© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

محمد اسحاق فياض

 

 

 


                        
آيا زن رهبر مي شود؟
                                    (بررسي رهبري زن از منظر اسلام و حقوق بشر)





:جان استوارت ميل
زير دست قرار دادن يك جنس به طور قانوني براي جنس ديگر، اشتباه محض است كه به يكي از موانع اصلاح انسان تبديل شده است.
(انقياد زنان ص 427)

مقدمه
اين نوشته «رهبري زن » را به بحث مي گيرد و اين سئوال را مطرح مي كند كه مسئله رهبري زن چيست؟ آيازن رهبر ميشود؟
سئوال دوم تنه اصلي نوشته است و مراد از سئوال اول مشاركت و حضور زن در قدرت سياسي و قبضه كردن راس هرم قدرت در جامعه مي باشد كه از آن به رهبري سياسي مي توان تعبير كرد .
هرچند كه واژه«رهبري»مفهوم گسترده اي را دربر دارد كه مي تواند علاوه بر رهبري سياسي شامل رهبري ديني و مذهبي نيز گردد. رهبري ديني در گذشته شامل اجتهاد در شيعه و مقام افتاء در مذاهب اهل سنت مي گرديد اما با گسترش جنبش هاي اسلامي و پيروزي آن در برخي كشورهاي مسلمان، عملا رهبري سياسي و ديني با هم ممزوج گرديد ه است، هردو مفهوم مباحث گسترده اي را به همراه دارد كه سعي مي گردد به اندازه گنجايش اين نوشته بدان پرداخته شود. به هرحال منظور از رهبري زن، كسب قدرت سياسي و بدست آوردن بالاترين هرم قدرت سياسي در جامعه است. واين سئوال را پاسخ مي دهد كه آيا زن ميتواند به چنين مقامي دست پيدا كند يانه؟

مشاركت زنان در قدرت سياسي پديده تكراري و حل شده در جوامع غربي به شمار مي رود، زيرا آنان پس ازرنسانس و پذيرش اومانيسم، تفاوتي بين زن و مرد قايل نيستند، هر چند كه مشاركت سياسي زنان در غرب با فراز و نشيب ها و چالشهاي فراواني روبروبوده است و جنبش آزادي زنان (فمينيسم) بعد از رنسانس پابه پاي گسترش علم و توسعه صنعتي، رشد يافته و قدم به قدم با صبر و حوصله، اهداف فمينيستي خود را دنبال كرده اند، اما با كمال تاسف بايد اذعان كرد كه زنان در اين كشور ها نيز از شانس كمتري براي كسب قدرت سياسي برخوردار بوده اند و در عين حال مشاركت زنان در قدرت سياسي و حضور در دولت در كشور هاي غربي كاملا پذيرفته شده و از نظر تئوريك چالشي را فراروي خود احساس نمي كنند.

برعكس آن در كشورهاي اسلامي، مسئله رهبري زن با چالشهاي فراواني روبروست، علما و روشنفكران مسلمان برداشت هاي متفا وتي از متون ديني در مورد رهبري زن ارايه داده اند.آراء و نظرات آنان بجاي اينكه گره از مشكلي بكشايد خود كلاف سردرگم ديگري را بوجود آورده و قضيه «تئوريك رهبري زن» را در پرده ابهام فروبرده است، از اين جهت رهبري زن در جامعه اسلامي هيچگاه از شفافيت لازم بر خوردار نبوده بلكه آراء و نظراتي كه در مورد رهبري زن ارايه گرديده در تقابل هم قرار دارد. دو ديدگاه چند سده است كه هميشه با هم تقابل داشته اند و آن دو عبارت است از« ديدگاه روشنفكرانه» و نوانديشانه نسبت به اسلام و امور زندگي و« ديدگاه سنت گرايانه» از دستورات اسلام و اين خود پارا دوكس«كهنه» و « نو» را در جوامع اسلامي پديد آورده و چند سده است كه مسلمانان نتوانسته اند خود را از چنين چالش فكري برهانند، در فرايند چنيين پارادوكسي است كه عده اي از اسلام گريزان شده و در برابر مظاهر تمدن غرب سرفرود آورده و تسليم بي قيد و شرط گرديده اند و نيز عده اي از سنت گرايان با فهم متحجرانه از دين، اسلام را دين شمشير و خشونت تفسيركرده اند و از تروريزم سر در آورده اند.در اين ميان گروه سومي را نيز در جوامع اسلامي ميتوان يافت كه با بهادادن به عقل و توجيه عقلاني برخي از متون ديني، راه براي تمدن جديد و زندگي مدرن امروز بازكرده اند، آنان تلاش دارند تا متون ديني را با زمان تطبيق بدهند. تطابق دين با زمان مباحث گسترده اي را به دنبال دارد كه در ميان چهار شيوه معرفت ديني«عقل» فربهي بيشتري به خود مي گيرد و تمدن جديد را با آن توجيه مي كند،از ميان اين ديدگاه ها «سنت گرايان» زن را نه تنها لياقت رهبري نمي دانند بلكه بر انسان بودن او همانند يك مرد شك دارند و نوانديشان غرب گرا با رد متون و منابع ديني به رهبري زن نگاه اومانيستي دارند و با اين منظر همه حقوقي را كه مردان به عنوان انسان دارا مي باشند، زنان نيز از آن بر خوردار مي باشند و ديدگاه سوم با استفاده از متون ديني و توجيه عقلاني، سعي دارد تا راه را براي رهبري زن در دنياي مدرن امروز باز كند.

اما از آنجاييكه جوامع اسلامي خود با چالش هاي متعددي دست به گريبانند، روشنفكران ديني كمتر به قضيه رهبري زن پرداخته اند،آنان سعي دارند در قدم اول زنان مسلمان را از دام سنت ها برهانند و از آداب و رسومي كه مانع رشد و آگاهي آنان مي شود و هيچ ربطي هم به دين ندارد برهانند و سپس سعي دارند زنان مسلمان را به حقوق اسلامي و انساني آنان آگاه سازند تا با آگاهي لازم بتوانند از حقوق خويش به دفاع بر خيزند، آنان يك رستاخيز زنانگي را انتظار مي كشند كه زنان مسلمان با آگاهي كامل از حقوق و آزادي هاي شان، از اسارت سنت و آدابي كه آنان را به اسارت مي كشانند، رهايي يابند.

در كشورهاي جهان سوم، بويژه در كشورهاي مسلمان، تفاوت ديگري با كشورهاي پيشرفته نيز وجود دارد، زنان در كشورهاي جهان سوم با آنكه آبشخور در سنت دارند، از نظر آمار بيشتر از كشور هاي غربي در راس هرم قدرت قرار گرفته اند از قبيل خانم ها «اينديرا گاندي » و« سونياگاندي» درهند «حسينه واجد» و «خالده بيگم» در بنگلاديش« بينظيربوتو» در پاكستان و «كورازون اكينو» و« گلوريا آريو» در فليپين و...حضور آنان در راس هرم قدرت، نه از بستر اومانيسم و قوانين رسمي دموكراتيك در كشورشان بوده بلكه ريشه در سنتهاي رايج خانوادگي دارد. سيطره ي سلسله يك خانواده در يك كشور آنان را تا نوك هرم قدرت بالا برده است، از اين جهت آنان نتوانسته اند تحول اجتماعي را به نفع زنان در كشورهاي شان بوجود آورند. در همين كشورها سنت گراياني نيز با حكومت آنان به مخالفت برخواسته اند و اين حاكمان زنانه بدون آنكه پاسخ قانع كننده به آنان بدهند سركوب شان كرده اند.

اذعان دارم اين نوشته نمي تواند به طور كامل مسايل و چالشهاي رهبري زن را در جهان امروز و بويژه در كشورهاي اسلامي، بيان كند اما مي تواند تصوير كوچكي از نظرات، چالشها و راهكارهايي را ارايه دهد و براي دانش پژوهان وخوانندگاني كه به دنبال آزادي و حقوق زنان در جامعه افغاني هستند، مفيد باشد.

پس از سقوط نظام طالبان و پايه ريزي نظام دموكراسي در كشور، حقوق و آزادي هاي زنان و مشاركت سياسي آنان در قدرت، يكي از مسايل روز در افغانستان به شمار مي رود، زيرا قانون اساسي جديد كشور براي مشاركت سياسي زنان افغان در قدرت زمينه هاي فراواني داده و نهاد هاي بين الملي نيز بر مشاركت زنان در مقامات سياسي كشوري، تاكيد مي كنند. اما ايا ساختار هاي اجتماعي وباورهاي سنتي چنين حقوق و آزادي هايي را بر مي تابد؟
براي حل چنين پارادوكسي چه بايد كرد؟ اين نوشته با بررسي دو ديد گاه اسلام و حقوق بشر نسبت به مشاركت سياسي و رهبري زنان، سعي دارد پاسخي هر چند كوتاه به اين سئوال بدهد.
محمد اسحاق فياض
17 قوس 1383- كابل

 


رهبري زن از ديد گاه اسلام

طرح اين موضوع نياز دارد تا در قدم اول جايگاه زن را در تصوير ذهني فقها و مفسران سنتي روشن سازيم.

