© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بشير سخاورز

 

 

 

 

بشير سخاورز

 

 

 

سدهء بن بست

 

 

 

طرزی در سال 1903 ميلادی به وطن محبوبش برگشت. از آنروز تا اين زمان اندكی بيش از صد سال ميگذرد. او در سال 1911 ميلادی مهم ترين برنامه اش را برای تغيير و تحول افغانستان با نشر سراج الاخبار آغازيد و آثار مهم در اين نشريه به چاپ رساند٬ آثاری كه در زمانش انقلابی بود و نه تنها كشور های مستعمره و يا نيمه مستعمره را به شور می آورد٬ بلكه باعث ناراحتی شكنجه دهنده يی در ميان استعماريون ميگرديد و آنها را متقاعد می ساخت كه ديگر زمان مستعمره ساختن با فريب و نيرنگ گذشته است و ملت ها در حال آگاه شدن از اوضاع جهانی اند. اما طرزی مشكل افغانستان را تنها در استعمار انگليس نميديد. او در عين حال متوجه بود كه كشورش تا چه حد از ديگر كشور های جهان عقب مانده. او تجرد و دور نگهداشتن افغانستان را از ديگر كشور های جهان سبب عقب مانی كشور ميدانست و هم برعكس ديگر افغان ها كه به گذشته های تأريخی افتخار ميكردند٬ به زمان حال كشورش متوجه بود و ميدانست كه سفرهء مردمان بی بزاعت را نميشود با افتخارات تأريخی پر كرد و كودكانشان را از گرسنگی رهانيد. او مشكلات درون مرزی را با مشكلات بيرون مرزی پيوند ميداد و حتم داشت كه سبب رخنه كردن استعمار در افغانستان عدم موجوديت ملتی به نام ملت افغانستان است. طرزی از عدم اتحاد مردم افغانستان سخت رنج ميبرد.

 

مؤرخ ارجمند امريكايی٬ لويی دوپری (افغانستان 1980 ميلادی)٬ مينگارد كه افكار طرزی حتی امروز قابل تطبيق و پذيرش در افغانستان است. من هم معتقدم كه هنوز افكار طرزی در افغانستان تطبيق نشده و استعمار باز هم به گونهء تضاد های داخلی را استفاده كرده و كشور را بنام كمونيزم روس و يا اسلاميزم عرب در حيطهء تصرف درآورده. من هم به اين باورم كه افكار طرزی همين امروز ميتواند ما را برای فردای بهتر رهنمون گردد. ما در اين صد سال اخير سير ترقی قابل توجه نداشته ايم٬ اما مانند گذشتگان ما٬ بيگانگان را عامل اين عقب مانی ميدانيم و معترف نيستيم كه در بسا موارد خود ما عامل عقب مانی كشور هستيم. در كشوری كه هزاره بر سر پشتون ميخ ميكوبد٬ پشتون زنان و مردان هزاره و تاجيك را زنده ميسوزد و ناموس مردم شمالی را به بيگانه ميفروشد٬ تاجيكانش بر مرده و زندهء مردم كشور رحم نميكند٬ ازبكانش وحشت و دهشت ميافريند و..... چگونه ميتوان درفش آزادی و ترقی افراخت. اگر طرزی امروز زنده می بود٬ مأيوس ترين فرد بود و تمام آرزو هايش را نقش بر آب می ديد. او می ديد كه كشورش از چنگ استعمار انگليس رهايی يافته اما بعد از مدت كوتاهی نخست استعمار روس بنام كمونيزم و بعد استعمار عرب بنام اسلام بر آن تسلط يافته و چون مردم كشور از اتحادی برخوردار نيست٬ اين زنجير استعمار به شكلی ادامه خواهد يافت و مردم افغانستان خود در نفوذ استعمار كمك خواهد كرد. او می ديد كه با وجود تلاش های وی كه می خواست كشورش در شمار كشور های پيشرفته قرار گيرد٬ افغانستان سيری به عقب داشته و در بسا موارد اين كشور در حالت بدتری به تناسب صد سال پيش قرار دارد. حالا اگر استعمار و وضعيت اقتصادی را كنار بگذاريم و به مسايل اجتماعی بپردازيم٬ در ميابيم كه عدالت اجتماعی به مراتب بدتر از صد سال پيش است. به طور نمونه زنان افغانستان از هيچ حقوقی برخوردار نيستند و سرنوشت جامعه در دست تفنگداران٬ جنگ سالاران و فيودالان است. هنوز هم دشمن شماره يك روحانيون٬ معارف به شمار می آيد و روحانيون در دگرگونی سياست كشور چون خدايان قادر اند و نمی گذارند مردم كشور از معارف مدرن مستفيد شود. حالا بگذريم از طرزی٬ من هراسم از اين است كه آيندگان چگونه نسل زمان مرا بررسی خواهد كرد؟ احتمالأ آنها زمان مرا سياه ترين فصل تأريخ افغانستان خواهد شمرد. من ميدانم كه تأريخ بر نسل زمان من خشمگين است و چه خشمی.

 

عده يی از مردم من برای خدمت به كمونيزم روس حاضر بوده تا در هر نقطهء جهان برزمد٬ تا وظيفهء "انترناسيوناليم" خود را انجام داده باشد٬ عده يی ديگر حاضر است برای آقای بن لادن در عراق٬ كشمير و هندوستان بجنگد٬ اما حاضر نيست هموطن خودش را كه خارج از قريهء خودش زندگی می كند بپذيرد. آيا ما واقعاً ملتی هستيم يا اين خيال را بر خود تحميل می كنيم؟ آيا زمان آن فرا نرسيده به اين باور برسيم كه به جز از همزيستی باهمی راهی برای بودن و ماندن نداريم؟ آيا خجالت آور نيست كه به گذشته های تأريخی افتخار كنيم و خود با فريب نوترين كشور جهان (پاكستان) هويت تأريخی خود را از بين ببريم؟ به ما گفته اند كه مردمان شجاع ما اسكندر٬ چنگيز٬ عرب٬ انگليس و روس و هزاران مهاجم ديگر را شكست داده است٬ اما نگفته اند كه در طول تأريخ چندين بار دست به ويرانی كشور خود زده ايم. به ما نگفته اند كه وقتی ايوب خان در مقابل انگليس ميرزميد٬ برادر و پسر عمويش به سود انگليس ها و در مقابل افغان ها ميجنگيد. برای ما تأريخ را تحريف كرده اند. آيا زمان آن فرانرسيده تا شكيبايی  را ياد بگيريم و از ملامت ديگران و برائت خود اجتناب ورزيم و بپذيريم كه همهء ما به گونه يی در بربادی كشور سهم داشته ايم؟

 

 

 

ادامه دارد

 

 

 

 


اجتماعی ـ تاريخی

 

صفحهء اول