© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بشير سخاورز

 

 

بخش اول

 

 

 

بشير سخاورز

bashir_sakhawarz@yahoo.ie

 

 

 

سدهء بن بست

 

 

بخش دوم

 

 

 

پيش آهنگی بر كتاب سيمای طرزی در سراج الاخبار

 

در ماه مارچ سال 2005 ميلادی در جلال آباد كار ميكردم. صد سال بعد از انقلاب فرهنگی و اجتماعی شاه امان الله شاهد موحشترين صحنه ها بودم. جلال آباد شهری كه توسط جلال الدين اكبر آباد شد٬ بجای آنكه نمايانگر پيشرفت اجتماعی باشد٬ نمونهء خوبی از عقب گرايی و فقر تمدن بود. در جلال آباد بزرگترين افتخار مرد اين است تا چهار زن داشته باشد و مكرر به زيارت كعبه برود؛ اينكه چگونه با زن هايش رفتار ميكند و يا چگونه پول بدست می آورد تا چند بار حج برود مهم نيست. مردم شينوار برای اينكه خواسته باشند تا به ريش امان الله بخندند٬ قصر سراج العماره را كه تقريبأ بيش از 80 سال پيش در ضديت با امان الله سوخته اند٬ اجازهء بازسازی نميدهند و حتی تخريب آنرا از جملهء افتخارات ملی به حساب می آورند.  برای اينكه روح امان الله را شكنجه داده باشند٬ به عوض اينكه كنار گور اين مرد بزرگ٬ ادبا ودانشمندان را دفن كنند٬ جنگ سالاری مدفون است. مگر در تمام جلال آباد مرد دانشمندی نيست كه جنازه اش سزاوار دفن كنار مرد بزرگی چون امان الله باشد؟ تمام شهر جلال آباد در دست چند فرد است كه از جنگ 23 سال پول اندوخته اند. ملكيت دولت٬ ملكيت مردم٬ همه ملكيت جنگجويان حرفوی است.  باز جلال آباد تنها نمونهء عينی است٬ جا های ديگر وضعيت بدتر از جلال آباد دارند.

 

وقتی در سال 1984 ميلادی به موزيم لندن رفتم قلبم شكست و گريه به من دست داد٬ زيرا ديدم آثار مهم تأريخی ما در اين موزيم است٬ نه در افغانستان. بار ها در اين مورد با دوستان سخن می گفتم و آرزوی اين را می بردم كه مردم  كشور ما روزی بتواند اين افتخارات تأريخی را از چنگ انگليس بدست آورد٬ تا اينكه شاهد بربريت روس٬ مجاهدين و طالبان شدم و آنگاه به ياد شعر دوران كودكی افتادم كه:"دشمن دانا كه غم جان بود     بهتر از آن دوست كه نادان بود". حالا با دريغ و درد خوشحالم كه آثار تأريخی ما در بريتانيا است و محفوظ.

 

پژوهش من در مورد طرزی بر اساس سراج الاخبار است كه خوشبختانه آنرا در كتابخانهء بريتانيا يافته ام و من اين نشريه را مدت بيست سال است كه گاه گاهی برميدارم و می خوانم. می خواستم كه اين نوشتار فقط نقل قول از سراج الاخبار باشد٬ اما متوجه شدم كه ممكن است خودم نيز محكوم به يكسو نگری و قهرمان سازی شوم٬ به همين علت از منابع معتبر ديگر و از آثار مؤرخين نام آور استفاده كردم تا ببينم كه آنها در مورد طرزی چه می گويند. از آثار نويسندگان انگليس و روس كمتر استفاده كردم و آن به دليلی كه آنها تصوير واقعی از مردم افغانستان و بزرگ مردی چون طرزی نميدهند و آثار آنها جنبهء سياسی دارد. به همين علت از آثار مؤرخين خود ما كمتر استفاده كردم زيرا آنها هم تصويری از مردم ما پيشكش می كنند كه خواننده گمان می برد با اين همه شگرد و اين همه كارنامه اين ملت بايد امروز از پرقدرت ترين مردمان جهان باشد. پس آثار نويسندگانی را مرجع تحقيقم قرار دادم كه آنها صادقانه تحقيق ميكنند و سود جويی سياسی يا فردی از پژوهش خود ندارند.

 

اين كتاب مدعی جستار ها و پندار های نوينی در عالم ادبيات نيست٬ بلكه كوششی عاری از تجمل زبانی و حاشيه روی است تا به اصل موضوع پرداخته شود. من برای نوشتن اين كتاب شيوهء طرزی را سرمشق قرار داده ام و او را به عنوان مربی خود پذيرفته ام و به اين باور گراييده ام كه وظيفه زبان نخست تفهيم مطلب است. كار مهمی كه طرزی انجام داد بيرون آوردن زبان از مقصورهء منشيان بود. او زبان را در خدمت اجتماع به كار برد و خواست تا حرفش را مردم عادی بفهمد نه فقط درباريان فاضل.

 

اين كتاب از جهت ديگر حاصل چند سال بررسی و پژوهش است كه به طور غير مستقيم با اوضاع افغانستان در ارتباط بوده٬ نخست تحصيلات خودم در مورد كشور های رو به رشد بهانه يی بوده تا در مورد اوضاع اجتماعی٬ اقتصادی و سياسی كشور های رو به رشد اندوخته هايی داشته باشم و بعد اين اندوخته ها را با شرايط افغانستان مقايسه كنم و بديهی است كه آموزه هايی از تجارب كاریم در اين كشور ها ميتواند سودمند برای افغانستان باشد٬ منتها با هزاران حرمان و افسوس كه در اين مدت بيش از بيست سال كه در خارج از افغانستان هستم و در كشور های افريقايی چون يوگندا٬ لوسوتو و يا كشور های آسيايی چون هندوستان٬ پاكستان٬ ويتنام٬ كمبوديا٬ لاوس و تايلند كار كردم٬ شاهد بهبود وضع اقتصادی و اجتماعی اين كشور ها هستم٬ در حاليكه كشورم در اين مدت با سرعت سير نزولی داشته و در آن نمونه های اندكی از ترقی ديده ميشود.

 


 

 

 


اجتماعی ـ تاريخی

 

صفحهء اول