جايگاه زن در تصوير فقهاي سنتي

ازديد گاه فقها و حكيمان سنتي مسلمان، زن موجودي نا قص العقل ، احساساتي و بي خرد است است. از آنجاييكه عقل نقش اساسي در كمال انساني دارد، علماء و فقهاي سنتي به راحتي بر كامل بودن انسانيت زن ترديد كرده اند و مردان را بر زنان به دليل كمال عقلي شان، برتري داده اند، حتي دانشمند و فيلسوف مشهورمسلمان آقاي ملا صدرا در كتاب اسفار خود زن را جزء چارپايان و حيوانات دانسته كه صورت انساني به خود گرفته است.شارح اين كتاب به تفسير اين نكته پرداخته و بر درايت ملاصدرا آفرين گفته و توضيح داده كه حقا زن جزء حيوانات است، اينكه به زن صورت انساني داده به خاطر آن است كه مردان بتوانند از آنان بهره لازم جنسي را به نيكويي ببرند.

طبيعي است كه در فرايند چنين تصويري وحشت ناك از زن هيچ گونه نقشي از زن در جامعه نمي توانيم بيابيم، چه رسد به اينكه موضوع رهبري زن و مشاركت او را در قدرت سياسي به بررسي بگيريم. همين تفسير از شخصيت زن در گذشته سبب شده است تا زنان از قضاوت، شهادت،اجتهاد،افتاء،رهبري ومشاركت سياسي در جامعه اسلامي محروم بمانند. متاسفانه متون فقهي و تفسيري ما بر اساس چنين بر داشتي از شخصيت زن نگاشته شده و قرون متمادي را در بر گرفته است.به قول آيةالله شيخ فضل الله لبناني مجتهد شيعي:«سنت ها و عادات ما،فرهنگ جامعه را پديد مي آورد و اين فرهنگ خودرا بر مردم تحميل مي كند و بستري را به وجود مي آورد كه افكار و آراء مردم بر اساس آن شكل مي گيرد،زيرا
عادات و سنت ها هويت اجتماعي آنان را تشكيل مي دهد.»
بدين ترتيب ناقص العقل بودن زن در گذشته ميان فقها و مفسران سنتي به يك فرهنگ و هنجار ديني تبديل شده بود كه همه چيز را با آن مي سنجيدند.

شيخ طوسي(460-385هق):« هيچ كس نمي تواند قاضي شود مگر اينكه سه شرط اصلي را دارا باشد: علم،عدالت و كمال» در مورد شرط سوم مي گويد:« قاضي بايداز دو جهت كامل باشد، يكي در خلقت و ديگري در احكام، كمال در خلقت اين است كه بينا باشد و كمال در احكام بدين معناست كه بالغ و عاقل، آزاد و مرد با شد، زن به هيچ وجه نمي تواند قاضي شود.»

ابن قدامة از علماء اهل سنت مي گويد:« زن ناقص العقل و ضعيف الراي است، اهل حضور در مجالس مردان نيست و شهادت زنان حتي اگر هزار باشد، تاوقتي كه شاهد مردي همراه آنان نباشد، پذيرفته نيست.»

ابوالحسن ماوردي (450هق)از فقهاي اهل سنت مي گويد:« زن نيز نمي تواند قاضي شود، چون براي احراز مرتبه ولايت نقص دارد، هر چند بر خلاف نا بالغ بر گفته هايش تر تيب اثر داده مي شود.»
استد لال اين بزرگواران فهم تفسيري است كه از متون برخي از آيات و روايات دارند كه بعضي آنها عبارتنداز:
« الرِّجَالُ قَـوَّامُـونَ عَـلَـى النِّـسَـاءِ بِـمَـا فَـضَّـلَ اللّهُ بَـعْـضَـهُـمْ عَلَى بَعْـضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ » مردان سر پرست و نگهبان زنانند به خاطر بر تري هايي كه خداوند براي بعضي نسبت به بعض ديگر قرار داده است بخاطر انفاق هايي كه از اموال شان (در مورد زنان شان) مي كنند.
امام علي در خطبه 80 نهج البلاغة مي فرما يد:« معاشرالناس! انّ النساء نواقص الايمان، نواقص الحضوظ، نواقص العقول ... و اما نقصان عقولهنّ فشهادة امرائتين كشهادة رجال واحد.» مردم! زنان ناقص الايمان، نابرد بار و ناقص العقل هستند، اما اينكه ناقص العقل هستند چون شهادت دوزن به جاي يك مرد است.

و در نامه 14مي فرمايد:« ولاتهيجوا النّساء و ان شتمن اعراضكم و سببن امراءكم فانّ هنّ ضعيفات القوي و الا نفس و العقول.» بااذيت و آزار زنان را به هيجان نياوريد اگر چه آنان به شما دشنام بدهند و متعرض آبروي شما گردند و به اميران تان بد گويي كنند، زيرا نيروي جسمي، روحي و تعقل آنان ضعيف است.

ابوبصير از امام صادق(ع) نقل مي كند كه آن حضرت فرمود:« ابن عباس گفته است، به حوا خطاب شد كه اي حوا، اكنون از بهشت بيرون برو!فقد جعلتك ناقصة العقل و لم اجعل من كنّ حاكما و لم ابعث من كنّ نبيا.»به اين دليل از بهشت بيرون برو چون كه عقل ترا كم قرار دادم و از شما زنان كسي را حاكم قرار نمي دهم واز ميان شما پيامبري بر نمي گزينم.

از اين گونه احاديث زياد است كه بسياري آنها از نظر سند ( طبق معيار هاي اسناد روايي اهل سنت و شيعه) ضعيف است. اما مهمترين دليلي كه مرد را برزن بر تر مي دانند آيه «قوام»است كه علماء و مفسران از متن آن برداشت هاي زير را كرده اند:
مرحوم طبرسي (548هق):« الرّجال قوامون علي النساء، يعني مردان حاكم و مسلط بر زنان هستند، در تدبير، ادب،سخت كوشي و دانش اندوزي، به خاطر «بما فضل الله بعضهم علي بعض»(به دليل برتري بعض بر بعض ديگر) هما نا خداوند مردان را بر زنان ولايت داده اند به دليل آنكه مردان فضل بيشتري نسبت به زنان به دليل دانش و عقل ونيك نظري و اداره، دارند.»

شيخ طوسي(460-385هق) از علماء بزرگ شيعه:« الرجال قوامون علي النساء به دليل ادب و تدبر بر مردان است، بر آنچه كه خداوند مردان را بر زنان در عقل و راي برتري داده است».
زمخشري از علماء بزرگ اهل سنت:« مردان سر پرست و آمران و ناهيان زنانند، چنانكه حاكمان بر رعاياي خود حكومت دارند».
و خرد مردان را چنيين ذكر كرده اند‌«‌‌‌به دليل خرد و تدبر،اراده،توانايي جسمي، شجاعت و تير اندازي، كه از جمع مردان انبياء و دانشمندان بر خاسته اند و آنان رهبري كبرا و صغرا و جهاد و اذان و خطابه و اعتكاف را به عهده دارند».

امام فخر رازي فيلسوف، مفتي و مفسر پرآوازه اهل سنت معتقد است:« بدان كه بر تري مردان بر زنان از جهات زيادي بدست مي آيد كه بعضي آن صفات حقيقي و بعضي ديگر احكام شرعيه اند، در مورد صفات حقيقيه فضايلي وجود دارد كه حاصل آن به دوچيز بر مي گردد، علم و قدرت، شكي نيست كه خرد و دانش مردان بيشتر است و شكي نيست كه توانايي آنان بر كار هاي سخت كامل تر است، پس به اين دو سبب بر تري مردان بر زنان ثابت شده است».

رشيد رضا از علماء بزرگ اهل سنت است كه به دليل معاصر بودن اندك تغييري در انديشه او پيدا شده است:« سبب برتري، در مديريت بدان سبب است كه خداوند در اصل خلقت مردان را بر زنان بر تري بخشيده، ازنظر دقت نظر، تيزبيني و هم چنين نيروي بدني، بنا بر اين تفاوت احكام به سبب تفاوت در فطرت و استعداد است و سبب ديگر هم كسبي است و آن انفاق زنان بر زنان خويش مي باشد ....اين تفضيل و بر تري مربوط به جنس بر جنس ديگر است، نه مربوط به جمع افراد مردان بر همه زنان، زيرا چه بسيار زناني كه در علم و عمل بر شوهران شان بر تري دارند، بلكه گاه در قدرت و نيروي بدني و توانايي كسب در آمد».
شايد رشيد رضا برتري مردان را بر زنان فقط در مورد خانواده مي داند، اما اينكه مرد در اصل خلقت از زن برترباشد نشات گرفته از همان ذهنيت و تصويري است كه علماء سنت گرا اززن در ذهن شان دارند.

