم :
چو
غفلت غافلیم از غفلت احوال خود بیدل مفهوم غفلت غافل است ازاین که غفلت ا ست و همان گونه ما هم ازغفلتی که دچارآنیم آگاهی نداریم . کسی که دچارفراموشیست ، حتا فرا موش کاری خودرا نیز نمی تواند با یاد بیاورد .
زشوربی نشانی ، بی نشانی شد نشان بیدل آنقدرازبی نشانی شوربرخا ست ، که بی نشانی نشان شد ، یعنی شهود وحضورش محسوس گردید . مانند آن که گم بودن عنقا آن را برزبانها انداخت و گویی عنقا همه جا هست ، درحالی که نیست .
صبح وشام ازنفس سرد غرض جویی چند بادباد نخستین اشاره به بانگ دعاهاست که صبح وشام بلند می شوند . چون دعاکنندگان غرض جواند نفس شان سرد است ، یعنی بی اثر است . چنین باد ، یعنی چنین وزش سردی که ازنفس غرض جویی چند به عالم می وزد . مباد یعنی خاموش و نابود باد.
اینقدربی اختیار ازاختیار افتاده ایم دربی اختیاری تاآن جا فرورفته ایم که دست ماسنگ روی دست ما ست .دست زیرسنگ کنایه از وضع ناچاری وبی اختیاریست . وپای ما نه وسیلۀ رفتار ، بل که بازدارندۀ رفتارماست . یا با هزار بند جبر ، پا ی بند و برجای مانده ایم .
کس
زافسون تعین داغ محرومی مبا د گهربا آن که در دریاست ازدریاییان جداست ، همسان موج وحباب و کف آب گونه نیست.
چوشمع گردن دعوا چسان کشم بیدل *
آن
جلوه که بیرون خیال است ، خیالش *
رم
فرصت سرتعداد ندارد بیدل *
درین نه آشیان غیرازپر عنقا نشد پیدا
*
درین گلشن که سیر رنگ وبوی خود سری دارد *
حیرت به دلم جرأ ت انداز تپش سوخت * *
ممنون سعی خویشم ، کزعجزونارسایی
*
با
هیچ کس حدیث نگفتن نگفته ام *
طرۀ او در خیالم گر پریشان می شود *
چون قافلۀ عمر به دوش نفسی چند *
خلقی به دور گردون مخمور ومست وهم است *
حال می پندارم وماضیست استقبال من * دوم ، تتابع اضافات تتابع اضافات یا پیهم آیی کسره هارا قدما ازعیبهای کلام شمرده اند ، یعنی از شمار ضد صنعتها وبعض مولفان کتابهای بدیع گفته اند که هرگاه تتابع اضافات مخل فصاحت نباشد مجاز است . مگر در شعرهای بیدل ، تتابع اضافات ، بعد موسیقایی شعررا رنگینتر وآن را آهنگینتر می سازند . بیدل درکنارترکیب سازی شیفتۀ عبارت سازی وساختن عبارتهای ترکیبیست . عبارت ترکیبی که ازبهم پیوستن چند عبارت وترکیب دریک افادۀ شعری ساخته می شود ؛ خواه مخواه تتابع اضافات را با خود دارد . زیاده بر آن بیدل درسلسله سازی اضافتها شیفتگی شگفتی دارد . اینک شماری عبارتهای نوساختۀ بیدل را ازنظرمی گدرانیم : « خط عجزنفس» دراین بیت :
برخط عجز نفس عمریست جولان می کنم «انفعال نامه بران رموزعشق» دراین بیت :
ازانفعال نامه بران رموز عشق «عرق آینۀ دست دعا» دراین بیت :
امید اجابت چه قدرمنفعلم کرد عبارتهای ترکیبی ؛ مانند « گرد عدم سراغی عنقا » دراین بیت :
جهان پراست زگرد عدم سراغی عنقا گردعدم سراغی عبارت است . عدم سراغی عنقا عبارت است . عدم سراغی ، خود ، ترکیب است . بدین گونه دوعبارت ویک ترکیب به هم پیوسته این افادۀ شعری را ساخته اند . «مزرع نیستی آرایش تخم شرر» دراین بیت :
مزرع نیستی آرایش تخم شرریم «پیغام عجزسرمه نوا» دراین بیت :
