برای نادیا انجمن ــ شاعره ی ِ
افغان ــ که همسرش با لت و کوب ِ او ؛ واژه سرایی هایش را به مرگی
ناجوانمردانه بدل ساخت!!
مرثیه ی ِ گل دودی*
گـلکم
گل ِ دودی،
ــ مگرت خبری از سردی ی ِ پائیز نبود؟
ــ مگرت ترسی از آمدنِ دی نبود؟
که چنان ناز کنان,
به هزاران عشوه و تمکین
از غنچه ی ِ خود
تو شکفتی!
و بی خبر گونه و آرام،
در گوش نسیم
از حادثه ی ِ شکفتن و روییدن ِ خود گفتی!
گـلکم
گل ِ دودی،
تو گناهت همه آن بود که زن بودی.
و خطای ِ بزرگ ات،
شاعره بودن!
که در آن در و دشت؛
شاعره بودن،
چه گران معصیتی ست.
تو می دانستی که مَرد،
با آن دستان بزرگ
و انگشتان دراز
می تواند تو را،
چون گل ِ سرخی
از ساقه جدا سازد.
و از ریشه بخشکاند!
در آن بر و بوم
قدر بلبل ِ خوش خوان و زاغ بدآهنگ یکی ست.
و در آنجا؛
مرد:
ــ مفهوم آزادی ی ِ مطلق
و زن:
ــ نقطه ی ِ اوج اسیری ست.
و شارعان بی دین و خدا
در حباب های مذاهب
طرح تساوی و عدالت می ریزند.
گـلکم
گل ِ دودی،
در این فصل خزان چون برگ درختی
تو هم از شاخه گسستی.
و دگر برگ ِ سبزی کجاست؟
که خوش کنیم دلمان را
که امید بهاری باشد.
که امید گـلکی
آری ــ گـلکی
حتا دودی!
* گل دودی عنوان اولین و آخرین مجموعه شعری ی ِ نادیا انجمن است که در
زمان حیاتش چاپ شده است.
نومبر 2005