و بالاخره خانم مجتهده امين، يكي ازمجتهدان زن شيعه است كه صاحب فتوا و اجتهاد بوده است، او نيز همين تصوير ذهني را نسبت به زن دارد، هرچند كه او اين برتري را كلي منطقي يا كلي بر كلي مي داند :« برتري خداي تعالي مردها را بر زنها از جهت قوت عقلي و نيروي بدني بطور كلي بر كلي است، نه بطورشمول بر تمام افراد، زيرا چنانچه كه معلوم است خيلي از زنهايي بوده و هستند كه در تدبير و عقل ، بلكه در قواي بدني، بربعضي از مردها فضيلت دارند».

علماء شيعه و سني درگذشته و بعضي از عالمان معاصر از متن آيه قوام، برتري مطلق مردان بر زنان را فهميده اند و دليل آن را «بما فضل الله بعضهم علي بعض» دانسته اند و بر اين اساس است كه زن را از امتيازات بزرگ اجتماعي محروم ساخته اند، زيرا انسان دون پايه كه حتي برخي بر انسانيت او شك كرده اند، نمي تواند رهبري جامعه اي را به دست بگيرد و مردان برتر از اوست، طوري كه اگر هزار زن شهادت بدهند بدون مردي شهادت شان پذيرفته نيست.

آقاي سيد محمد حسين طباطبايي از مفسران بزرگ معاصر شيعه مي گويد:« اين علت برتري در مردان، مخصوص خانواده و همسران نيست، بلكه اين حكم براي همه مردان در برابر همه زنان است، در تمامي اموري كه زندگي اين دو صنف به آن مرتبط است، مانند مسايل حكومتي و قضاوت و مانندآن، به سبب بر تري عقلي مردان،مديريت و رهبري به عهده آنان است.»

آقاي جمال الدين قاسمي مي نويسد:« به اين آيه استدلال شده كه زن نمي تواند، قضاوت و امامت را بر عهده بگيرد، چرا كه مردان قوام و سرپرست آنها هستند و بر آنان جايز نيست سرپرست مردان شود».
مرحوم آية الله سبزواري مي نويسد:« مردان قوام و سرپرست زنانند در مسايل اجتماعي وحفظ شئونات جامعه، همانند... و اداره جنگ و مانند آن، خداوند پذيرش اين امور را تكليف مردان قرار داده».


نقد و بررسي اين نظرات
براي نقد و بررسي اين نظرات بايد نگاهي به نقش زمان و مكان در فهم متون ديني انداخت و از اين زاويه نظرات ياد شده را به نقد و تحليل گرفت و بدنبال اين مهم به اين سئوال بايد پاسخ گفت كه آيا واقعا آيه قوام تمام امور زندگي زنان را در بر مي گيرد يا تنها منحصر در نظام خانواده است؟

الف- نقش زمان و مكان در فهم متون ديني
به نظر اين قلم يكي از چالش هايي كه فراروي فقها و علماء ماست، عقب ماندن آنان از عصر و زمان خود شان است، زمان و مكان نقش اساسي را در فرايند فكري انسان ها بازي مي كند، از اين رو عالمي و دانشمندي مي تواند پاسخ گوي زمان خود با شد كه:

اول: بتواند زمان خودرا درك كند، فرايند شكل گيري انديشه و تفكر او مطابق با پيشرفت هاي علمي و فكري زمان خودش باشد.
دوم:شناخت دقيق از شرايط زمان و مكان صدور يك متن ديني داشته باشد و بر داشت و تفسير فقها و علماء را از متون ديني گذشته مطابق با زمان و مكان خود آنا به نقد و تحليل بگيرد.
علماء و فقها در گذشته پس از محجور ماندن نص و سنت پيامبر (ص) در بيش از يك و نيم قرن به نقل روايات و احاديث از پيامبر(ص) و ديگر معصومين(ع) پر داختند وسنت پيامبر(ص) را به بررسي گرفتند، اينكه احاديث نبوي(ص) در طول اين مدت چه قدر دست خوش حوادث شد و زمان و مكاني كه ايمة معصومين(ع) در آن بسر مي بردند، تا چه قدر با حوادث تلخ سياسي و نيز گرايشهاي مذهبي، نحله اي و فكري همراه بود كه در فرايند چنين تضارب افكار چقدر احاديث جعل گرديد، بحث جداگانه مي طلبد.

جان سخن بعد از پيامبر (ص) است كه عالمان و فقهاي ما هر يك با گرايش به چندين مذهب و گرايشهاي فقهي چون جعفري، اسماعيلي، حنفي، مالكي، شافعي، حنبلي و...تاكيد بيشتر روي «سنت»(يعني روايات و رفتار عملي پيامبر(ص) و امامان معصوم) و «اجماع» كردند. فربهي سنت و اجماع سبب گرديد تا در قدم اول: از ضعف سند واحاديث جعلي چشم پوشي شود، آنان بدون آنكه توجه دقيق به سند روايات انجام بدهند آن را به عنوان يك متن و سند ديني پذيرفته اند و استنباط هاي فقهي شان را بر مبناي آن شكل داده اند، حتي برخي از احاديثي كه ضعف سند آن آشكار و روشن بود به راحتي با شهرت فتوايي موثق گردانيدند. اگر به استنباط هاي فقهي فقهاي سنتي مراجعه شود، بسيار به چشم مي خورد كه بر اساس حديث ضعيفي فتواداده اند و ادعاكرده اند كه براساس شهرت فتوايي ضعف سند جبران شده است و يا براي استنباط حكمي براحتي ادعاي اجماع كرده اند، در حالي كه تعداد زيادي از علماء هم عصرش مخالف بوده ويا شرايط اجماع را از نظر علماء دارا نبوده است.

در قدم دوم: عدم درك و تحليل زماني و مكاني صدور حديث،سبب كج فهمي و استنباط نادرست از متن حديث نيز گرديد، متاسفانه در گذشته، حوادث سياسي، اجتماعي، فرهنگي و موقعيت جغرافيايي زمان صدور حديث و نيز راوي آن، هرگز مورد توجه واقع نمي شد، اين در حالي است كه برخي از نصوص ريشه در متن آن حوادثي دارد كه در حقيقت بر اساس آن حوادث مورد مذمت و يا مدح قرار گرفته كه در زمان و مكان خاصي بوقوع پيوسته است و فقهاي سنتي بدون توجه به آن، نص ياد شده را براي همه زمانها تعميم داده اند. فربهي سنت، سبب گرديده كه فقهاي سنتي اصول مسلم پيروي از سنت واقعي پيامبر(ص) را نيز زير پا بگذارند و آن اينكه اگر سنتي مطابق با قرآن نبود« فاضربوه علي الجدار»( بر ديوارش بزن).

مذمت زنان در خطبه 80 و نامه14 نهج البلاغه نيز چنين است، فقهاي سنتي بر اساس اين متن ناقص العقل بودن زن را مسلم پنداشته اند و به زمان صدور آن توجه نكرده اند، بهترين تحليل و برسي دومتن ياد شده را آيةالله جوادي آملي دارد و آن را يك نكوهش مقطعي و زماني دانسته است:« گاهي حادثه يا موضوعي در اثر يك سلسله عوامل تاريخي، زمان و مكان افراد، شرايط و علل واسباب آن، ستايش يا نكوهش مي شود، معناي ستايش يا نكوهش بعضي حوادث ويا امور جنبي يك حادثه اين نيست كه اصل طبيعت آن شيئي قابل ستايش و يا مستحق نكوهش با شد، بلكه احتمال دارد زمينه خاص سبب اين ستايش يا نكوهش شده است...بخشي از نكوهش هاي نهج البلاغه راجع به زن، ظاهرا به جريان جنگ جمل برمي گردد، همان گونه كه از بصره و كوفه نيز در اين زمينه نكوهش شده، بااين كه بصره رجال علمي فراواني تربيت كرده وكوفه مردان مبارز و كم نظيري را تقديم اسلام نموده... نمي توان گفت كه كه چون مثلا از كوفه و بصره نكوهش شده آن دو شهر براي هميشه و ذاتا بد و سزاوار نكوهش مي باشند.»

