© Farda فـــــردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

داکتر اکرم عثمان

 

 

 

 

شمه ای در بارهء آثار و تراجم ارجمند

جناب عبدالعلی  نور   احــــراری

 

 

 

 

جناب عبدالعلی نور احراری از نخبگان دانش و فرهنگ ماست. ايشان در طول عمر پربار شان آثار مغتنم در زمينه های تاريخ، تاريخ ادبيات، عرفان و مسايل اجتماعی و انتقادی تأليف کرده اند که هريک جايگاه ويژه و ارجمندی در گسترهء معرفت شناسی و علوم انسانی دارد.

 

سبک و سياق پژوهش های جناب احراری توأم با باريک بينی و وسواس عالمانه بوده و در هر نوشتاری هدف شريف و بزرگی را مراد کرده است.

 

نامه و سايت «فــــردا» از ديرگاه بد صدد جلب همکاری آن بزرگوار بوده است تا اينکه خواهش و تقاضای ما را اجابت کردند و در هفتهء گذشته سد جلد از تأليفات شانرا بنامهای «نقدی بر مجلد سوم "يادداشتهای سياسی و رويداد های تاريخی..."» نوشتهء آقای سلطانعلی کشتنمد صدراعظم سابق، «افغانستان و اتحادشوروی» اسنادی از آرشيف های روسيه و آلمان شرقی و رسالهء «منشآت نورالدين عبدالرحمن جامی به انظمام شرح حال مولانا جامی، خواجهء احرار، سلطان حسين بايقرا و امير علی شير نوايی» را فرستادند که همه تحفه های گران ارج اند.

 

کتاب نخست از سمت و سوی نقد سياسی برخوردار است و نظرگاه های جناب احرار در باب دورهء ياد شده را بيان می کند.

 

 

کتاب دوم برگردان اسناد و مدارکی می باشد که با امانت و دقت تمام از قلم مترجم محترم تراويده است.

 

و کتاب سوم که به حضرت نورالدين عبدالرحمن جامی شاعر بزرگ قرن نهم تعلق دارد با تصحيح دقيق و عالمانهء جناب احراری به چاپ سپرده شده است.

 

از آنجا که جناب احرار زندگينامهء مختصر شانرا پيوستِ کتابهای ارسالی، غرض استفادهء خوانندگان «فــــردا» فرستاده اند بر آن شديم که از تفصيل مزيد در بارهء کار کرد های آن بزرگوار بگذريم و اهل مطالعه را به مطالعهء آثار شان دعوت کنيم.

 

 

 

 

 

 

 

زندگينامهء جناب عبدالعلی نور احراری

به قلم خودشان

 

 

در سال 1320 ش (1941 م) در شهر هرات زاده شدم، پدرم حافظ نورالدين مردی متدين و مامور پايين رتبهء دولت بود، مادرم با آنکه خود بيسواد بود ولی فهم و فراصت فوق العاده داشت و در آموزش من و چهار خواهرم سعی و تلاشی زياد نمود.

مقدمات آموزش را  در مسجد خانگی تکميل کرده و سپس در مدرسهء دينی فخرالمدارس شامل شدم و به صنف چهارم آن مدرسه پذيرفته شدم، آنگاه که به صنف هفتم رسيدم، با مدرسه وداع کردم و به ليسه سلطان شامل شدم. در سال 1340 از ليسهء سلطان فارغ گرديدم و در سال 1341 شامل فاکولته حقوق پوهنتون کابل گرديدم. در سال 1344 ليسانس گرفتم و متعاقباً به مکتب ظابطان احتياط سوق شدم و سال 1345 را به «تيارسی» و «آرم سی» گذراندم.

 

در سال 1346 به ماموريت رسمی دولت در وزارت ماليه آغاز نمودم. در جريان ماموريت برای کوتاه مدت در رشته های پلانگذاری و مديريت و محاسبه به کشور های پولند و هندوستان و انگلستان سفر نمودم. پس از بازگشت از انگلستان در سال 1977 به حيث مدير عمومی تصدی های وزارت ماليه مقرر شدم. چهل روز بيش از اين تقرر نگذشته بود که چپه گرمک آمد و انقلاب شکوهمند ثور! به وقوع پيوست و بنده انقلاب زده شدم و به حيث مامور کنترول، سه رتبه پائينتر به طور جزايی سر از ميدان هوايی قندهار بيرون کردم. بعد مامور رسمی هوانوردی ملکی شدم و به حيث معاون مديريت و مدير محاسبه و معاون مالی و حسابی کمپنی هواپيمايی باختر و سپس باختر + آريانا عز تقرر حاصل کردم که تا سال 1366 به همين وظيفه بودم. پس از آنکه بيست سال ماموريت دولت را پشت سر گذاشتم ترک شهر و کشور کردم و به ايران پناهنده شدم.

 

در بهار 1371 پا به پای مجاهدين وارد شهر زادگاهم هرات شدم و آن شهر از کمونستان به مسلمانان انتقال يافت. بنده کدام وظيفهء رسمی را نپذيرفتم و به طور افتخاری به حيث معاون شورای اقتصادی آن ولايت ايفای وظيفه می کردم. با نظام بر سراقتدار اسلامی هم سازش نتوانستم، بنابراين به حيث معاون منيجر در موسسهء اطفال انگستان در هرات مقرر شدم. در تابستان سال 1995 برای اشتراک در ورکشاپ آن موسسه در لندن آمده بودم که شنيدم سر و کله و دستار طلبه کرام! در هرات پيدا شد، ناگزير مسير حرکتم را تغيير دادم و سر از امريکا برآوردم و از آن زمان تا کنون که حدود ده سال است بطور مسلسل هفتهء بيش از چهل ساعت کار می کنم و در کنار کار دالر آور که برای «کور، کالی، دودی» تپ و تلاش می کنم ـ آنچه نابغهء شرق رايگان به ما می داد و ما قدرش را ندانستيم ـ اين کتب و رسالات را تاليف و ترجمه و تصحيح و نقد کرده ام:

1) ترجمهء چهار مجلد از «صحيح البخاری» که جلد اول آن چاپ شده و تجديد چاپ شده و اکنون در حال چاپ شدن مجدد است.

2) تصحيح و تمشيه و تعليق «نشآت جامی»

3 ) ترجمهء «افغانستان و اتحاد شوروی»

4) نقدی بر «يادداشتهای سياسی و رويداد های تاريخی...» اثر آقای سلطانعلی کشتمند.

5) کتاب «خاک اوليا» که آن را در سال 1370 در ايران ترجمه و به چاپ رسانيده بودم.

 

آثار چاپ نشده:

1) مجلد دوم، سوم و چهارم «صحيح بخاری» که ترجمهء آن تکميل و آمادهء چاپ است

2) ترجمهء «سه زن هراتی» يا Three Women of Herat اثر وارنيکا دبل ديز.

3) تاريخچهء هرات.

 

افرون بر آن حدود دوصد مقاله در جرايد بيرون مرزی چون «اميد»، «فقه اسلامی» و «درد دل افغان» و «آيينه افغانستان» از من به نشر رسيده.

 

 

«»«»«»«»«»«»

 

 


ادبی هنری

 

صفحهء اول