پیغام عجز سرمه نوا با که می رسد پس ازسویی عبارت سازی وساختن عبارتهای ترکیبی ، تتا بع اضافات را درشعربیدل بارآورده است، ازدیگرسو؛ بیدل که به گواهی آزمایش بحورگوناگون عروضی و بحورنامطبوع ووزنهای خیزابی و ریتمیک وگواهی پا فشاری اش به رعایت ردیف و قافیه های درونی ، ترصیع وهم حروفی واژه ها ، از دلبستگان بعد موسیقایی شعر است ، تتابع اضافات را نیز صنعتی موسیقی انگیز می شناسد و از تتابع اضافات زنجیره های زرین می سازد که براستی شعرش را آهنگینتر می کند . برآن بنا ، خلاف کتابهای بلاغت ، تتابع کسره اضافات را ازصناعات حوزۀ موسیقایی شعر می توان شمرد . به این چند مثال توجه فرمایند :
ای
گرد تکاپوی سراغ تو نشانها یا :
بیا ای جام ومینای طرب نقش کف پایت *
کیست گردد مانع مطلق عنانی های من *
افسردگیم سوخت درین دیر ندامت *
چون کاغذ آتش زده مهمان بقاییم *
رگ
گل آستین شوخی کمین صید مادارد *
برنگ غنچۀ خون بستۀ دلهای مشتاقان *
زهی خمخانۀ حیرت ،کلام هوش تسخیرت *
رم
وحشی نگاه من غبار انگیز جولان شد
سوم موازنه این آرایۀ شعری شناخته و معروف نیز دل از بیدل ربوده است . بیدل ازشیفتگان موازنه سازی در نثر ونظم است . من دراین گفتار ، صنعت ترصیع را که ممیزآن ازموازنه اتفاق رَوِی قرینه هاست ، نیز درشمار موازنه گرفته ام . سه نمونه ازنثر می آورم : « ازجهل تا دانش ، معترف که نتوان ستود ومی گویند . ازسایه تا آفتاب متفق که نمی توان یافت و می پویند . مجبوربیداد اعتباریم ، گفتگوهای تظلم اضطراریست . محبوس قفس نیرنگیم ، پرفشانیهای ندامت ، بی اختیاری . نه خاموشی را براین آستان جبهۀ اعتباریست و نه سخن را درین درگاه آبروی نسبت باری. خاموشی همان حلقه ییست بیرون در نشسته وسخن همچنان غباریست ، ازآستان بیرونتر شکسته .» (چهارعنصر، ۴) نمونه ها ازشعر:
درشعرموازنه چند گونه آمده است و غالبا قافیه های درونی زنگ کاروان قرینه
هاست .
نشه دودیست که از آتش می می خیزد *
درانجمن یأس چه گویم به چه شغلم یا :
خماروصل وخورسندی ، بجوش ای گریه تا گریم *
بارم سر خویشست به دوش که ببندم
شمعی ، از وحشت نگاهی، انجمن گم کرده ام گاهی دربیت دارای موازنه ، دوقرینۀ مصرع نخستین با هم ودوقرینۀ مصرع دومین باهم دارای موازنه اند .
به
خون پیچیده می بالم ، نفس دزدیده می نالم *
وفا سربرخط عهدت ، کرم فرمان بر جهد ت
گاهی موازنه بین سه پارۀ بیت می آید ، مانند :
به
زبان نمی رسد ، لب به فغان نمی رسد
دل *
نه
شادم نه محزون ، نه خاکم نه گردون دربیشتربیتها موازنه تنها درمصرع نخستین رعایت می شود :
خواه
نوای راحتیم ، خواه طنین کلفتیم *
نه
خاک آستانم ، نه چرخ آشیانم *
غلام زلف تو سنبل ، اسیر روی توگل
*
اگر به دیر کبابم ، وگر به کعبه خرابم *
مکش ای ناله دامانم ، مدرای غم گریبانم *
نفس غبارست صبح امکان ، عدم تلاشست جهداعیان *
هوای گل نمی دانم ، دماغ گل نمی فهمم *
شرار محمل شوقم ، گداز منزل ذوقم *
همه راست جادۀ پیچشی ، همه راست خجلت گردشی *
نفس از تو صبح خرمن ، نگه از تو گل به دامن
موازنه گاهی به مصرع دومین می گذرد ؛ مانند این بیتها :
به
فسردنم همه تن الم ، به تردد آبله در قدم *
لاله زاروشبنمستان محبت دیده ایم *
ظلمست مرهم لطف ازما دریغ کردن *