سوم: تاثير پذيري از فرهنگ، آداب و رسوم رايج اجتماعي در فهم متون ديني، چالش ديگري فراروي ماست. اسلام از بستر يك جامعه جاهلي بر خاست كه زن را مايه ننگ مي پنداشتند و نيز در طول تاريخ چه در تمدن كهن يونان، چين، هند، ايران و روم و چه در بعد از ظهور اسلام، تا يك قرن پيش زن مورد ستم تاريخي قرار گرفته و از زن تصوير كريه و بد منظر را در اذهان ترسيم كرده است. ناتواني فيزيكي زن در برابر حوادث خشن طبيعي و زندگي توسعه نيافته جوامع انسانها در طول تاريخ، سبب شد كه زن مورد ستم تاريخي قرار گيرد و اين ستم تبديل به آداب، رسوم، عادات، وفرهنگ در جوامع بشري گرديد. فرهنگ ستم به زن و تحقير آنان تبديل به هژموني مسلط در سراسر جوامع انساني در طول تاريخ گرديد كه علماء و فقهاي ما نيز از تاثير پذيري اين فرهنگ ستم پيشه مصون و در امان نماندند و در فهم شان از متون ديني نسبت به زن تاثير گذاشت.

به همين دليل است كه امروز«زمان» و«مكان»به عنوان يك ضرورت اساسي در استنباط احكام مطرح مي گردد. لذا آيةالله فضل الله لبناني مي فرمايد:« در گذشته فهم نص قرآني كه نص ثابتي است تا حدودي زيادي تحت تاثير اوضاع اجتماعي رايج در آن زمانها كه چندان از فضا و مفاهيم جاهليت به دور نبوده، قرار داشته است، در حاليكه طرح مسئله زن به صورت قوي در عصرما، علماء را به باز خواني نص و مطالعه واقعيت جهت دستيابي به نگاه عادلانه، نسبت به زن، فرامي خواند.»

شيخ فضل الله به تاثير و نفوذ فرهنگ و آداب غير اسلامي در فرهنگ اسلامي نيز اشاره دارد:« عقب ماندگي جوامع اسلامي سبب شد تا مسلمانان تحت تاثير فرهنگ و جوامع ديگر نسبت به زن باشد، اين تاثيرات علماء را از آن استثنا نمي كند».
بدين ترتيب در جامعه امروزي مسلمانان، اين ضرورت بوجود آمده تا با درك زمان و مكان وشناخت فني زمان صدور احاديث ونصوص، در مورد زن نگرش تازه اي شكل بگيرد.

چهارم: عقب ماندن علماء از زمان خود چالش اساسي فقه را تشكيل مي دهد كه بحث از حقوق زن يكي از موارد آن است. در حالي كه وظيفه اصلي مجتهد و مفتي آن است كه به شبهات زمان حال خود پاسخ بگويد ولي متاسفانه با رشد و سرعت سرسام آورعلم و تكنولوژي در دنيا و پيدايش مسايل جديد براي فقه و تحول و تغير بسياري از موضوعات فقهي، فقها و مفتيان از پاسخ گويي در برابر شبهات عاجز مانده اند، دليل اين عجز اتكا و باز گشت علماء هر عصر جديدي به گذشته بوده است،تكيه بر قدماء، پذيرش راي قدماء و اولويت دادن به فتاواي آن بزرگواران به دليل اين كه نظر علماء قديم است، جرات نكردن نقد و تحليل نظر قدماء، سبب عقب ماندگي علماء و فقها از زمان خود گرديده و اين نشان مي دهد كه اين عالمان ديني بر راي و نظر خودشان ايمان ندارند و به نظرات قدماء پناه مي جويند، اين پناه جويي سبب جمود و توقف انديشه فقهي، عدم كار آيي مجتهدان و مفتيان در زمان خودش، براي پاسخ گويي پيرامون مسايل جديد فقهي گرديد ودر نتيجه فتاواي بي روح گذشته كه از زمان فاصله گرفته، به عنوان احكام و دستورات شرعي مورد ابتلاء، در جامعه عرضه گرديد، فقه با زندگي عصر وزمان فاصله گرفت، زنان بدور از آنچه كه فقه و احكام شرعي در باره آنان سخن مي گويد، وارد عرصه هاي اجتماعي و سياسي گرديدند و جنبش زنانگي غرب را تنها تكيه گاه رهايي خود از اسارت دانستند و ايمان به فمينيسم آوردند.

ابراهيم جناتي از محققين حوزه علميه قم مي‌نويسد: «همه مي‌دانيم كه در هر عصر و زماني افقهاي جديد
در كرانه‌هاي فقه و اجتهاد گشوده مي‌شود كه در نتيجه مجتهدان با مستحدثاتي از مسايل رو برو مي‌شوند كه بايد آنها را از دريچه‌هاي نو مورد بررسي و كاوش قرار دهند،‌ پس مجتهدان در هر عصر و زماني كه قرار دارند، بايد با در نظر گرفتن شرايط محيطي و مكاني و زماني خاص خود، ‌حكم خدا را پياده كنند... و چنين اجتهادي ممكن است، مخالفتهاي زيادي را با نظرات پيشينيان به دنبال داشته باشد، زيرا تغيير شرايط زمان و مكان،‌ موضوع نيز تغيير كرده،‌ لذا حكم ديگري را مي‌طلبد،‌ از اين روست كه مجتهدان در اين زمان نمي‌توانند بر حكم پيشين براي موضوعي كه شرايط زماني و مكاني آن تغيير كرده‌، بسنده نمايد. اگر چه صاحب حكم سابق از بزرگترين شخصيتهاي فقهي اسلام باشد».

همچنين آقاي حكيم پور در مقدمه كتاب خود با استناد به گفته‌هاي آيت‌الله العظمي منتظري مي‌نويسد: «براي اصلاح و بهبود احوال زنان بايد در دين شناسي، انسان شناسي و خداشناسي خود تجديد نظر كنيم و معروفي را كه هادي ما در شناخت خدا‌، دين، انسان و طبيعت هستند، تنقيح نماييم و بدانيم كه« تنزيل» (به گفته فقيه عالي قدر) «تافته خدا» است ولي علم فقه كه در واقع «تأويل» بر تنزيل است «تافته و ساخته انسانهاست» و فقها به قدر درك و فهم خود، مباني ديني و احكام فقهي را استنباط وارايه نموده‌اند و( فقه) همچون ساير علوم قابل نقد و بررسي است... مدعاي ما اين است آنكه «تأويلها» را نيز همچون «تنزيلها» مقدس مي‌شمرد، پيشاپيش راه را براي نفوذ عقل در فهم و برداشتها و خوانشها مي‌بندد، به ملازمه‌ي منطقي و اصولي «شرع» و «عقل» آسيب مي‌رساند، و متغير را در جايگاه ثابت و ابدي مي‌نشاند و آنكه با ثابت پنداشتن تنزيل، تغيير و اختلاف زمان را نيز انكار مي‌كند، نسبت مستمر و نو به نو شونده‌ي وحي را با واقعيت‌هاي متغير ناديده مي‌گيرد، حال آنكه به گفته‌ي آيت‌الله منتظري، «ختم نبوت و محدود نبودن شريعت و حلال و حرام رسول اكرم به زماني خاص، منافات ندارد با اختلاف در احكام بر حسب اختلاف در زمان به دنبال انتفاء برخي موضوعات،‌ يا اختلاف در برداشتها يا مبدل شدن موضوعي به موضوعي وسيعتر يا محدودتر، بر حسب استنباط از مصالح و ملاكها و يا كنار گذاشتن موقت برخي از احكام به مقتضاي تزاحم و برخورد ملاكها.»

اينك با توجه به نكات ياد شده عامل چنين تصوير ذهني فقها از زن آشكار گرديد، در درون چنين ذهنيتي نمي توان تصور كرد كه زن مجتهد، مفتي، قاضي و رهبر مي شود. در خارج از چنين چار چوب ذهني است كه مي توان شخصيت زن را به تحليل گرفت و در يافت كه آيا زن مي تواند رهبر شود يانه؟
احاديث وارد شده در مورد ناقص العقل بودن زن اكثرا از نظر سند ضعيف است كه برسي اسنادي آنها در بحث ما نمي گنجد و در صورت صحت سندها نيز مخالف صريح آيات قرآن كريم است كه زنان را انسان و مكلف و مسئول دانسته است و در خطبه هاي نهج البلاغة با توجه به صدر و ذيل خطبه ها و زمان ايراد آنها زمان و مكان در آن تاثير دارد.


