|
داکتر اکرم عثمان
پروانه ها در زمستان به پرواز می آيند
زلمی بابا کوهی را از سالها پيش می شناسم اما تازه پی ميبرم که شناختم از او شناختی سطحی، افقی ! و سخت ناکافی بوده است. کم و بيش سی سال قبل داستانهای دلپذيری از او خوانده بودم که بگمانم نام يکی از آنها « سپيدارها» و شايد هم نامی ديگر. از اين قرار که : مالک يک باغ ، سايه های ستبر چند درخت سپيدار بزرگش را بزيان ديگر درخت هايش تشخيص ميدهد و همه را از بيخ اره می کند. سال ديگر، هنگام بهار از اصل و نسب همان سپيدار های پی شده نهال هايی جوانه ميزند و گرد و نواح باغچه را می پوشانند. تبر زن با خشونت بيشتری به جان نهالها می افتد و سربريدن را از سر می گيرد. بهار ديگر باز از بيخ و ريشهء همان سپيدار ها نهال هايی نيش ميزنند و چون سوزن در چشمهايی تبر زن می خلند. اين بار صاحب باغ به اصطلاح باغچه را پشت بيل می کند تا راه رستن سپيدار ها را برای هميشه سد کند، ليکن فروردين آينده، پيکار سپيدار ها با تبر زن تکرار می شود و دشمن خيره سر، سر انجام تبر را کنار می گذارد و تسليم می شود... طعم اين داستان ، بعد از گذشت سی سال در نهانخانهء دماغم حضوری نيرومند دارد و کماکان به معناهای ظاهری و باطنی آن داستان کم نظير فکر ميکنم. اکنون از دولت سر اين دوست صاحبدل و صاحب سخن فرصتی فراهم آمده است که به جلوه ها و منظرهای ديگر دنياهای آن مهربان آشنايی بيشتر حاصل کنم و او را چنان که بايد دريابم. در تازه ترين مجموعهء داستانهای کوتاه باباکوهی بنام « پروانه ها در زمستان به پرواز می آيند» ماشاهد تولد بهترين داستانهای کوتاه معاصر افغانستان هستيم. عنوان کتاب از بار معنايی، هنری و توصيفی فراوانی برخوردار است. اين عنوان هم تمام سمت و سوی داستانهای مندرج در اين مجموعه را در بر می گيرد و هم نمايانگر کليت فراگيری است که بر کليه مضامين درونی و بيرونی آنها سايه افکنده است. به گمانم جناب باباکوهی شيوه ها و شگرد های مختلفی در ژانر داستان نويسی را به کار بسته و نتيجتاً به سبک و مکتب دلخواهش رسيده است. بدون ترديد اين يک پيروزی بزرگ است. در برخی از داستانهای اين گزينه، خواننده گاهی شاهد طبع آزمايی يک نويسندهء واقعگرای عصر روشنگريست و گاهی تصوير ها به حدی تلطيف و آهنگين می شوند که گفتی شاعری رمانتيک قصد آفرينش يک منظومه دراز دامن را در مايه مکتب هندی دارد. در مواردی باباکوهی علاقه اش را به جريان سيال ذهن نشان ميدهد و بر قيود دست و پاگير موازين داستان نويسی متداول زمان ما چليپا میگيرد. زبان داستانها به قدری مرا شيفته و فريفته کرده که به دفعات تصور کرده ام در بخارای شريف ، در باغ مصفای امير عالم آخرين پادشاه آن بلده ء مبارک با يک پارسی گوی خوارزمی و نکته دان، مشغول گفت و شنود هستم. به موسيقی اين عبارات آهنگين توجه کنيد: در آسمان نگريست. فروغی نبود، تاريکی هم نبود. مثل مهتابی بود ابرهای سپيد حرکت نميکردند. بی جنبش هم نبودند. آرامش بود، پرنده ها ميان آسمان و زمين پرواز نميکردند اما بال کشوده بودند. نه دور می شدند و نه نزديک. نه بالا ميرفتند و نه پائين می آمدند. خيالات خوابگونه يی بودند که ملا را در آغوش گرفته بودند. ( خاک بت، صفحه، 95، همين کتاب) از اين نمط در اين مجموعه نفيس و زيبا صد ها نکتهء نغز و آموزنده وجود دارند که بی نياز از توصيف می باشند. نشر و اشاعهء « پروانه ها در زمستان به پرواز می آيند» يک برآمد درخشان و کم مانند است. زلمی باباکوهی از نويسندگان درويش خو و متواضع کشور ماست. هرگز به دنبال خودنمايی خود بزرگ بينی و غوغا آفرينی نبوده است. اين صفات جليل، او را بزرگتر کرده است. آنچه من در اين مختصر آورده ام، فقط عرض ارادتی صميمانه و صادقانه بوده است، ورنه اين قلم کجا و تقريظ بر آثار داستان نويس بزرگ ما زلمی باباکوهی کجا؟ خداوند او را توفيق عنايت کند که بازهم با پروانه هايش زمستان جان ما را بهار گرداند. صد ها آفرين بر قلم پربار اين فرهيختهء آفرينشگر وطن ما. ارادتمند اکرم عثمان 6 ميزان 1387
«»«»«»«»«»«»
|