© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

فـرهاد ( لبیب )
 

 

عمق فاجعه:

چگونگی کشته شدن اولین رییس جمهور  افغانستان


               

در این اواخر مضمونی به قلم شاعر و نویسنده ی شهیر وطن داکتر صبورالله سیاه سنگ در سایت انترنتی "کابل ناتهـ" زیر عنوان "و آن گلوله باران بامداد بهار" به نشر رسیده است. این پژوهش تلاشی است جهت شناسایی قاتل و یا قاتلان اصلی اولین رییس جمهور افغانستان شهید داوود خان. نشر این تحقیق پایان نیافته و هنوز هم ادامه دارد.

اگرکمتر محاسبه کنیم، شاید تا حال آقای سیاه سنگ روی این موضوع، بیشتر از یک ماه وقت و انرژی خود را مایه گذاشته باشد. بلی! عمق فاجعه در آن است که بعد از گذشت سی سال و موجودیت بیشترین اسناد و شواهد در این مورد، موضوع فوق را باید محققی چون داکترسیاه سنگ به بررسی و کنکاش بگیرد تا هویت اصلی قاتل یا قاتلان آن جنایت هولناک روشن گردد.

آیا تحقیق روی این موضوع و موضوعات مشابه، وظیفه یک محقق و پژوهشگر است و یا از مکلفیت های اصلی و بنیادی آنهمه حکومات رنگارنگ سه دهه اخیرمیباشد؟ آیا در هیچ زمان و مکانی، چنین بی اعتنایی و بی عدالتی را که مدعیان اسلام و دموکراسی در حق ملت و مردم ما روا داشته اند، سراغ دارید؟

لطفا به چهار گوشه ی جهان نگاه کنید. از راوندا تا افریقای جنوبی، از کمبودیا تا امریکای جنوبی، آیا در هیچ گوشه جهان چنین نمونه ی حسرتبار عدم بازخواست در باره ی آدمکشان بیگانه پرست افغانستان را خواهید یافت؟

همین چند هفته قبل "خوان ادوارد" قاضی باشرف حکومت شیلی، قاتلی بنام دگروال ماریو مان ریکه را به بیست و پنج سال حبس محکوم نمود. دگروال مذکور در سال 1973 میلادی و در جریان کودتای شیلی در امریکای لاتین، ویکتور خارا ی شاعر را به قتل رسا نیده بود. اما، درسرزمین ما افغانستان، اسدالله سروری، قاتل مشهور و شناخته شده ی هزاران نفر از هموطنان ما، بسیار بیشرمانه میگوید: "من گناهی ندارم!" و از همه زشتتر و مضحک تر اینکه محاکمه ی او نه بخاطر آنهمه قتل ها و جنایت های وطنفروشانه اش، بلکه به اتهام توطئه "علیه حکومت مجاهدین" صورت میگیرد. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ! 

قراریکه گفته آمد تا حال قضیه ی به شهادت رسا نیدن اولین رییس جمهور افغانستان با اعضای خانواده و یارانش، با وصف موجودیت اسناد و مدارک کافی، در حالیکه زخمهای ناشی ازشلیک گلوله ی رییس جمهور به شانه و بازوی شخصی بنام امام الدین به مثابه ی قاتل یا شریک در قتل و رهنمای قاتلین، قابل درک و رویت است، بازهم پس از گذشت سه دهه ، گویا هویت قاتلان ناشناخته مانده است.

بهمین سلسله، امام الدین نیز جنایت خونین کودتای ثور را تازه "دفاع مشروع"(!) میخواند. آیا میشود در تحت چنین اوضاع و شرایط مسخره آمیز، به رسیدن روزی امید بست که قاتلان هزاران هزار شهید راه آزادی میهن مان به پای میز محاکمه کشانده شده و به جزای اعمال شان رسا نیده شوند؟ هزاران هزار شهیدی که هستی و زنده گی شان توسط منسوبین "حزب دموکراتیک خلق افغانستان" ساقط گردید و لا اقل لیست دوازده هزار آنها از طرف رژیم کودتای ثور در سال 1358 خورشیدی علناً به دیوارهای وزارت داخله آویخته شد تا بازمانده گان شان درب هر دفتر را نزنند و بیشتر از آن "مزاحم" میرضبان حاکم نشوند. اما آنچه را گذشت زمان به اثبات رسانیده، اینست که جزای عمل حق است و تاریخ هم قاضی راستکار، بی گذشت و بی رحم!

بیست و هفت سال قبل، موقعی که یادداشت های خود را در رابطه با کودتای ثور می نوشتم، در بخش اظهارات امام الدین نام، به این نتیجه رسیدم که وی دو موضوع را راست نمیگوید:

1:- اینکه دراوایل گفته بود خود "با یک آتش جناحی" داوود خان و همراهانش را به قتل رسانید.

2:- افشأ نکردن هویت اصلی قاتلین دراین عملیات خونین.