ب- دلايل قوام به معني سر پرستي
مهمتري دليل برتري مرد بر زن آيه «قوام» است كه نياز به بررسي دار، مهمترين بحث اين است كه آيا اين آيه برتري مطلق وكامل همه مردان را برهمه زنان ثابت مي كند، يا اينكه مراد آيه اين است كه مرد در خانواده نسبت به زن وهمسرخود سرپرستي دارد و اين سرپرستي نسبت به ديگر زنان ثابت نمي شود؟ چنانچه گذشت، فقها و مفسران بيشتر معني دوم را پسنديده بودند و پيامد آن احكامي بود كه بر زنان بارشده است، اما برخي از علماء و فقها آيه قوام را منحصر در خانواده مي دانند و معتقدند كه مرد فقط سرپرست همسر خود در خانواده هست و آيه برتري مطلق و كامل مردان بر زنان را خارج از محدوده خانواده نمي رساند و دلايل ارايه شده آنان چنين است:

اول- تعابير مختلف واژه قوام
قوامون، جمع قوام و صيغه مبالغه قائم، مي باشد كه لغويين تعابير متفاوتي از آن دارند:« از مجموع آنچه كه در كتاب لغت( از جمله مفردات راغب، مقابيس اللغة ولسان العرب) آمده در باره قوام تعبيرات گوناگوني به كار رفته كه معادل فارسي اين تعبيرات چنين است، كسي كه براي برآوردن نياز خانواده كمر همت بسته است، متكفل كارهاي شان است، براي رسيدگي به انجام امور شان توانمند است،امير و سرپرست، آن كس كه به نيكويي اموري را انجام مي دهد، كسي كه مراقب و نگهباني و اصلاح گروهي به دست اوست، كسي كه مسئول امور آنان است...اگر با توجه به همه اين امور بخواهيم به لغت فارسي «قوام» را معنا كنيم، بايد از معادل تر كيبياستفاده كنيم و بگوييم « سرپست خدمت گذار» يا « نگهبان خدمت گذار».
بدين ترتيب معني قوام از نظر معناي لغوي نيز سرپستي مرد بر همسرش را مي رساند، زيرا سرپرست خدمت گذار يا نگهبان خدمت گذار، بيشتر به مردي انصراف دارد كه متكفل خانواده اش است.

دوم- فضل
مفردات راغب ريشه فضل را بررسي كرده مي گويد:« چند نوع برتري وجود دارد، يكي برتري از حيث جنس، مثل برتري حيوان بر جنس نبات وگياه. برتري از جهت نوع مثل برتري انسان بر حيوان و برتري از حيث ذات مثل برتري از مرد بر مرد ديگر، از حيث علم، مال و... نوع سوم آن عرضي است ...« بما فضل الله بعضهم علي بعض» فضيلت ذاتي مردان است و فضيلتي است كه از جانب امكانات و مال و مقام ونيرو به دست آمده است.»
آقاي مصطفوي در كتاب « التحقيق في كلمات القرآن الكريم» معتقد است :« از اين نوع فضيلت، به فضيلت وبر تري ابتدايي تكويني، تعبير شده است، مانند آيه 253 سوره بقره كه فرمود :« ما بعضي از رسولان را بر بعضي ديگر برتري داديم » و همينطور آيه محل بحث(قوام). اين نوع فضيلت ها كه براي برخي از پيامبران و براي مردان است به خاطر تكليف و وظايف دشواري است كه بر عهده آنان گذاشته شده.»

سوم- صدر و ذيل آيه
صدر و ذيل آيه در باره شوهران و همسران در داخل خانه است و اين خود قرينه است كه آيه در اين مورد بحث مي كند، نه در مورد برتري مردان بر زنان، زيرا در ادامه آيه آمده است: «... و زنان صالح، زناني هستند كه متواضعند و در غياب (همسر خود) اسرار و حقوق اورا، درمقابل حقوقي كه خود براي آنان قرار داده، حفظ مي كنند. و اما آن دسته از زنان را كه از سركشي و مخالفت شان بيم داديد، پند و اندرز دهيد و اگر موثر واقع نشد، در بستر از آنها دوري نماييد و اگر راهي جز شدت عمل براي وادار كردن آنها به انجام وظايف شان نبود، آنهارا تنبيه كنيد و اگر از شما پيروي كردند، راهي براي تعدي بر آنها نجوييد.»

بدين ترتيب آيه قوام در ارتباط مسايل درون خانوادگي زن و شوهراست، آية الله جوادي آملي در اين زمينه مي نويسد:« اولا الرجال قوامون علي النساء مربوط به زن در مقابل شوهر است، نه زن در مقابل مرد، ثانيا اين قيموميت معيار فضيلت نيست، بلكه وظيفه است، ثالثا قيّم بودن زن و مرد در محور اصول خانواده است، گاهي زن قيّم مرد است و گاهي مرد قيّم زن.»

دلايل رهبري زن در جامعه اسلامي
در متون ديني از نقش رهبري زن صحبت هايي به ميان آمده كه با توجه به ذهنيت فقها در گذشته دقت كافي به آن نشده است،زيرا جوامع انساني در گذشته ذهنيتي ضد زنانگي داشتند و بستر تاريخ مملو از مظلوميت زن است، به همين دليل فقها نيز با تاثير پذيري از محيط و زمان خود در مورد رهبري زن توجه چنداني نكرده اند، آنان وقتي به متوني مراجعه مي كنند كه شهادت زن را مساوي با مرد نمي دانند و يا زن را از قضاوت نهي مي كند، ذهنيت فقها به طريق اولي رهبري زن در جامعه را نيز نفي مي كنند، در حاليكه نبود تساوي ميان زن و مرد در شهادت و عدم صلاحيت قضاوت، نيازبه بحث و موشكافي دارد، زمان و مكان در اين دو مورد نيز نقش دارد و نيز دلايل ارايه شده در اين دو مورد به دو نكته توجه شده است. اول عدم توانايي حضور زن در بسياري از موارد اتهام و بويژه در گذشته، دوم ذوق رقيق و تاثرات زنانگي ممكن است هنگام قضاوت، برداوري او تاثير بگذارد.


درحاليكه چنين اولوّيتي ميان شهادت، قضاوت و رهبري زن در جامعه و جود ندارد، زيرا قضاوت و شهادت مربوط به و داوري بين دعاوي حقوقي است، اما رهبري مربوط به مديريت جامعه مي گردد. رهبري جامعه به توانايي ها، ويژگي ها و خلاقيت هايي نياز دارد كه هر زني نمي تواند از عهده آن برآيد. در ميان انسان ها معدود كساني از زن ومرد پيدا مي شوند كه مي توانند رهبري جامعه را بدست گيرند و در كسب صلاحيت هاي ياد شده تفاوتي بين زن و مرد وجود ندارد.


بعد از رحلت پيامبر(ص) و ايمة (ع) رهبري ديني در ويژگي هاي اجتهاد و افتاء مطرح گرديد و اين سئوال را بوجود آورد كه آيا زنان مي توانند مجتهد و مفتي شوند؟ طبيعي است اگر زن كسب صلاحيت اجتهاد و افتاء را داشته باشد، رهبري سياسي را نيز مي تواند در جامعه بدست آورد.
به دلايل زير ميتوان براي اثبات رهبري زن در جامعه اسلامي در جهان مدرن امروزي استدلال كرد.


الف- تساوي زن و مرد در انسانيت
در اسلام هيچ تفاوتي ميان زن و مرد از ناحيه خلقت و آفرينش وجود ندارد. هر دو از يك ماهيت انساني برخوردارند. در ويژگيهاي انساني با هم مشتركند،‌ در عين حال هر دو از نظر تفاوتهاي فردي، با هم متفاوتند و همين تفاوت هاست كه اين دو را از همديگر متمايز ساخته و به دو جنس زن و مرد شناخته مي‌شودند، تفاوتهاي فيزيكي، برخي رفتارها و انگيزشها، توانايي‌هاي ويژه‌اي كه براي هر يك از دو جنس وجود دارد. اماسبب نمي‌شود كه در اصل انسانيت و آفرينش مشترك نباشند. زن و مرد از اشتراكات زير برخوردارند:

اول: تساوي در آفرينش:
قرآن اشاره ي صريح دارد كه سرشت زن و مرد در آفرينش يكيست، از يك ماده و از يك جنس آفريده شده‌اند: «يا ايّها النّاس اتقوا ربكم الذي خلقكم مي نفس واحدة» اي مردم، از پرودگارتان كه شما را از يك تن آفريد وهمسراوراازاوآفريد، بترسيد.»
آيت الله مصباح يزدي، در تبيين اين آيه شريفه بيان زيبايي دارد، مي‌فرمايد: «تعبيرخلق منها زوجها» به روشني نشان مي‌دهد كه جفت حضرت آدم(ع) يعني حوا از جنس خود او بوده است.... و مي‌رساند كه زنان از جنس مردان‌اند، يعني در ماهيت انساني اشتراك دارند.»

اكثر مفسران «من» را در «منها زوجها» از نوع جنس گرفته‌اند و بيانگر اين حقيقت است كه زن و مرد در آفرينش اوليه از يك ماده و جنس آفريده شده‌اند و زن هيچ نقصي در آفرينش خود نسبت به مرد ندارد. ولي حقير انگاري زن به دليل سلطه جويي مردان و رواج سنتهاي ضد انساني و خرافي در اجتماع انسانها، نسبت به زن سبب گرديده كه حتي در آفرينش زن به عنوان يك انسان كامل (سالم) نيز ترديد كنند، متأسفانه اين خرافه‌ها در فرهنگ و جوامع اسلامي نيز راه يافته است. از همين روست كه امام صادق(ع) به مقابله با اين پندارها بر مي‌خاست. از آن حضرت چنين حديثي را نقل مي‌كنند:
كسي از امام صادق(ع) در باره آفرينش حوا پرسيد و گفت: ما دسته‌اي از مردم را داريم كه مي‌گويند: خداوند حوا را از آخرين دنده‌ي چپ آدم آفريد! امام(ع) فرمود: خداوند از اين سخن به راستي منزه و برتر است، آيا كسي كه اين حرف را مي‌زند، معتقد است خداوند توان نداشت براي آدم همسري را از غير دنده‌ي او بيافريند؟‌و راه براي سرزنشگران باز كند تا بگويند «آدم اگر همسرش از دنده‌ي او بوده است، پس خودش با خودش آميزش مي‌كرده است؟ اين گويندگان را چه شده است؟ خدا ميان ما و آنان داوري كند...؟

قرآن در آيه 13 سوره حجرات يادآور مي‌شود كه انسانها از يك مرد و زن آفريده شده‌اند؛ يعني همان طوري كه آفرينش اوليه انسان اعم از زن و مرد يكي است، تداوم بقاي انسانها نيز به طور مساوي از يك زن و مردند، اگر تمايزات قومي و قبيلوي ميان انسان‌هاست به خاطر آن است تا همديگر را بشناسند وگرنه رنگ، پوست، نژاد و نيز جنسيت هيچ كدام عامل برتري نيست. قرآن به دنبال اين بيان فوراً عامل برتري را بيان مي‌كند. از نظر قرآن تنها عاملي كه مي تواند انساني را بر انساني ديگر برتري دهد، پرهيزگاري و كمال جويي است: «يا ايّها النّاس إنّا خلقناكم من ذكر و أنثي و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أكرمكم عندالله اتقاكم.» اي انسانها شما را از يك مرد و زن آفريديم، و گروه گروه و شعبه شعبه قرار داديم تا همديگر را بشناسيد، همانا گرامي ترين شما پرهيزگارترين شماست.


دوم: تساوي در پاداشها و كسب فضايل انساني
از پندار هاي تبعيض آميزي كه تاكنون نسبت به زن روا داشته شده است، ترديد در مورد كسب فضايل و كمالات معنوي زن است، به اين معنا كه زنان توانايي آن را ندارند تا به مقامات عاليه روحاني و فضايل بلند انساني دست پيدا كنند، چنانچه كه مردان بدان دست يافته اند، اماقرآن در آيات متعددي تصريح دارد كه پاداش اخروي و كسب كمالات و فضايل انساني هيچ ربطي به جنسيت ندارد، به ايمان و به عمل مربوط است چه از طرف مرد باشد يا زن. به تعبير عرفا در حركت به سوي خدا هيچ تفاوتي ميان زن و مرد نيست.

قرآن در سوره‌ي احزاب (آيه 35) ده فضيلت و كمال را براي انسان بر مي‌شمارد كه ميان زن و مرد مشترك است، هر كس اين فضايل را داشته باشد، خداوند پاداش آن را مي‌دهد و آن عبارتند از: مسلماني، ايمان، اطاعت خدا، راستگويي، صبر و شكيبايي، خشوع، انفاق، روزه داري، پاكدامني و ذكر خداوند.
از نظر قرآن معيار كيفيت عمل است، اينكه عمل كننده مرد باشد يا زن تفاوتي قايل نمي شود. «ومن عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينّه حياة طيبة» هر كس عمل صالحي انجام دهد، در حالي كه مومن است، خواه مرد باشد يا زن به او حيات پاكيزه مي بخشيم و پا داش آنها را كه بهترين اعمال را انجام داده اند، خواهيم داد.

در آيه ديگر مي گويد:« لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثي بعضكم من بعض» من هيچ عمل كننده اي را از شما خواه مرد باشد يا زن، ضايع نخواهم كرد.
قرآن در كنار هر مرد بزرگ از يك زن بزرگ ياد مي‌كند، در كنار حضرت آدم و ابراهيم از همسران آنها و در كنار حضرت موسي و عيسي از مادران آنها در نهايت تجليل و عظمت ياد مي‌كند. اگر از همسران نوح و لوط به عنوان زنان ناشايسته براي شوهران شان ذكر مي‌كند، از زن فرعون نيز به عنوان زن بزرگي كه گرفتار مرد پليدي بوده، غفلت نكرده است.

قرآن در باره‌ي حضرت مريم مادر عيسي مي‌گويد: كار او از لحاظ مقامات معنوي و فضايل انساني به آنجا كشيده شده بود كه در محراب عبادت همواره ملايكه با او سخن مي‌گفتند: «اذ قالت الملائكة يا مريم انّ الله اصطفاك و طهّرك و اصطفاك علي نساء العالمين. آنگاه فرشتگان گفتند اي مريم خداوند تو را بر گزيده و پاكيزه گردانيد و بر زنان جهانيان برتري بخشيد.» و نيز او را به عبادت خدا فرا مي‌خواند: «يا مريم اقنتي لربّك واسجدي و اركعي مع الراكعين. اي مريم فرمان بردار خدا باش و نماز را با اهل طاعت به جاي آر.»

در عبوديت تا بدانجا مي‌رسد كه از غيب براي او روزي مي‌رسد: «كلّما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقا قال يا مريم انّي لك هذا قالت هو من عند الله. هر وقت زكريا به صومعه عبادت مريم مي‌آمد رزق شگفت آوري مي‌يافت، مي‌گفت اي مريم اين روزي از كجا براي تو مي‌رسد، پاسخ مي‌داد؛ اين از جانب خداست.»
و سرانجام بر اثر عبوديت مريم بود تا لياقت آن را يافت كه مادر حضرت عيسي شود. «اذ قالت الملائكة يا مريم انّ الله يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسي ابن مريم. فرشتگان به مريم گفتند: خداوند تو را به كلمه‌اي بشارت مي‌دهد كه اسمش عيسي بن مريم است.»

سوم: تساوي در دانش اندوزي
دانش اندوزي وخرد ورزي، بهترين راه تكامل انسان به شمار مي‌رود. بزرگترين هدف پيامبران از برگزيده شدن در ميان انسانها پالايش آنان از زشتيها و آگاهي بخشيدن است: «هو الذي بعث في‌الامييّن رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و اين كانوا من قبل لفي ضلال مبين. اوست خدايي كه در ميان عرب امي (درس نخوانده) پيامبري را از همان مردم برانگيخته تا بر آنان آيات وحي خدا تلاوت كند و آنها را پاك سازد و شريعت و احكام كتاب سماوي و حكمت الهي بياموزد».
طبيعي است كه پيامبران فقط براي دانش گستري مردان نيامده‌اند، چنانچه تذكر رفت خطابات قرآن جز در موارد معدود و مشخص، عام بوده و شامل مرد وزن مي‌گردد.

اسلام تعليم و دانش اندوزي را براي همه مسلمانان واجب مي‌داند، مكلفند تا نيازهاي علمي شان را برآورده گردانند، خود را به آخرين پيشرفتهاي علمي مجهز سازند. قرآن مي‌فرمايد: «يرفع الله الذين آمنوا منكم والذين آمنوا منكم والذين اوتوا العلم درجات. خداوند افراد عالم و با ايمان را به ترفيع درجات مفتخر و سرافراز خواهد نمود.» و نيز:‌«هل يستوي الذين يعلمون والذين لا يعلمون. آيا مي‌پنداريد كه عالمان با آنان كه عالم نيستند، يكي است؟»

چهارم: تساوي در مشاركت اجتماعي
همان گونه كه مردان در فعاليتهاي اجتماعي و سياسي مستقل اند، زنان نيز استقلال سياسي دارند، در اين مورد تابع مردان نيستند، به طور مساوي و يكسان با مردان حق مشاركت در صحنه‌هاي اجتماعي را دارند، در قبال جامعه و سر نوشت اجتماعي خود مسئولند، زنان نيز شامل اين دستور پيامبر اسلام(ص) مي‌شوند كه فرمود:‌«كلّكم راع و كلّكم مسئول عن رعيته. همه شما نگهبان همديگريد و همه‌ي شما مسئول همديگريد.»