این انفعال جاوید یارب کجابرد کس موازنه را یکی از ويژگیهای شعرونثربیدل می پندارم که به دیده داشت آن گاهی ازلغزش خوانش ومعنی یابی درامان می دارد . مانند : دریکی ازرویه های انترنتی ستایش نامۀ کتابی دربارۀ بیدل را می خواندم که تازه انتشاریافته بوده است و این سطرها توجهم را جلب کرد : « دریک جای می نویسند که بیاییم واین بیت ازمیرزا را که فرموده است :
کشتۀ نازتوام ، بسمل انداز تو ام صحیح بخوانیم . ایشان ( مولف کتاب )برخلاف دیگر بیدل شناسان پیشنهاد کرده اند که « بسمل انداز تو ام را به صورت مضاف ومضاف علیه (الیه) نخوانیم . چراکه بی معناست واگرمعنایی داشته باشد محدود است . ایشان می نویسند که این بند را به صورت مسکون بخوانیم ... که معنی به این شکل خواهد شد : کشتۀ نازتو ام . بسمل انداز تو ام . یعنی من قربانی تو ام . بسم الله برمن می افکنی وذبحم می کنی . » نویسنده نه تنها این صورت خوانش را درست می پندارد ، که استاد صلاح الدین سلجوقی و بسیاری ازبزرگان کابل واستاد شفیعی کدکنی را نیز به خطا خوانی محکوم می کند . حالا بگذریم از این که اندازمخفف انداختن نیست . بیدل از واژۀ انداز غالبا ادا و اطوار ، شیوه و ارج ومقام وگاهی اندازه را درنظر می دارد . وگذشته از آن که درمصرع دوم ، گرهمه خاک شوی نیست بل که گر همه خاک شوم است . اگرنویسنده از موازنه پسندی بیدل آگاه می بود ، هرگز به این اشتباه نمی افتاد و مصرع را با توازن هردو پاره می خواند ؛ چنان که بزرگان نیز همین گونه خوانده اند که درست است یعنی : « کشتۀ ناز توام ، بسمل انداز تو ام . » و به همین صورت هیچ مشکل معنایی ندارد .
درفرجام این بحث
می خواهم براین چند نکته تأکید کنم که : برای سنجش اصلهای زیبایی شناختی شعر بیدل با محتوای دفترهای بدیع وبیان شناخته و فهرستهای صناعات لفظی ومعنوی نمی توان اکتفا کرد . شعراورا بیرون از این محدوده ها باید یافت وشناخت .درجنب دیگر ويژگیهای سبکی شعر بیدل این سه ویژگی : افسون واژگان ، پیهم آیی اضافتها و موازنه را ازنشانه های سبک شاعری بیدل می توان پذیرفت . درکنار آن همه بیت های آسان وسلیس که جویندگان در کلیات بیدل خواه مخواه ، خواهند یافت ، به پندار من ، ابهام شعری و تأمل طلبی آن ، اوجیست که خامۀ شاعربدان سومی خرامد وخودش به آن سرافراز است . شماری استعاره و تشبیه و تعبیرهای مانند : «کوهم و کتل دارم» ، «فطرت بیدل ما خصلت قلزم دارد» ، «ای زفهم آن سو به گوش ما صدایی می رسی » ، «سکته خیزافتاده چون موج گهر تقریر من» ،«گفت وگوی زبان لال خود یم » ،«چون غلغلۀ سور ، قیامت کلماتم» ، شگرد بازی با واژگان وتأکید بر« زبان غنچه است انشای ما » درهمین مقالت وده ها افادۀ دیگر ، مفاخره های معمول نبوده ، گواهان پافشاری آگا هانۀ بیدل برارج ابهام هنری یا سلاست ستیزی او در سروده سراییست .
* پارۀ نخستین این مصرع اشتباه آمیز است . ** این مصرع نادرستی چاپی دارد . نمونه ها از کلیات چاپ کابل برچیده شده اند . ۱ _ برای دریافت دقیق معنای نفس پرورد به این کاربردهای پرورد نیز می باید توجه کرد : آینه پرورد : نیاز جلوه دارم حیرت آیینه پروردی زدیوان نگاه امشب برون آورده ام فردی ( ١١٩۶) سیل پرورد :
رنگ بنیادم نظرگاه دوعالم آفت است
«»«»«»«»«»«»
|