من، نظر خود را درهمان وقت پیرامون اظهارات امام الدین نوشتم و بعضی از مورخین معاصر کشور، آنرا جدی گرفته و همانگونه در آثارشان انعکاس دادند. چون موضوع فوق، پس از سالها ی دراز، بار دیگر توسط آقای سیاه سنگ به بحث و بررسی گرفته شده است، لهذا به اساس طرح سوال ایشان، اینک، منحیث یکی از منسوبین اردوی سابق افغانستان مجبوراً بار دیگر دلایل خود را تقدیم مینمایم:

تنها "امام الدین"؟

منطقاً برای ایفای چنین عملیات ها، بخصوص بخاطر دستگیری یا کشتن یک رییس جمهور، افراد عادی غیر ورزیده فرستاده نمیشوند. ساده لوحانه خواهد بود اگر بپذیریم که رهبری کودتا هر قدراحمق هم بوده باشند، برای دستگیری داوود خان، افراد عادی، نا آگاه و آموزش نادیده را به داخل ارگ ریاست جمهوری بفرستد. زیرا کودتاچیان دقیقاً میدانستند که این عملیات خاص و مهم، در حقیقت سرنوشت کودتا را تعیین میکند. به این ترتیب، هر انسان دقیق و عاقل باید بپذیرد که افراد فرستاده شده غرض دستگیری رییس جمهور وقت، باید از جمله ی ورزیده ترین، قابل اعتماد ترین و همچنان آشنا به رمز و راز عملیات نظامی بوده باشند.

چند پرسش اساسی این است: چرا در جریان چنین حرکت فوق العاده و خونین تنها و تنها امام الدین مطرح باشد؟ اگر فرض کنیم همراهان امام الدین همان چهار نفر افسر و چهار نفر عسکر مربوط به اردوی افغانستان بوده باشند، میتوان گفت که در واقع همه ی آنها قاتلان رییس جمهور اند نه صرفاً امام الدین. در اینصورت، چرا تنها امام الدین پس از شهادت رییس جمهور به نام و نشان و مقام میرسد و همراهانش همه گمنام می مانند؟ اگر همراهان امام الدین نیز از جمله ی منسوبین اردوی افغانستان بوده و مصدر چنین "خدمت" و سر سپرده گی برای حزب و رژیم کودتا شده بودند، آیا مستحق مقام و امتیاز رسمی از نوع امتیازات امام الدین نبودند؟ اگر همراهان مسلح امام الدین واقعاً افغان و در اردوی افغانستان می بودند، آیا طی اینهمه سالها، تذکری و یا شکایتی لااقل نزد دوستان و همقطاران خویش بمیان نمی آوردند؟ چرا این راز همچنان پنهان می ماند؟ چرا تنها امام الدین زخمی شده و بعدا " قهرمان" داستان معرفی میشود؟

ضرورت آماده گی برای انجام چنین عملیات مهم:

خوشبختانه، هم درداخل و هم در خارج از افغانستان، تعداد زیادی از سربازان و صاحب منصبانی که در زمان کودتای ثور در قطعات اردوی ملی افغانستان وظیفه داشتند، زنده اند. کسانیکه در این رابطه مطالعه دارند و بخصوص صاحب منصبان تحصیل کرده ی اردوی افغانستان بخوبی می دانند که منسوبین اردو، هیچگاه بخاطر همچو عملیات ها (هجوم به قصر ریاست جمهوری، دستگیری یا کشتن رییس جمهور)، تمرین و آموزش ندیده و هرگز تدریس نشده بودند. یعنی دستگیری و یا قتل فرد یا افراد بصورت برق آسا، آنهم در میان یک چهار دیواری و بگونه ی رو در رو...

با آنهم دیده میشود که در این عملیات، پنج نفر در برابر یازده ( یا هفده) نفر مسلح از جان گذر، و باز، در محوطه کوچک سر بسته و در حالی که تعداد مدافعین بیشتر از تعداد مهاجمین بوده و مدافعین نسبت به مهاجمین آشنایی بیشتر به محیط داشته اند، همه را از پا در می آورند، بدون آنکه خود کشته شوند. البته ظاهراً تنها شخص امام الدین، افسر کماندو ی قطعه بالاحصار اندک صدمه می بیند و بس.

تشابه عملیات:

عملیاتی که به تاریخ هشتم ثور 1357 خورشیدی در اولین ساعات روز در ارگ ریاست جمهوری رخ میدهد و در نتیجه ی آن رییس جمهور با هفده نفر از اعضای فامیلش به شهادت میرسند، (اینکه درآن روز چه تعداد از مدافعین قلعه ی ارگ شهید شده اند، معلوم نیست )، طرز و شیوه ی این عملیات، در تاریخ افغانستان هیچ سابقه نداشته است، بخصوص در قسمت گشایش آتش به روی زنان و کودکان که خارج از محل اقامت رییس جمهور قرار داشتند. مگر اینکه منطقاً دست کماندوهای روسی ملبس با لباس اردوی افغانستان را در این عمل ننگین دخیل بدانیم. باید گفت که این عملیات، از چندین نگاه شباهت زیادی با عملیات در تپه ی تاج بیگ علیه حفیظ الله امین و نزدیکانش در ششم ماه جدی 1358 خورشیدی بهم میرساند.