بهترين آياتي كه در اين زمينه دلالت دارد آيات 10 و 12 ممتحنه است: «يا ايها الذين آمنوا اذا جاءكم المؤمنات مهاجرات فامتحنوا هنّ الله اعلم بإيمانهنّ فأن علمتموهنّ مؤمنات فلا ترجعوهنّ الي الكفار لا هنّ حل لهم و لا هم يحلون لهنّ و آتوهم ما انفقوا.
اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، هنگامي كه زنان با ايمان براي هجرت نزد شما آيند، آنها را آزمايش كنيد(خداوند به ايمان شان آگاه‌تر است) هرگاه آنان را مؤمن يافتيد، آنها را به سوي كافران بازنگردانيد. نه آنها براي كافران حلالند و نه كافران براي آنها حلال و آنچه را كه همسران آنها پرداخته‌اند، [مهر] به آنان بپردازيد.»

هجرت و مخالفت با نظام حاكم جاهلي، اظهار آزادانه ايمان قلبي از مهمترين حركت اجتماعي محسوب مي‌شود كه قرآن آن را براي زنان اجازه داده است، با اين حركت زنان (هجرت) از مكه به مدينه (آنهم پس از عقد صلح نامه با كفار قريش) نقش اساسي در تقويت اسلام داشت، اين نشان مي‌دهد ايمان داشتن، مبارزه با ظلم، هجرت در راه خدا، ويژه‌ي مردان نيست بلكه زنان نيز به اندازه مردان در جامعه نقش تعيين كننده دارند. بيعت يكي از اين نقش‌هاست. بيعت زنان با پيامبر(ص) گوياي اين حقيقت است كه زنان در شئون اجتماعي استقلال دارند، خود اسلام مي‌آورند، مهاجرت مي‌كنند، با اراده و اختيار با پيامبر(ص) بيعت مي‌كنند. «يا ايّها الذين آمنوا اذا جاء كم المؤمنات يبايعنك علي ان لايشركن بالله شيئاً و لا يسرقن و لا يزنين ولا يقتلن اولادهنّ و لا يأتين ببهتان يفترينه بين ايديهنّ و ارجلهنّ و لا يعصينك في معروف فبايعهنّ. اي پيامبر هنگامي كه زنان مؤمن نزد توآيند، تا با تو بيعت كنند، كه چيزي را شريك خدا قرار ندهند، دزدي و زنا نكنند، فرزند خود را نكشند، افترا نزنند، در هيچ كار شايسته‌اي مخالفت فرمان تو نكنند، با آنها بيعت كن.»

ب ـ رشدعقلي و توانايي هاي زنان امروز
و مردسالاري هيچگاه در گذشته، زنان به دليل حاكميت پدرسالاري فرصت بروز خلاقيتها و تواناييهاي شان را نمي‌يافتند، اما پس از رنسانس و به دنبال آن گسترش و توسعه علم و تكنولوژي و مبارزات جنبش آزادي زنان در اروپا (فمينيسم) زنان از آزاديهاي متعددي برخوردار گرديدند. كسب حق راي و انتخاب شدن، تساوي زن و مرد در اعلاميه‌ي جهاني حقوق بشر سازمان ملل متحد (10دسمبر 1948) و تشكيل كنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان، زمينه را براي رشد و آگاهي زنان در عرصه‌هاي مختلف آماده ساخت. ذهنيت‌هاي منفي كه در جوامع گذشته نسبت به زن وجود داشت، به مرور زمان رخت بربست، هرچند كه ذهنيتهاي منفي نسبت به زن تا هنوز هم در نگرش مردان كاملاً زدوده نشده، اما بسياري از ذهينتهاي منفي در گذر زمان درسايه‌ي ‌مشاركت زنان در عرصه‌هاي مختلف اجتماعي،‌ سياسي، فرهنگي، هنري به زباله دان تاريخ سپرده شده است.

تجربه نشان داده در صورتي كه مانعي براي بروز خلاقيتها و استعدادهاي انسان نباشد، تواناييهاي فطري، تدبر و عقلانيت آدمي شكوفا مي‌گردد، به همين دليل عقل انسان امروز با انسان يك قرن پيش، تفاوت چشم گيري دارد، از آنجاييكه علم حرف اول را در جامعه مدرن امروز مي‌زند و تكامل علمي نياز اساسي به عقل، خرد و تدبر دارد، در سايه‌ي تطورات علمي است كه عقل و خرد آدمي نيز تكامل مي‌يابد، اگر امروز دانشمندان علوم انساني، شعار «علم و تكنولوژي قدرت است.» را سر مي‌دهند، توسعه علم و تكنولوژي در سايه رشد و تكامل عقل و خرد آدمي به دست آمده است، در اين فرايند تكاملي عقل و خرد در دنياي مدرن امروز، زن و مرد به طور مساوي از آن برخوردارند، زنان ثابت كرده‌اند كه در رقابتهاي علمي، هنري، فرهنگي هيچ دست كمي از مردان ندارند، حتي در عرصه‌هاي فرهنگي و هنري و بسياري از علوم رايج امروز، از مردان بهترند و توانايي بيشتري از خود نشان داده‌اند. امروز در كشورهاي در حال توسعه، زنان در عرصه‌ رقابتهاي علمي از مردان جلو هستند، آماري كه از قبول شدگان كنكور در ايران هرساله منتشر مي‌شود، نشان مي‌دهد كه درصد قبولي دختران در دانشگاه‌هاي ايران، بيشتر از پسران هستند و اين خود نشان دهنده‌ي توانايي و رشد و شكوفايي علمي و عقلي و خرد زنان است.

ج- اطلاق دلايل رهبري سياسي زن
مسئله‌ي رهبري و زعامت ديني و سياسي زن از نظر علماء و فقها بيشتر مورد بحث قرار گرفته است، سنت گرايان با ناقص‌ دانستن عقل زنان تيشه به ريشه تمامي خلاقيت هاي زنان وارد آورده‌اند و نو انديشان با پذيرش سلامت عقل زنان، اصرار دارند كه زنان مي‌توانند هم رهبري سياسي و هم ديني (مفتي و مجتهد) جامعه‌ي مسلمانان را بدست آوردند و چنين مقامي با دلايل ذيل براي زنان مشروع است:
مسئله رهبري سياسي در اسلام معمولاً با واژه‌ي هاي «امامت»، «زعامت» و «ولايت» مطرح گرديده است. واژه‌هاي زعامت و امامت را بيشتر اهل سنت به كار برده‌ است و واژه‌ي ولايت در ميان اماميه از مفهوم قبلي خود كه ولايت بر محجورين و ايتام بود توسعه داده شده و ولايت بر خردمندان را نيز شامل مي‌شود و ولايت بر خردمندان همان رهبري سياسي جامعه و تشكيل حكومت است. در اصطلاح فقه برای کسانی که احكام شرعي را استنباط مي کنند برای آنان واژه‌هاي «مجتهد» و «مفتي» به كار رفته است. در منصب ياد شده نيز نوع رهبري ديني را در جامعه مسلمانان در كنار حكومت و رهبري سياسي بوجود ‌آورده است.

دلايلي كه براي دو منصب ياد شده به كار برده شده كلي و مطلق است، اكثر علماء اعم از شيعه و سني و نيز احاديث وارده در ذكر شرايط رهبر، مفتي و مجتهد، زن را استثنا نكرده اند. البته شايد اين بدان دليل باشد كه بسياري علماء بر نقصان عقل زن باور داشتند، از اين جهت نقش زن در رهبري سياسي و يا ديني، موضوعاً از نظر آنان، خارج مي‌گرديد. اما با اثبات كمال و سلامت عقل زن، مي‌توان از مطلق بودن شرايط رهبري سياسي و ديني در اسلام، به نفع زن استدلال نمود. هر چند كه تعدادي از علماء مرد بودن را شرط دانسته‌اند، ولي دليل آن ريشه در همان مشكل عقلي زنان دارد.

د- دلايل نقلي علماء پيرامون رهبري ديني

معمولاً براي اثبات رهبري ديني (اجتهاد و افتاء) به دلايل زير استدلال مي‌كنند كه علماء شيعه آن را به رهبري سياسي نيز توسعه داده‌‌اند:
امام صادق(ع): «العلماء ورثة الانبياء» علماء و دانشمندان وارثان انبيايند.
رسول اكرم(ص): اللّهم ارحم خلفائي، قيل يا رسول الله ومن خلفاءك؟ قال الذين يأتون من بعدي، يروون حديثي و سنتي. خدا جانشينان مرا رحمت كند، گفته شد، اي رسول جانشينان تو كيستند؟ گفت: آنان كه بعد از من مي‌آيند و حديث و سنت مرا روايت مي‌كنند.

رسول اكرم(ص): افتخر يوم القيامة، بعلماء امتي، كسائرالانبياء قبلي. روز قيامت به علماء امت من مانند ساير پيامبران قبل از من افتخار مي‌كند. و مشهورترين حديث در باره‌ي ولايت و اجتهاد، ‌حديثي از امام زمان(ع) است: «واما الحوادث الواقعه فارجعوا الي رواة احاديثنان فانّهم حجتي عليكم و آنا حجة‌الله عليهم.

اما در مورد حوادثي كه اتفاق مي‌افتد به راويان حديث ما (علماء و فقها) مراجعه كنيد، زيرا آنان دليل و راهنماي شماست و من دليل و راهنماي خداوند براي آنان.
جوادي آملي مي‌گويد: «كسي كه در عصر غيبت ولايت را از سوي خداوند بر عهده دارد بايد داراي سه ويژگي باشد، ويژگي اول شناخت قانون الهي، زيرا تا قانوني شناخته نشود، اجرايش نا ممكن است، ويژگي دوم استعداد و توانايي تشكيل حكومت براي تحقق دادن به قوانين فردي و اجتماعي اسلام و ويژگي سوم امانت داري و عدالت در اجراي دستورهاي اسلام و رعايت حقوق انساني و ديني افراد جامعه سيد رضا صدر در كتاب اجتهاد و تقليد اوصاف مجتهد را چنين بيان مي‌كند: «بلوغ، عقل، مرد بودن، اسلام، ايمان، عدالت، حلال زاده بودن، آزاد بودن و ضبط» سپس شرط مرد بودن را چنين نقد مي‌كند: «اما اطلاقات دليل اجتهاد و سيره‌ي عقلاء دليل بر آن است كه مرد بودن شرط نيست و دليلي براي تقييد (محدود كردن) اطلاقات و سيره‌ي عقلا نداريم ... همچنن دليل بر شرط نبودن مرد در اجتهاد، اتفاق اهل سنت بر جايز بودن تقليد از زن است، زيرا آنان عايشه ام‌المؤمنين را از زمره‌ي مفتيان مي‌شمارند، و اين اتفاق در جلو نظر همه‌ي امامان رخ داده است و از ناحيه امامان(ع) هيچ مخالفتي در اين زمينه صادر نشده است، اگر مخالفتي در اين زمينه آنان مي‌كردند به دست ما مي‌رسيد. بنا بر اين سكوت آنان كشف از رضايت امامان(ع) در زمينه اجتهاد و افتاء زن می کند.»

از نظر اهل سنت زعامت و رهبري از دو ناحيه صورت مي‌گيرد، يكي تغلب و ديگري انتخاب از سوي اهل حل و عقد، در مورد تغلب آقاي قسطلاني در ارشاد‌الساري مي‌گويد: «حتي اگر زني غلبه يابد مقام امامت براي او منعقد مي‌شود. در مورد تئوري انتخاب كه اكثريت علماء اهل سنت بدان قايلند كه هر كس را كه اهل حل و عقد برگزيدند آن زعيم مسلمانان است، در اين انتخاب صلاحيتهاي رهبري شرط شده است كه با آن معيارها شوراي اهل حل و عقد آن را بر مي‌گزينند و زن از آن استثنا نشده است.
ماوردي در احكام‌السلطانيه مي‌گويد: «زمانيكه اهل حل و عقد براي گزينش امام گرد آمدند، بايد در ميان خود واجدين شرايط امامت را جستجو و تفحص كنند و سپس فاضل‌ترين و كامل‌ترين فرد را كه مردم به اطاعت او مي‌شتابند و از بيعت او توقف نمي‌كنند، براي منصب امامت در نظر بگيرند.»
همين نظر را ديگر علماء معروف اهل سنت از قبيل قاضي عبدالجبار (415هـ.ق) ابو عبدالله قرطبي (671هـ.ق)، ابن تيميه (728هـ.ق) قسطلاني، قاضي عبدالرحمان ايجي شافعي (756هـ.ق) نوووي و ... دارند.

ح: نمونه‌هاي رهبري زن در جامعه اسلامي:
از بارزترين نماد رهبري زن در جامعه بلقيس ملكه‌ي سبا است كه قرآن به تفصيل از آن سخن رانده است.
بلقيس در قرآن به عنوان سمبل و نمونه‌اي از خرد ورزي، دانايي، مديريت، سياستمداري و رهبري يك زن در جامعه ديني آن روز مطرح گرديده است،
آيات 22 تا 44 سوره‌ي نحل داستان ملكه سبا را به عنوان الگو و سرمشق براي مسلمانان مطرح مي‌كند. زيرا او زني است كه پس از دريافت نامه سليمان نه تنها تصميم به جنگ نگرفت بلكه با خرد ورزي و تدبر و شور و مشورت با ديگران، براي سليمان هديه فرستاد، داستان بلقيس نشان مي‌دهد كه او زني است، توانا در تحليل امور سياسي كشورش كه اطلاعات سودمند از تجربيات تاريخي دارد و از آن به درستي در اداره‌ي كشور بهره برداري مي‌كند.
كارداني و سياست صلح جويي، تعهد و صداقت تحسين بر انگيز او به اصول انساني، نشان مي‌دهد كه زن نه تنها از توان مديريت يك كشور بر‌آمده مي‌تواند بلكه بسياري از جنگ‌هاي خشونت باري كه توسط مديريت مردان در جهان بوقوع پيوسته و مي‌پيوندد، جلوگيري مي‌كند، شايد اگر به جاي خونخواران تاريخ چون چنگيز، اسكندر، تيمور، هيتلر، استالين و... زنان خردورزي بودند اين همه جنايات بشري در تاريخ رخ نمي‌داد.

به هر حال آيت‌الله فضل‌الله مي‌نويسد: «در قرآن كريم زن را در چهره‌ي ملكه سبا به ما مي‌شناساند، همان انساني كه مهار عقل خود را به دست داشت و پيرو عواطف خود نشد، زيرا مسئوليتش موجب رشد عقلي و تكامل فكري‌اش شده بود، به گونه‌اي كه مي‌توانست بر مرداني كه در او شخصيتي نيرومند و خردمند و توانمند سراغ داشتند، حكم براند».

همچنين جمعي از نويسندگان در تحليلی از داستان ملكه سبا، چنين نتيجه گرفته‌اند:
1- علي رغم كساني كه مي گويند زن ذاتاً سفيه و نادان است و زن در ديدگاه اسلام و در جوامع مذهبي، به طور ناچيز طرف توجه قرار گرفته است و اسلام زمينه را براي رشد و پرورش استعدادهاي اجتماعي و اقتصادي و سياسي او فراهم نكرده است


اين داستان مي‌رساند كه ملكه سبا زني است خردمند و فرزانه و مآل انديش كه در اداره‌ي كشور داراي اطلاعات و معلومات است، تا آنجا كه مي‌توانست به راستي از همه مشاوران استفاده كند.

2- داستان ملكه‌ي سبا علي رغم كساني كه مي‌گويند زن موجود عاطفي است و احساساتش را بيش از عقلش در امور اجتماعي دخالت مي‌دهد، پس بايد از كار بركنار باشد، به ما مي‌فهماند كه اگر محيطي در جامعه‌ي اسلامي براي پرورش زن ايجاد شود، مي‌تواند در اين گونه امور با شرايط حكومت دموكراسي و حفظ عفت و عصمت دخالت كند.

3- داستان مزبور به ما مي‌آموزد كه زنان همانند مردان خردمند و دور انديش، مي‌توانند در امور، مآل انديشي كنند، چنانچه كه بانوي اين داستان چنين كرد
 

3- داستان مزبور به ما مي‌آموزد كه زنان همانند مردان خردمند و دور انديش، مي‌توانند در امور، مآل انديشي كنند، چنانچه كه بانوي اين داستان چنين كرد ...

4- اين داستان مي‌رساند كه زن ذاتاً سفيه و بي خرد نيست و گرنه شخصيتي چون حضرت سليمان كاري بي‌هوده انجام نمي‌داد، تا ببيند آيا زنان خردمند است يا نه.

بدين ترتيب با دلايل ياد شده و نيز نقشهاي اساسي كه زنان بزرگ اسلام در مسايل سياسي، اجتماعي و فرهنگي داشتند، نتيجه گرفت كه زن هم مي‌تواند مجتهد و مفتي شود وهم مي‌تواند كه رهبري جامعه را به دست گيرد و در راس قدرت سياسي يك كشور مديريت نمايد.


                                                      ادامه دارد

 


 

اجتماعی ـ تاريخی

صفحهء اول