چرا امام الدین از افشای نام همراهانش درعملیات طفره میرود؟

امام الدین یک هفته بعد از کودتای ثور، جریان را به من (فرهاد لبیب) چنین بیان نمود: "وقتی برایم امر شد که داوود خان را دستگیر نمایم، کسی حاضر نشد با من به درون ارگ برود. دریوری را که می شناختم، زرهپوش را بداخل ارگ حرکت داد و چهار نفر عسکری را که نمی شناختم با من همراه شدند."

بگذریم از اینکه حالا امام الدین همه ی صحبتها و گفتارهای خود را انکار میکند و می افزاید که همراهانش را بیاد ندارد! نکته جالب و چشمگیر این است: او فتح محمد نام را خوب بیاد دارد که وی را به شفاخانه انتقال داده است. نام و حتا صحبت های کسانی را هنوز بیاد دارد که آنها را در عمارت رادیو افغانستان دیده بود، آنهم در حالتی که "از دست و شانه اش خون می چکید"، ولی تفنگداران مهمی را که با او یکجا به عملیات "برگشت ناپذیر" رفتند، بیا د ندارد!

امام الدین بعد از آن حادثه گلوله باران و آن زخم کاری که به قول خودش، استخوانش را "شانزده پله" کرده بود و به اثر "شوک" و خونریزی آن "هر لحظه به سوی بیهوشی" میرفت، نامهای افرادی را در داخل ارگ جمهوری، در راه شفاخانه و در داخل عمارت رادیو افغانستان و ... بیاد دارد، ولی تنها نام و نشان " چهار" تن از همراهان مهم و سر نوشت سازخودش را فراموش کرده است! جالب تر اینکه امام الدین در آن حالت "وخیم بین مرگ و زنده گی" حتا میتواند راپور عملیات موفقیت آمیز خود را "بصورت دقیق" به رهبری کودتا در عمارت رادیو افغانستان تقدیم نماید.

نکته معترضه ی دیگر اینکه امام الدین اگر امر رهبری کودتا مبنی بر عملیات ارگ را ازسوی شهنواز تنی حاصل نموده بود، پس چرا "راپور" نتیجه ی عملیات مذکور را به اساس رعایت سلسله مراتب نظامی به خود شهنوارتنی که طبعاً در همان نواحی حاضر بوده است، تقدیم نکرد و بجای آن، خودش را با چنان وضع وحال وخیم به عمارت رادیو رسا نیده و "راپور" را بدون رعایت سلسله مراتب عسکری، راساً به مقر رهبری کودتا رسانید؟

نتیجه:

استنباط من از مجموع این بحثها و طرح این سوالها اینست که قاتلان اصلی رییس جمهور محمد داوود، نه افراد مربوط به اردوی افغانستان و نه هم از منسوبین موسسات تعلیمی اردوی کشور بوده اند، بلکه آن "چهار" نفر عبارت از افراد ورزیده و تربیه شده ی سازمان اطلاعات شوروی سابق (کی جی بی) و یا تشکیلات استخبارات نظامی آن کشور (جی آر یو) بوده اند که بگونه ی حساب شده و طبق برنامه ی خاص، با امام الدین یکجا شده و پس از انجام عملیات، به محل اختفای شان بر گشته اند.

امام الدین غالباً در این عملیات، وظیفه ی رهنما و ترجمان کماندوهای روسی را به عهده داشته و بس. هرگاه، سخنان واپسین شهید محمد داوود را مد نظر بگیرم که گفته بود: "من به روسها و کمونیستان تسلیم نمی شوم"، تا حدود زیادی به اسرار پنها ن ساخته شده پی خواهیم برد.

به هر حال، باید متذکر شوم که منظورم از توضیح، تذکر و استدلال فوق، نه دشمنی خاص با فرد یا افراد معین است و نه هم آرزوی تحریف حقایق تاریخی کشور عزیزم را دارم. آرزو ی من اینست که حق بجای خودش قرار گیرد و نسل های آینده ی ما به گمراهه ها سوق داده نشوند.

کودتای ثور، قتل بیباکانه ی اولین رییس جمهور افغانستان و اعضای خانواده اش و نیز پیامدهای ویرانگرانه ی آن، یک رویداد ساده و انصراف پذیر نبوده بلکه تحقیق عمیق، محتاطانه، همه جانبه و عادلانه را ایجاب مینماید. یقین کامل دارم فضای کشور غمزده ی ما عاقبت، برای تأمین عدالت و بازخواست عادلانه مساعد خواهد شد.

لینکهای مرتبط

"و آن گلوله باران بامداد بهار" بخش دوازدهم

"و آن گلوله باران بامداد بهار" بخش سیزدهم

"و آن گلوله باران بامداد بهار" بخش چهاردهم

"و آن گلوله باران بامداد بهار" بخش پانزدهم

 

          

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول